به قول شاعر که میگه:
خسته ام از این که نامش زندگیست
پسقشنگی های دنیا دست کیست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!!!
#محمد_سلمانی
@sher_eshgh🌱
مثلِ پیچک به تو پیچیدهام و دلتنگم
بینِ ما هیچ نبودهست به جز "ما نشدن"!💔
#حسیندهلوی
@sher_eshgh
شعر میگویم از اینرو که تو را دورهکنم
تو که مضمونِ دلآویزِ غَزلهای مَنی ...
#محمد_بزاز
@sher_eshgh🌱
اوّلم آرامِ دل بودی و آخر خصمِ جان
#اوحدی_مراغه_اى
ای داد چی شد؟؟
@sher_eshgh🌱