🕋
{خورشید من بر آی _۲۵تیر۹۰ _روزنامه ی کیهان }
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو این خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است
بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به دام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
| #امین ♡|
🌱 @sher_chame
🫑
چون قلم بر سرِ غمنامهی هجران آید
دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید
| #صائِبتبریزی |
🌱 @sher_chame
🫀
گویند ز عشق کن جدایی
این نیست طریق آشنایی
پرورده عشق شد سرشتم
جز عشق مباد سرنوشتم
| #نظامی،لیلی و مجنون |
🌱 @sher_chame
💘
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست بهم
| #وصالشیرازی |
🌱 @sher_chame
📜
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقدِ حالِ ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش از این
مُلک دنیا بودش و هم مُلک دین
اتّفاقاً شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام آن کنیزک، پادشاه
| #مولوی ،مولانا |
🌱 @sher_chame
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمرِ سبکرفتار میماند به جا
| #صائِبتبریزی |
🌱 @sher_chame
🤫
گاهی به هم نگاهی ...
ناگاه
انگشتهای «هیس!»
ما را
از هر طرف نشانه گرفتند
انگار
غوغای چشمهای من و تو
سکوت را
در آن کتابخانه رعایت نکرده بود !
| #قیصرامینپور |
🌱 @sher_chame
🫁
به بوی زلف تو دم می زنم درین شب تار
وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود
| #هوشنگابتهاج |
🌱 @sher_chame
🐣
چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم
که یاد باغ بهشتش در این قفس نرود
| #هوشنگابتهاج |
🌱 @sher_chame
🧳
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیدهٔ ما شاد نکرد
| #حافظ |
🌱 @sher_chame
ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتهاست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطرمن
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید…
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درۀ غم میگذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش؛
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من…
| #هوشنگابتهاج |
🌱 @sher_chame
📿
من مسلمانم ،
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه ، مهرم نور
دشت سجادهٔ من
| #سهرابسپهری |
🌱 @sher_chame
🫀
پدرت گوهر خود را به زر و سيم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگي و حسن و جواني و هنر
عجبا هيچ نيرزيد که بي سيم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سيمم بود
که به بازار تو کاري نگشود از هنرم
| #شهریار، محمد حسین بهجت تبریزی |
🌱 @sher_chame
📌۱۴۰۳/۶/۲۷
« شهریار ، یک انسان متواضع ، حق پرست ، پارسا ، صمیمی و صادق بود که حاضر نشد کالای شعرش را به کسی بفروشد »
⭐ @sher_chame
🌞
هزار درد فرستادیم به جان لیکن
چو آمدی همه آن درد ها دوا کردی
| #شهریار |
⭐ @sher_chame
🌱
« به آنان که ما را رها نمودند، در خاکِ خالی،
بی آب و بی گیاه، بی هیچ اشک و آه، بگوئید:
ما ریشه در خویش داشتیم و سبز گشتیم . »
| #محموددرویش |
⭐ @sher_chame
💌
پنداشتی که یادِ تو،
این یادِ دلنواز،
درتنگنای سینه فراموش می شود؟
| #فریدونمشیری |
⭐ @sher_chame
🦊
من از آن روز که در بند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
| #سعدی|
⭐ @sher_chame
🦋
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
| #سعدی|
⭐ @sher_chame
🐢
به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم
| #سعدی|
⭐ @sher_chame