eitaa logo
شعر علوی
940 دنبال‌کننده
23 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مقدمش را دیده گفتم سر نمی آید به کار در هجوم نازِ او سنگر نمی آید به کار واعظی چون او تبر بر شانه را در بطنِ شرک منبری جز دوش پیغمبر نمی آید به کار کرده تمرینِ خدابینی نبی قبل از عروج این سفر بی جلوه ی نمی آید به کار حق بده که معترض باشند مژگانِ تو چون با خمِ ابروت این لشکر نمی آید به کار ضربه‌ات خم کرد و زانوی تو صاف،این تیغ را غیرِ بازوی تو آهنگر نمی آید به کار در مصافت خصم جمله پا شود مانند باد در فرار از شیر، دست و سر نمی آید به کار غیر از اینکه یک نفس باشد نگینِ دستِ تو قلعه ها را تا قیامت در نمی آید به کار قلعه ها از خیبر و مرحب ز عمر، آموختند در مصافِ تو در و پیکر نمی آید به کار در ازای چند سر یک پیکر افتاده چرا کشته‌هایت را فرار آخَر نمی آید به کار کعبه! از این روسیاهی دست باید شست چون قبله با خالِ لب ِ نمی آید به کار پیش چشم ِ خلق که دیده قیام‌ ات را به بدر فاش میگوییم ما محشر نمی آید به کار سینه ی من چیست؟دشتِ عشق و خالت دانه ای جز غمت از سینه ی من در نمی آید ، بکار @sher_alavi | شعرعلوی
بي امتحان مِهر ، يك تن از رُسُل بر دوش خويش مُهر نبوّت نداشته ست بي نام تو نواي اذان بدتر از غِـــناست در كشوري كه شيعه حكومت نداشته ست🍃 @sher_alavi | شعرعلوی
من راضیم که سنگ سیاه شوم در شوره زارهای گوهرم کنید جاروکشِ حیاط میشوم فقط در آستان شاه قنبرم کنید @sher_alavi | شعرعلوی
در میزنم خدای من! ای بیکران من من را دوباره راه بده مهربان من قلبی که داده ای بشود خانه ی خودت اصلا نبوده ثانیه ای در امانِ من غیبت گرفت جای دعا را به روی لب بامن چه ها نکرده گُناهِ زبانِ من… کاری نکرده مثلِ طلبکارها شدم یا رب ببخش! بابتِ طرزِ بیانِ من دادم همیشه روی بدم را نشانِ تو دادی همیشه روی خوشت را نشانِ من باید که مُرد پای کلامی که گفته اند شاهد به خلوت است امام زمانِ من.. کاری کن ای کریم که آب از سرم گذشت دیگر رسیده کارد به این استخوانِ من قول می دهم! بروم خوب می شوم آخر نشد به باده بده دودِمانِ من… بَه بَه بِه شامِ اول قبرم که آن زمان مولا بیاید و بدهد رو نشانِ من روضه همین بس است! التماس کرد آه ای حبیبه !فاطمه جانم!جانِ من! @sher_alavi | شعرعلوی
  رسیده‌ایم دوباره سرِ قرار سپرده‌ایم عنان را به شهریار هرآنچه خیر رسیده به ما در این عالم یقین بدان که بوده همیشه کار اگر که پَر زده جبریل در حریم خدا به اعتبار بود و اعتبار خدا برای جهان کم نذاشت با سپرد کارخودش را به کردگار خدا به جلوه‌ی انسان درآمد و دیدیم که ایستاده خودش بر سر مزار زِ بوسه‌ای به ضریحش خراب شد حالم پیاله نوشِ گشتم و خمار هزارشکر که با سجده بر قدوم نشست روی سرم گردی از غبار هزار معجزه دیدیم از جناب امیر که بود قلعه‌ی خیبر  یک از هزارِ حسادتم به کسی نیست در همه عالم به غیرِ مُحرم دربار و روزه‌دار قسم به فاطمه دادیم تا گره وا شد به دست حضرت زهراست اختیار بزن به اُم‌بنین رو  اگر حرم خواهی که هست مادر ساقی حسابدار تمام زندگی‌ام بر دونیم شد تقسیم به سجده در حرمش یا به انتظار خدا کسی که بخواهد، به او صفا بخشد یکی دچارِ حسین و یکی دچارِ اساس خلقت دنیا یقین همین بوده بنا نهاده جهان را به افتخار فضائلش که در ابیات من نمی‌گنجد نوشته “امّ حسن” مدح بی شمار به جلوه‌ی دیگر به کربلا آمد”* نشان دهد به همه فَرّ و اقتدار سوار رَف‌رَف خود آمده ست تا میدان تمام دشت شده مات شهسوار رسیده وقت هنرمندیِ اباالفضل و.. رسیده وقت تماشای شاهکار کسی رسید و علمدار نعره بر سر او تو از تبار کجایی؟ من از تبار قدم به خاک بزن تا دو چاک بر داری قدم بزن بچشی تیغ آبدار کسی نبرد به در جان، زِ تیغ مژگانش چه احتیاج به خشم و به ذوالفقار ؟ گذشت لحظه‌ای و آسمان به‌هم پیچید به روی خاک فتاده گل بهار مگر چه دیده برادر که پشت او خم شد؟ چه آمده به سر چشمِ یادگار ؟ زمین به لرزه فتاد و زمان دگرگون شد ندیده هیچکس اینگونه انکسار @sher_alavi | شعرعلوی
دوباره روی لبم نام دلربای علیست بجز غزل چه بگویم؟ هوا هوای علیست اگر به سینه دلی مانده است، خانه‌ی اوست اگر که مانده به دوشم سری، برای علیست من از سجود عاشق خدا شده ام خدای من! چه خدایی اگر خدای علیست به عزت شرف لااله الا الله ... که شرط لازم و کافی فقط ولای علیست چه غم اگر که جهانی مرا نمی‌بیند تمام هوش و حواسم به اعتنای علیست ورای قوم و نژاد و سوای رنگ و زبان من آشنای همانم که آشنای علیست مباد باغ طهارت به هرزه آلوده که مرد بودن فقط سزای علیست به کوچه کوچه‌ی کوفه قدم که بگذاری هنوز هم که هنوز است رد پای علیست هنوز هم شب هجرت کسی نمی‌داند علی به جای نبی بود یا نبی به جای سر نبی به سلامت اگر زخمی است هنوز گوش احد مست لافتی علیست نترس یار فراری نترس ابن فلان! هنوز تیغ برهنه به دست های علیست بسنده میکنم آخر به مصرعی و تمام شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام @sher_alavi | شعرعلوی
عبد ضعیف، تابِ قهر و تشر ندارد جز آستانِ ربّش، جایی دگر ندارد بنده رسیده اما با کوله بار خالی نزد رئوس الأشهاد، جز چشم تر ندارد بیچاره تر کسی از این تحبسُ الدعا نیست درد است که دعایم دیگر اثر ندارد لطفی مرا کشانده بر آستان توبه این لطف از کجا بود؟! روحم خبر ندارد حُسن توکلم بر دست دعای زهراست گرچه محبی از من آلوده تر ندارد خیر و صلاح طفلِ خورده زمینِ خود را هرگز شبیه مادر، کس در نظر ندارد شب زنده دار بودن، کار و زهراست جز اقتدا به عشقش، عاشق هنر ندارد آقایی را هر سائلی چشیده او از گناهکاران هم چشم برندارد راه نجات یعنی کرب و بلا، زیارت قلبم جز آن حوالی شوق سفر ندارد فیض سحر تماما از گریه بر حسین است بی فیضِ ذکر روضه، فیضی سحر ندارد زهرا رسیده نزد جسم حسینش اما جسم عزیز زهرا، ای وای سر ندارد   @sher_alavi | شعرعلوی
با شور و شعف باز نوشتم دم افطار نام به دفتر صد و ده بار وقتی که گرفتار شدم یاد گرفتم با نادِ رمز گشایم ز همه کار عالم چو شود دایره ی لایتناهی ما گوشه نشینیم و نقطهء پرگار در راه دفاع از حرم پاک ولایت باید که شوم بهر میثم تمار باعشق در دوجهان اهل بهشتیم آتش به محبّان نیست سزاوار برلوح دل شیعه شده حک،کلماتی شاه دو جهان هست فقط @sher_alavi | شعرعلوی