eitaa logo
شیخ رضا عرب | نهج البلاغه
515 دنبال‌کننده
569 عکس
306 ویدیو
5 فایل
بیا اینجا با هم نهج البلاغه رو دور کنیم👏👏 متن های زیبا بخونیم😂 یه خورده دل نوشته🙂 مقداری تحلیل🧐 و کلی چیزای خوب💪🤲❤️ https://eitaa.com/joinchat/767754512C17e634e77e @sheikhRezaarab
مشاهده در ایتا
دانلود
دعوت شده بودم به هیئتی برای سخنرانی قرار بر این بود خودشان بیایند دنبالم. وقتی وارد مجلس شدم، تازه زیارت عاشورای اول مجلس تمام شده بود و نوبت من هم رسیده بود که سخنرانی کنم. جلوی منبر ده دوازده بچه را نشانده بودند که متوسط سنشان هشت سال بود. گفتند روی منبر بنشین با حالتی خاص گفتم منبر نمی خواهد، همان پای منبر نشستم و بچه ها دورم جمع شدند، شروع کردم به صحبت هایی که به درد آن بچه ها با آن سن کمشان بخورد. مجلس را همان طور اداره کردم و مثل حلقه صالحین ادامه دادم و کار را تمام کردم. وقتی مداح آمد مجلس را به دست گرفت، تازه متوسط سن مجلس بالا و بالاتر آمد، آنقدر که بیشتر جمعیت را بیست ساله ها به بالا پر کرده بودند جمعیت هم زیادتر شده بودند. مداح شروع کرد روضه ای خواند و سینه زنی را شروع کرد، ذاکر هم آن کنار طوری ذکر می گفت که بتواند شور بیشتری به مجلس بدهد. هم مداح و هم ذاکری که کنارش ذکر می گفت در هدفشان که یک مجلس پُر شور بود موفق عمل کرده بودند، آنقدر که جمعیت بیش از این که روی زمین باشند روی هوا بودند و سینه می زدند. اما نگران شدم، البته این نگرانی هم تازگی نداشت، بچه هایی که محبت اهل بیت داشتند، حتی در ایجاد شور برای مجالس هم جایگاهی خاص برایشان قائلم، اما در فهم دین بسیار فقیر هستند، و از همه این ها بدتر متوجه این فقر نیستند. باید چه بکنیم با اینها؟؟؟ مداحی جذابیتش بیشتر است از سخنرانی، البته این موضوع صرفا مربوط به این مجلس کوچک در یک شهر کوچک نیست، مربوط به کل کشور است حتی مجالس شهرهای بزرگ هم متاسفانه همین است، مجلسی را در تهران و مشهد می روی، همه می گویند برویم مجلس کریمی، حتی سه ساعت قبل مجلس هم باید بروی جا بگیری که درب آن هیئت بسته نشود و بتوانی در آن جلوهای مجلس مکانی را پیدا کنی که بهترین استفاده را از مجلس ببری، بعد از کلی انتظار سخنران که می آید، شیخ حسین انصاریان است، آن عالم بزرگوار با آن همه علم، در حاشیه قرار میگیرد، خیلی ها هم به حرفش گوش نمی دهند و با خودشان می گویند کاش زودتر تمام کند، تا برسند به آن شور کذایی محمود کریمی، اما همین نقطه آغاز انحراف است. این مجالس به این شکل شاید خطرناک هم باشد، چرا ؟ به این علت که این مجلس شیعه تربیت نمی کند، بلکه محبِ متعصب تربیت می کند. شما از این جلسه ای که مداح محور است نمی تواند متفکر در بیاوری، چون مداح کارش بر پایه شعر است و در منطق خوانده ایم که بهترین و جذاب ترین شعر دروغترینش است. از همین هیئت ها شعرهایی شنیده می شود که با هیچ کدام از عقاید شیعه تناسب ندارد، اما به عنوان عقاید شیعه معرفی می شود و عجیبتر از اینها، این است که عده ای هم می شوند معتقد به همین اعتقادهایی که پایه ای جز شعر ندارد. در همین شعرها ما معتقد شدیم به کلُ یوم عاشورا و کل عرض کربلا، و یادمان رفت از حدیث لا یوم کیومک یا اباعبدالله، و این است انحراف های خطرناکی که بعضی جاها خودش را نشان می دهد. البته این را هم بگویم که شعرهای درست و حسابی هم اثر مثبت خودش را دارد، که گاهی اوقات میشود یک فرهنگ غنی.... که البته از این شعرها کم نداریم. دلم می سوزد برای این هیئت های کذایی، که با اسم حسین علیه السلام گاهی اوقات از رسم حسین علیه السلام دور می شوند و در جهل مرکب اند. خدایا به ما علم دین عنایت کن، به همراه عملش.... خدایا ما را از جهل مرکب نجات بده
بعد از شنیدن قضیه پیجرها شما هم به گوشی موبایلتون بد بین شدین یا فقط من اینطوری شدم؟؟؟ https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
توصیه میکنم به خواندن این متن این داستان سه قسمت دارد قسمت اول: بسم الله الرحمن الرحیم یادم نیست ظهر تاسوعا بود یا عاشورا، فقط به همین اندازه یادم هست که شهر در عزای سید الشهدا تعطیل شده بود و مردم از هر جنسی با هر عقایدی کف خیابان ها بودند. در همین قدم زدن ها و احوال پرسی ها از آنها که در بین جمعیت آشنا محسوب می شدند رسیدم به دوستی قدیمی که با دو نفر غریبه در حال صحبت بود. چند قدمی رفتم به سمتشان و دست را دراز کردم به طرف آن غریبه ای که سنش بیشتر بود، اما او دست نداد! به روی خودم نیاوردم و انگار که اتفاق خاصی نیفتاده دستم را به سمت دوستم دراز کردم و تا او دستم را بگیرد دیدم که نفری بعدی چندمتری فاصله گرفت تا اصلا من دستم را به سمتش دراز نکنم، کمی حالم گرفته شد، اما برایم اهمیتی نداشت. به همین اندازه فهمیدم که آن دو نفری که از من فراری بودند، در حقیقت پدر و پسر بودند. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️. قسمت دوم: امشب ماه ربیع الاول به کاملترین حد خودش رسیده و بند و بساط چراغانی ستاره ها را جمع کرده است. برای طی مسیری اسنپ گرفتم، مردی راننده پراید سفید بود که سنش بیش از پنجاه سال بود. نشستم و سلامی کردم و جوابی شنیدم، نیمی از مسیر گذشت و به غیر همان سلام چیزی بین ما رد و بدل نشد. آن همه سکوت را دوست نداشتم، برای اینکه حرفی زده باشیم، گفتم: از جریان پیجرها خبر دارید؟؟؟ خیلی سریع در جوابم گفت، من هفت سال است که به هیچ اخباری گوش نمی کنم و به هیچ چیز در این دنیا کاری ندارم! با تعجب گفتم چطور؟ گفت: استادم به من گفته است اینطور باشم. چون همه دروغ می گویند، مداح دروغ می گوید شما شیخ ها دروغ می گوید، چه کسی راستگو هست تا به او اعتماد کنم، همه دروغ می گویند. گفتم شاید استادت هم دروغ گفته باشد؟!!!!!!!! اولش کمی عصبانی شدم، اما دیدم با عصبانیت صحبت کردن فایده ای ندارد، باب صحبت لین را باز کردم. گفتم استادتان کیست؟ اسم استاد دانشگاهی را برد که خیلی هم شناخته شده نبوده و نیست. گفتم: این حرف با کلام امام علی منافات دارد که استادتان گفته است از دنیای اطرافتان بی خبر باشید، راستی امام علی را که قبول داری؟ سریع جواب داد بله قبول دارم. گفتم استادتان، از نهج البلاغه هم می گوید؟ چون حتماً می دانی آنهایی که از قرآن به تنهایی می خواهند به نتایجی برسند، گرفتار سلیقه ها می شوند و نتایجشان گاهاً خطرناک می شود. یادت باشد که داعش هم خودش را از قرآن می دانست و آنها که در مقابلش بودند می گفتند قرآن، شما به من جواب بده کدام درست می گفتند؟ اگر استاد شما از قرآن بد فهمیده بود چه؟ تو می خوای چطور این بد فهمیدن را تشخیص بدهی. گفتم آیا معتقدی به غیر از چهارده معصوم معصوم دیگری هم وجود دارد؟ گفت خیر گفتم می دانی که به غیر از چهارده معصوم احتمال اشتباه برای بقیه وجود دارد. گفت دقیقا به همین علت من حرف هیچ کس را گوش نمی دهم به غیر استادم. چون احتمال دارد که اشتباه کنند یا دروغ بگویند یا ... . گفتم شما سن پدر من را دارید، اگر اینها را می گویم دنبال یک نتیجه ای هستم. حرفتان درست نیست چرا که انسان بخاطر اینکه احتمال تصادف وجود دارد ترک سفر نمی کند. و علت بعدی بر بطلان استدلال یا بهتر بگویم مغالطه شما این است که از کجا معلوم استاد شما اشتباه نکند، ایشان که معصوم نیست. پس باید حرف ها را بشنوی، به این لباس آخوندی یا غیرش هم کار نگیر، شخصیت زده هم نباش، خودت فکر کن، نگذار بقیه برایت فکر کنند، استاد داشتن خوب است اما نه این استادی که به تو دستور بدهد چشم و گوشت را ببندی. گفت همین شمایی که از دنیا خبر دارید بعد از چهل سال به کجا رسیدید. گفتم شما که از جایگاه ایران در دنیا خبری نداری شما هفت سال است از هیچ چیز خبر نداری گوشیش را نشان داد، گفت می دانم که این گوشی پیشرفته کار ایران نیست، گفتم از کجای می دانی، شاید بود تو که هفت سال است از هیچ چیز خبر نداری. آن ماشین شاسی را می بینی؟ او را کدام کشور تولید کرده است، به طعنه گفت شما شیخا.... گفتم شما در همین حد هم نمی توانی صحبت کنی، چون شما از همین هم خبر نداری، کسی که از هیچ چیز خبر ندارد چطور می خواهد صحبت کند. آن استادی که به شما گفته چشم و گوشت را ببند فقط من راست می گویم، او استاد نیست، شیطان است. در مورد هیئت و مسجد و ... هم که گفتی نمی روی چون تو نمی توانی مثل اهل بیت پاک باشی باید اول بفهمی چرا هیئت؟ چرا نماز؟ چرا مسجد؟ فلسفه اینها را تا ندانی در مورد آنها هم نمی توانی حرفی بزنی، راستی شما که به دستور استادت چشم و گوشت را بسته ای و اجازه فکر کردن هم نداری. برو به این حرفهای من فکر کن. خداحافظی کردیم و رفت، و به این فکر می کردم عجب جامعه عجیبی داریم و عجب وظایفی بر دوش. ادامه دارد
قسمت آخر ماه کامل آنچنان نور خورشید را منعکس می کرد که شب را عین روز روشن کرده بود و خواب را از چشم من گرفته بود. ذهنم مشغول بود به ذهنم زد نکند این همانی باشد که در آن تاسوعا یا عاشورا دیده بودمش گوشیم را برداشتم اسم و فامیلش را برای دوستم پیامک کردم گفتم این اسم مربوط به همان شخصی نیست که ما را نجس می دانست؟ گفت این همان است فصل اول داستان برایم تمام شد شاید دوباره ببینمش، شاید حرفهایم اصول اعتقادیش را متزلزل کرده باشد. اما امان از جهل و بدتر از آن امان از لجبازی برای ماندن در آن جهل. بر اساس واقعیت پایان فصل اول 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 کانال شیخ رضا عرب https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
گفت شیخ بیا برویم مشهد، ماشینش با من،غذا و جای خواب با شما.... کی برویم؟ گفتم امشب بعد از شام برویم فردا قبل از صبحانه برگردیم. 😎 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 کانال شیخ رضا عرب https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
با خودم می گفتم با حساب و کتاب ما که به هیچ چیزی نمی شود رسید چه می شد خدا معجزه وار بعضی از نعمت ها را به ما می داد ................... به ساعت نکشیده این حدیث را دیدم: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: إنّهُ لا يُدرَكُ ما عِندَ اللّه ِ إلاّ بطاعَتِهِ؛ به آنچه نزد خداست جز با طاعت از او، نتوان رسيد. نهج البلاغه، حكمت ۱۲۶ ☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 کانال شیخ رضا عرب https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
هر زمان اسنپ میگیرم ته دلم از خدا ماشینی برای خودم می‌خواهم، همان چیزی که همه می‌خواهند اما باید چرخ روزگار بچرخد ما قسمتی از همین چرخ روزگاریم اگر همه ماشین داشته باشند آن راننده ها چکار کنند؟ اگر هیچ ماشینی خراب نشود تعمیرکاران چکار کنند؟ اگر همه خودشان آستین بالا بزنند و ماشین هایشان را بشورند آن کسی که کارواش راه انداخته از کجا بیاورد و بخورد اگر حقوق بازنشستگی پدرم کفاف میداد که ایشان مجبور به کار نبود و اگر این اجبارها نبود که کارهای دنیا پیش نمی‌رفت دنیا باید چرخش بچرخد این توجیه کمبودها نیست، مشکل آنجایی خودش را بیشتر نشان میدهد که ایده آل ما می‌شود بیشترین پول با کمترین زحمت.... عجب تفکر خطرناکی.
فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا چه بسا چیزی خوشایند شما نیست و خدا در آن خیر فراوانی قرار می دهد. آن جمله بالا را که قسمتی از آیه 19 سوره نساء هست را بارها بخوان اصلا سعی کن حفظش کنی در آنجایی که از همه چیز و همه کس بریده ای، بسیار به دردت می خورد. وقتی اتفاقاتی برایت می افتد که دوست نداری وقتی از وضعیتی خاص در زندگیت ناراضی هستی این را بخوان این آیه به تو می فهماند همین چیزی که الان تو را ناراحت کرده می تواند بیشترین سود را به تو برساند مریضی هایت را نگاه کن، این مریضی اذیتت می کند اما دارد گناهانی را از تو پاک می کند که حتی خودت هم خبر نداری. بی پولی هایت را نگاه کن، این بی پولی ها دارد تو را از رذیله ای به نام غرور دور می کند، که این رذیله اخلاقی مقربین درگاه خدا را به آتش کشانده همه آنچه دوستشان نداری، همه اینها می تواند به تو خیر کثیر برساند فقط نا شکری نکن، و خودت را از رحمت خدا دور نکن یا علی کانال شیخ رضا عرب 👈👈 عضو شوید 📚📚https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ☁️بیان امیر بیان ☁️ 🌙حکمت 146 🌙 ❤️و فرمود (ع): ايمان خود را با صدقه نگه داريد و داراييهاى خود را با دادن زكات حفظ كنيد و امواج بلا را با دعا برانيد. 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🎈https://eitaa.com/joinchat/767754512C17e634e77e🎈
در آن سالهایی که در حال گذراندن سطح یک در حوزه علمیه آیت الله صدوقی مشهد بودم یکی از رفقا که دغدغه اش خوش خطی بود استادی را پیدا کرده بود برای کلاسی که قرار بود تشکیل بشود استاد فقط یک جلسه آمد و دیگر توفیق زیارت ایشان را نداشتیم. البته همان یک جلسه هم که اصلا خط کار نکردیم، توفیقی بود برای ما، که ایشان را دیدیم. ☘☘☘☘☘☘ توصیف استاد..... بسیار خوش لباس بود، محاسنش مثل عمامه اش سفید بود سنش بالاتر از پنجاه سال بود و معتقد بود کلاس خط کلاس اخلاق است رفتم شماره اش را بگیرم، گفت من گوشی تلفن همراه ندارم.... تعجب کردم گفتم چطور می‌شود ؟؟؟ با این همه وابستگی که بین مردم و گوشی تلفن همراه هست، مگر میشود یک نفر خلاف این جهت حرکت کند؟ ایشان گفتند هر کس به من کار دارد بیاید زنگ خانه را بزند یا به تلفن خانه زنگ بزند. از گوشی همراه خوشم نمی آید‌. واقعا گوشی خیلی ما را وابسته خودش کرده است، آنقدر که اگر نباشد، نمی‌شود. و وابستگی جزء خطرناکترین ها است آن هم به آن چیزهایی که سر چشمه اش مال ما نیست. https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
🏞 مِلاک افتخار ✏️ شغل‌ها ملاك افتخار نيست و عمل، ملاك ارزش نيست. مهم عامل‌هايى است كه عمل را مى‌سازد و مهم نقشى است كه در پس هر شغل، پنهان است. 📄 برشی از کتاب 📚 بررسی ▫️ | عضو شوید👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2964258817C4593522bca https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
میلاد آقاجان رسول الله رحمت للعالمین مبارکمون باشه🌺🌺🌺 https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امام صادق "عليه‌السلام" گفتن: آقا چرا ما یه موقع هایی عاشق یه آدمایی میشیم که به ما بی توجهی میکنن؟! جواب امام صادق "عليه‌السلام"👆 "عليه‌السلام" مبارک و شادباش💖 🌸🍃 @Masirmofaghit
30.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل شعرخوانی از شهرستان کاشمر در برنامه سرزمین شعر پخش از شبکه چهار سیما تکرار: جمعه ۳۰ شهریور ساعت ۲۳:۱۵ شبکه دو سیما با موضوع 🔹 با ارسال نام شاعر (سعید تاج محمدی) به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۰۴۳ در انتخاب شاعر منتخب مردمی برنامه سهیم باشید. 🔹 کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار سیما https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
بسم الله الرحمن الرحیم مسیری را باید طی می کردم که نیاز به گرفتن تاکسی بود تاکسی را زنگش زدم، آدرس دقیق را دادم که وقتمان گرفته نشود. آمد و سلام و احوال پرسی گرمی کردیم. مقداری از راه را به خوش و بش گذراندیم، که گفت یک سوال دارم. گفتم در خدمتم. گفت آیا این طلسم و دعایی کردنی که می گویند وجود دارد؟ گفتم بله، امکان این کار هست. گفت خب این که با عدالت خدا منافات دارد، که یک نفر بتواند دیگران را اذیت کند. گفتم اگر اذیت کردن دیگران بشود دلیل بر عدم عدالت خدا خب کسی هم که چاقو زیر گلوی دیگری می گذارد این عدالت را نقض می کند، در صورتی که اینطور نیست طلسم هم مثل چاقو یک وسیله است. گفت راه حلش چیست؟ گفتم، معنویات و نماز اول وقت و قرآن و .... پرید وسط حرفم و با یک حالت معترضانه گفت من همه اینها را داشته ام البته الان دیگر دارم از همه چیز بر می گردم. من همه چیز داشتم، وضعیت مالی خوبی داشتم اما از عرش به فرش آمدم، بعضی می گویند طلسم شده ایم، بعضی می گویند شما را چشم کرده اند و ... نمی دانم. گفتم، از کجا معلوم فقر به صلاح تو نباشد؟ دیگر به مقصد رسیده بودیم وقتی ماشینش را خاموش کرد، فهمیدم می خواهد بیشتر بشنود، گفتم بگذار داستانی را برایت بگویم دختری بخاطر مشکلاتی فلج شد، و می رفت حرم امام رضا علیه السلام که شفا بگیرد اما خبری از شفا نبود. روزی با خانواده خداحافظی کرد و گفت می روم حرم تا شفایم را نگیرم بر نمی گردم، اما فردای آن روز با همان حالت برگشت خانه. مادرش گفت، تو که قرارت چیز دیگری بود، قرار بود شفایت را از امام رضا علیه السلام بگیری؟ دخترک فلج گفت نمی خواهم، همین طور خوب است.... وقتی دخیل بسته بودم به پنجره فولاد خوابم برد، امام رضا علیه السلام را در خواب دیدم، آقا فرمودند می توانیم شفایت بدهیم اما اگر شفایت بدهیم دیگر ما را دوست نخواهی داشت، شفا می خواهی؟ گفتم نه. ———————- به این آقای راننده گفتم قصه همین است، آیه قرآن هم همین را می گوید فَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا چه بسا چیزی خوشایند شما نیست و خدا در آن خیر فراوانی قرار می دهد. شاید این فقر به نفع تو باشد، همان نفعی که نمی دانی.... با تاکید گفتم به خدا خوش بین باش حرف هایم را زدم خداحافظی کردیم از ماشین پایین آمدم گفتم راستی برادر شما کیست؟ نام استادم را گفت. استادی که بسیار قابل استفاده است تعجب کردم، با همان روی باز خداحافظی را تکمیل کردیم و .... . https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
داخل خیابان راه برو، فروشگاه های زنجیره ای آنچنانی می بینی که در کنارش یک مغازه ای زده شده که یک صدم آن هم عظمت ندارد هایپر مارکت های کذایی را می بینی و در کنارش پیر مرد هشتاد ساله ای را هم می بینی که در مغازه ای را باز کرده که آنچنان آبادانی در آن نیست. بحث من همین است، هر کدام از اینها مخاطب خودشان را دارند، هیچ کدام هم بی مشتری نمی مانند. حرفم با طلبه هاست، همان ها که وقتی می گویی چرا لباس نمی پوشید خودشان را با آیت الله بهجت مقایسه می کنند و می گویند نه ما نمی توانیم، هنوز زود است.... خب شما که برادر من تا دویست سال دیگر هم بعید است بهجت بشوی، آیا دیگر باید کار را کنار بگذاری؟ لباست را بپوش (مغازه ات را باز کن) مشتری تو هم می آید، تو هم بی مشتری نمی مانی. ان شاء الله در سایه همین کارهای طلبگی خدا به ما توفیق بدهد به درجات هم برسیم اما تا مغازه را باز نکردی که مشتری برایت جور نمی شود شاید خدا بخواهد حرفی از دهان تو به او بفهماند، جلوی خیر را نگیر. اینکه من دونده نیستم، دلیل نیست نباید راه بروم، راهم را می روم، تمرین هم می کنم دونده شوم. خدایا عاقبتمان را ختم به خیر کن https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ☁️بیان امیر بیان ☁️ 🌙حکمت147 🌙 ❤️سخنى از آن حضرت (ع) به كميل بن زياد نخعى. كميل بن زياد گويد: امير مؤمنان، على بن ابى طالب، دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. چون به صحرا رسيدم آه بلندى كشيد و فرمود: اى كميل، دلها چونان ظرفهايند و بهترين آنها نگهدارنده ترين آنهاست. پس، هر چه مى گويم به خاطر بسپار. مردم سه دسته اند 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🎈https://eitaa.com/joinchat/767754512C17e634e77e🎈
رسیدیم به یک حکمت طولانی و نصحیت ها و صحبت های مولا به کمیل بن زیاد خوب این حکمت رو بخونید! ادامه ش رو شب براتون میزارم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ☁️بیان امیر بیان ☁️ 🌙حکمت 147 🌙 ❤️علماى ربانى، دانش طلبان در طريق نجات و احمقانِ بى سر و پا و بى هدف كه دنبال هر صدايى مى روند و با هر بادى حركت مى كنند; آنهايى كه 🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🎈https://eitaa.com/joinchat/767754512C17e634e77e🎈
مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان، آسمان شام با ایران چه فرقی می‌کند؟ قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم! حصر «الزهرا» و «آبادان» چه فرقی می‌کند؟ مرز ما عشق است هر جا اوست آن‌جا خاک ماست! سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند؟ هر که را صبح شهادت نیست شام مرگ هست! بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می‌کند؟ ✍🏻محسن انبیائی @anbiaei14
نگاهی بر یک حکم 🖌کمیل محمدی 🔹امتداد رویکردهای مثبت دولت شهید رئیسی با حکم رهبری؟ 🔻چند روز قبل رهبر معظم انقلاب حکمی را برای محمد مخبر -معاون اول رئیس جمهور شهید- صادر کردند و در آن به مسائلی پرداختند که در دولت سیزدهم پایه های آن گذاشته شده بود ، مسائلی از جمله توجه ویژه به جوانان و نخبگان و ارتباط با مردم از جمله مسائلی بود که در دولت شهید رئیسی با ایجاد ساختارهایی همچون دستیار ویژه رئیس جمهور در امر مردمی سازی دولت پایه های آن گذاشته شده بود. 🔻حکم اخیر رهبری مهر تاییدی بود بر رویکرد دولت شهید رئیسی در این امر و راهی برای استمرار آن در دل حاکمیت و دُوَلی که زین پس فعالیت خواهند کرد ، البته از اینگونه مسائل در تاریخ بعد از انقلاب کم نداشتیم ، تصمیماتی که در یک دولت گرفته شده و منجر به ایجاد یک ساختار و تثبیت آن در دل حاکمیت میشد ، همانند اتفاقی که در دولت سید محمد خاتمی در مسئله ایجاد سازمان جوانان و سازمان های مردم نهاد افتاد و پس از آن تبدیل به بخشی از بدنه حاکمیت و دولت شد. 🔻ضعف دولت های قبل در ایجاد ارتباط موثر با مردم و ایجاد فاصله بین دولت و ملت موجب شده بود تا کارکرد دولت ها افت شدیدی پیدا کند ، اصولا وقتی ارتباط موثری بین دولت و ملت نباشد یک طرف ماجرا لنگ است ، چرا که دولت رفته رفته از همراهی مردم به تقابل با آنها میرسد ، البته که کار به تقابل نرسیده بود اما این فاصله اتفافات بدی را میتوانست در پی داشته باشد 🔻اما این حکم آن هم برای شخصی که خود زمانی در جایگاه معاون اول رئیس جمهور فعالیت میکرد ، اهمیت موضوع را دو چندان میکند و نشان از آن دارد که مخبر عملا باید کار یک دولت را انجام دهد ، هرچند نمیخواهم از واژه لوث شده دولت سایه استفاده کنم اما این کارکرد اصلی دولت سایه است که حالا رهبری آن را به مخبر سپرده است 🔻 بنظرم رابطه خوب مخبر با وزیر کشور و در کل با شخص مسعود پزشکیان میتواند کار او را در انجام ماموریتش راحت تر کند. 🔻در مجموع آنچه عیان است اینست که تفکر مردمی سازی دولت از قوه مجریه در حال سرایت به کل حاکمیت است و زین پس بیشتر از این تفکر خواهیم دید و خواهیم شنید. پایگاه خبری عصر زنجان 🌐عصر زنجان را در اینستاگرام ،ایتا و تلگرام دنبال کنین @asre_znj
بسم الله الرحمن الرحیم امروز صبح وقت اذان از خواب بیدار شدم و با همان بی حالی سر صبحی نمازی خواندم و بعدش مقداری مطلب داخل گوشی نگاه کردم و گفتم تا وقت رفتن سر کار، یک استراحتی بکنم... . وقتش که رسید از خواب بیدار شدم و وضویی ساختم و بچه ها را برداشتم بردم به مهدکودک تحویلشان دادم. می خواستم با تاکسی بیایم یکی از رفقا من را دید و با موتور تا مقصد رساندم، آمدم وارد محل کار شدم صبحانه ای دعوت دوستان شدیم. آمدم نشستم در محل کارم و خودم را برای کارهایی که باید آماده می کردم که در این حین خبر ها را می خواندم که دیروز بیش از 500 آدم، آنهم مسلمان، در لبنان به شهادت رسیده اند. بدتر از هر چیزی این است این تعداد آدم برای ما طبیعی شده است، اگر همین بشود 1000 نفر باز هم طبیعی جلوه می کند، و این از هر چیزی بدتر است. بین اینها همه جوره داشته ایم، زن و بچه و پیرمرد و جوان رعنا و ... از خودم خجالت می کشم. با این همه امکانات و امنیت و احترام بین مردم و جایگاهی که خدا داده است که از پس شکرش بر نمی آیم چه کرده ام. اگر آنها که در لبنان دارند شیعه گری می کنند شیعه هستند، خدا به حال امثال بنده رحم کند. https://eitaa.com/sheikhrezaarabkashmari