eitaa logo
فطرس
1 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی خواهد مرا آن‌ یار که دنیاست خواهانش همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمه‌گاهِ توست همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش دل مجنون شکست و قصه ی لیلی زبانزد شد همیشه رسم عشق این بوده..؛عاشق داده تاوانش قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست زلیخا هرکجا یوسف نبوده..، بوده زندانش همین آشفته‌حالی‌ ها نیازِ وصل معشوق است پشیمان می شود هرکس نمی گردد پریشانش برای رزق گریه..،چشم‌پوشی کن ز مالِ غِیر که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمی گردد کدامین سنگ‌فرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟! کمال عقل یعنی فقر..،یعنی سائلت‌بودن که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانش غریبِ بی محلّی‌ها! تو هم مثل حسن هستی همان مردِ کریم کوچه ها..،جانم به قربانش امیدِ آخر هر بچّه‌شیعه،چادر زهراست برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش تو را جان همان پهلو‌شکسته..،زودتر برگرد همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش فقط ای کاش آتش صورت او را نمی سوزاند… میان آن ‌همه شعله گمانم نیست امکانش بردیا محمدی
کسی که گریه کن تو شده مسلمان است که دوست داشتن تو دلیل ایمان است دلم گرفته که امروز سیر گریه کنم به جان ابر که حرفش همیشه باران است رواست دق کنم از زار زار بیش از حد علاج قلب شکسته دو چشم گریان است من آمدم که برایت سر و صدا بکنم که پارس خاصیتی از سگ نگهبان است شفیع مردم بدکار ! سیدالشهدا ! گناهکار تو شرمنده و پشیمان است سلامِ زائر از راه دور را فطرس ببر برای حسین و بگو ز تهران است سرم فدای سری که به ضربِ تیغه ی کُند میان لحظه ی گودالِ شمر ، خندان است به دست و پا زدنش وقت قتل صبرش سخت نگاه مضطرب خواهرش هراسان است به گوسِفند هم از قبل ذبح آب دهند فقط حسین در این موقعیت عطشان است حسین و فاطمه هر دو شبیه هم بودند مصیبت بدن سوخته فراوان است یکی به قتلگه و دیگری به آتش در ببین که سوختن هر دوتاش ، یکسان است حصیر مردم آبادی است راه نجات … که سیدالشهدا روی رمل ، عریان است علیرضا وفایی خیال
مرا که بنجل اجناس بین بازارم همین بس است که گردیده ای خریدارم همیشه خواست معشوق ، زور عاشق هاست خودِ تو خواسته ای که به تو گرفتارم بگو بمیر ! بمیرم برات هستی من اگر که زنده ام امروز هم ، به اجبارم تمام زندگی ام ! زندگیم نذر شماست به پای حضرتتان مُردنی بدهکارم برای بچه ی بد راه توبه باز کنید مگر درست شود اشتباهِ رفتارم برای مادر خود اینقدر نبودم زار برای مادر اربابم اینقدر زارم شبت به ناله گذشت ست و روز با گریه شنیده ام که نخوابیده اید ، بیدارم دوباره گوشه ی پیراهنت چرا خونی ست؟ تو خون ز سینه و من خون ز دیده میبارم طبیب شهر نیامد جوانمان جان داد من از مدینه ی بی عاطفه گله دارم علیرضا وفایی خیال
دنیا مرا اذیت اگر بی شمار کرد کشتیِ شاه آمد و ما را سوار کرد او عهده دار مردم بی دست و پا شده باید به سیدالشهدا افتخار کرد باید ز مشکلات به آقا پناه برد وز دست روزگار به سمتش فرار کرد گفتند فاطمه نظرش سمت روضه هاست حمال روضه ها شده ام او شکار کرد باید تمام زندگی قوم و خویش خود خرج همین عشیره و ایل و تبار کرد کم زحمت مرا نکشیده است مادرش بی اعتبار بودم و با اعتبار کرد بین سر و صدا ، سر او را بریده اند باید برای مثل حسینی هوار کرد در لحظه های اخرش او بی قرار شد بد دست و پا زد و همه را بی قرار کرد وقتی شنید سمت حرم رفته چشم ها خود را به زور نیزه کمی استوار کرد فرمود : زنده ام حرمم را رها کنید فکر زنان هاشمی با وقار کرد آخر ندید _شمر _ زنان را دم سفر بر روی ناقه های برهنه سوار کرد قال امام رضا که أذّل عزیزنا یعنی عزیزهای مرا کوفه خوار کرد آی ای یزید خواهر او ایستاده است دستت شکسته باد که با لب چکار کرد علیرضا وفایی خیال
برای خرمن آهم حریق میخواهم رکاب چشم که دارم، عقیق میخواهم عطای قوه ی اشکی، شهید اشک روان! چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم سیاه جامه ی من را به قبر بسپارید برای روز مبادا رفیق میخواهم سپرده ام که به خاکم دهند باب الرأس… نشانی حرمت را دقیق میخواهم به اربعین تو امسال میرسد دستم؟ إلی الحسین دوباره طریق میخواهم علیرضا وفایی خیال
عاشق اما گناه کارم من دل ندارم، خدا که دارم من همه رفتند بی قرارم من به زیارت امید وارم من رحمت الله واسعه نظری کربلا لازمم تو باخبری چشمِ دل خون وچشم سر هم تر حالم از این نمیشود بهتر گریه دار است حسرت نوکر (تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد) قسمتم یک سفر نمی باشد؟ قوم و خویش جناب سلمانم عاشقی از بلاد ایرانم دست و پا بوس و عبد سلطانم دوستت دارم و نمیدانم تو که از حال و روزم آگاهی خاطرم را چقدر میخواهی منِ بیچاره بینوا ماندم همه بستند بار و جا ماندم از همه دوستان جدا ماندم باز از فیض کربلا ماندم التماس دعا خداحافظ زائر کربلا خداحافظ سخت درگیروسخت دربه درم آب شد از خجالتم جگرم قول دادم به مادرم که حرم حتماً امسال اربعین ببرم دست نگذار بر دلِ خونم آبرویم که ریخت… ممنونم ماه از بین آسمان هم رفت شمر و خولی و… ساربان هم رفت همه رفتند، کاروان هم رفت از تن یک سه ساله جان هم رفت اولین زائری که جا مانده او رقیه است،مثل ما… مانده علیرضا وفایی (خیال)
مستحب است شب اول ماه قمری نوکر در به درت را به زیارت ببری آمدم پیش تو شاید صدقه جمع کنم با دو تا کاسه ی اشکی به همین مختصری آمدم از تو گدایی بکنم کرب و بلا ور نه هر جا بروم هست کمی سیم و زری پر من مثل پر فطرستان سوخته است به من سوخته پر هم برسان بال و پری سگ قلاده گشاده همه جا در به در است خسته ام از خودم و خسته ام از در به دری . پیش‌مرگ توام و جان به کف قافله ات لشکر شاه پر است از خدم و دور و وری پارس کردن بلدم خواسته باشید شما امر فرما به اشاره به سری یا نظری بارم افتاده زمین بار مرا هم بردار چون که ارباب بُوَد ضامن هر کارگری بدم اما بدی ام را نزدی بر رویم گر چه از زشتی رفتار بدم با خبری قسم چادر زهرا گرو باشد پیشت ریخته آبرویم ، آبرویم را بخری یادت افتادم و از دور سلامت کردم تو به من ، بیشتر از من به تو ، دلتنگ تری یک خط از روضه ی گودال بگو گریه کنیم پنجه ی شمر کجا و گره ی موی سری علیرضا وفایی خیال
استقبال از رمضان از رجب دست خالی آمده ام من گدایم که کاهلی کردم طفل پر رویی ام لب چشمه زده ام آب را گلی کردم ماه شعبان مرا درست نکرد من گنهکار سابقه دارم ورشکسته تر از همیشه شدم به خودم بیشتر بدهکارم تو به رویم نزن ، غلط کردم خواهش از طرز صحبتم پیداست اصلا آقا بیا ندیده بگیر رمضان ماه ما سیه روهاست روزها روزه شب به شب روضه روضه را راه وصل میدانم رمضان الکریم را اینطور رمضان الحسین میخوانم در همان آتشی که حرمله سوخت جای گریه کنان اصغر نیست بد برای تو و بزرگی توست گیرم این نوکر تو نوکر نیست گرز آتش به سینه ام نزنید من برای رقیه سینه زدم بی محلی کنید هم خوب است… دوست دارم تو را اگر چه بدم صورتم را به شعله نسپاری صورتم خورده پنجره فولاد چندجا میرسد به فریادم نوکرش را نمیبرد از یاد من جوانم گناه اگر کردم خوب غلط کرده ام ببخشیدم سر وگوشم اگر کمی جنبید به علی اکبرت نفهمیدم به همان پیکری که روی عبا تکه تکه گذاشتی العفو به همان چند تکه از بدنش که نشد ، برنداشتی العفو علیرضا وفایی خیال
وقتی سحر به یاد تو بیدار می شوم دلتنگ صبح صحن علمدار می شوم دارم به وضع تشنگی ات فکر میکنم مثل دهان خشک تو آزار می شوم حتی اگر که روزه بگیرم تمام عمر من به رباب زاده بدهکار می شوم افطار با نمک کنم از راه گریه ام بر روضه ی گرسنگی ات زار می شوم من که برای خون لبت گریه کرده ام کی مستحق رفتن در نار می شوم ؟ انقدر زیر لب همه جا شعر خوانده ام دارم شبیه هیئت سیار می شوم همیشه وقت روضه ی گودال و قتل صبر دل ناگران شمر و کلنجار می‌شوم پیراهنت درآمد و عریان رها شدی آشفته از مصیبت دشوار می شوم بی کربلا بمانم اگر غصه میخورم من کربلا نرفته ی بیمار می شوم علیرضا وفایی خیال
دل داده ایم؛ در پی هر در نمی رویم حرِ توایم؛ خانه ی دیگر نمی رویم منبر بدون روضه به دردی نمیخورد ما بی حسین جانب منبر نمیرویم وقتی مسیح نوکر این خانواده است قربانِ غیر آل پیمبر نمیرویم دستت بگیر این سر قلاده ی مرا حتی اگر برانی از این در نمیرویم از این به بعد سنگ مرا هم طلا مکن دیوانه ی تو ایم پی زر نمیرویم جایی که تو نباشی یقینا جهنم است حتی حسین؛ بی تو به محشر نمی رویم یک یاحسین.ع.جنت ما را ردیف کرد تا روضه هست مجلس دیگر نمیرویم ما را ببر به کرببلا قول میدهیم اصلا سراغ روضه اکبر نمیرویم حامد جولازاده
بال خوب است که توفیق پریدن باشد سفره ی باز به شرط طلبیدن باشد بارم افتاده به دادم نرسی بر بادم در رفاقت همه جا ، جور کشیدن باشد من رفیق بدم اما تو که خوبی بگذر چشم پوشی ز خطا در تو یقینا باشد مثل روزی که ز مادر متولد شده است روزه داری که پی روضه شنیدن باشد روضه گفتم لب عطشان تو یادم آمد تشنه ی آبی و حرف نچشیدن باشد پسر فاطمه گیر پسر ذالجوشن دختر فاطمه در حال دویدن باشد وقت تنگ ست ولی ذبح زمان خواهد برد خنجر کهنه ای ابزار بریدن باشد مادرت آمده ، گودال شلوغ است اما قسمت اینبار گمانم نرسیدن باشد علیرضا وفایی خیال
گوشه نشینی اوج معراج است گاهی ما عاشقان در انزوا باشیم بهتر.. مثل وهب که با زنش آمد کنارت ماهِ عسل کرببلا باشیم بهتر حامد جولازاده