#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن
خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش
خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن
تصور کن خودت را در میان کوچه ی تنگی
و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن
و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را
وآنها را میان خیل یک لشکر تصور کن
و در ذهنت تجسم کن 40 نامرد جنگی را
که صف بستند پشت خانه حیدر، تصور کن-
چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را
تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن
و این یعنی به یاد آور دوباره بیت اول را
خودت را در میان صحنه محشر تصور کن
بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت
تمام نخل ها را در سرت بی سر تصور کن
تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی
و حالا شمر را با چکمه اش بهتر تصور کن
بیا مِنْبَعد قاسم را علی اکبر تصور کن
بیا مِنْبَعد اکبر را علی اصغر تصور کن
بماند داستان شام و مهمانی و بزم می
خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن
🔸شاعر:
#محمود_یوسفی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
برای نوحهی «عجّلوفاتِ» مادرِ خانه
به سینه خورد دو دستِ دعای دخترِ خانه
نگاهِ پنجره را شست، سیلِ روضهی باران
پر از دخیلِ تماشاست دیدهی ترِ خانه
ستونِ خانهی عرش و عصا؟ چه ضد و نقیضی!
شکسته پای ستونش ستونِ دیگرِ خانه
درست لحظهی آوارِ آتشِ در و دیوار
نوشتهاند که خانه خراب شد سرِ خانه
بهشت و لشکر ابلیس؟! بیت وحی و جهنم؟!
چنین خیال محالی نبود باور خانه
سپر شکسته شد و خانه سرشکستهتر از آن
چقدر بغض شکست از شکستنِ درِ خانه
چه دید در عَلمِ اختلافِ لشکرِ فرّار
که رفت حیدر کرار، پشتِ سنگرِ خانه؟!
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#فولکلور
@shere_aeini
راز آئینه رو برملا نکن
خودتو این همه جابجا نکن
الهی درد و بلات به جون من...
در خونه رو تو دیگه وا نکن
یعنی میشه دوباره صدام کنی
از دل این همه غم رهام کنی
اینقَدَر به دندههات فشار نیار...
نفست در نمیاد سلام کنی
زندگیمون داره زیر و رو میشه
بودنت داره یه آرزو میشه
زینبت رو تا میرم آروم کنم...
گریهی حسین تو شُرو میشه
گرد غم نشسته روی دامنت
چه بساطی شده جارو کردنت
دیگه جون مرتضی زمین نخور
بخدا داره میبینه حسنت
بغض چشمای ترت کشته منو
زخمای بال و پرت کشته منو
اشکِ بندِ رختِ خونه دراومد
شُستشوی بسترت کشته منو
داغ حیدرِ تو غربتش شده
همه جا نَقلِ مصیبتش شده
دلِ رفتنِ به مسجد ندارم...
قاتلت امامجماعتش شده
زخم بازوت دلمو تکون میده
عطر پیرهنِ تو بوی خون میده
منو هرجا میبینه قنفذِ پست
غلاف شمشیرشو نشون میده
مگه حرمتت حریم حج نبود؟!
کاشکی دشمن تو اهل لج نبود
لااقل گیر نمی کردی پشت در...
کاشکی میخِ گُر گرفته،کج نبود
لب من باید خدا خدا بگه
دردِ دلهاشو توو ربّنا بگه
حسرتش علی رو داره میکُشه
محسنم نشد یه بار بابا بگه
دلمو عذابِ بی اموون نده
به من اسباببازیشو نشوون نده
لالایی خوندتو عرشو سوزوند...
اینقَدَر گهوارهاشو تکوون نده
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
مردی یگانه بود و بانویی یگانه
آهسته میرفتند از خانه شبانه
همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه
سر میزدند انصار را کوچه به کوچه
در میزدند انصار را خانه به خانه
مظلومشان دیدند، در را وا نکردند
وای از زمانه، وای از دست زمانه
چهل شب تمام شهر را گشتند با هم
اما بدون یار برگشتند خانه
**
وقتی عزادار رسول الله بودند
از درب خانه میکشید آتش زبانه
آتش زدند این لانه را حتی نگفتند
این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه
در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود
دخت نبی افتاد بین آستانه
دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته
هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه....
حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت
محو علی بود عاشقانه، عارفانه
دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت...
...در کربلا دامان چندین نازدانه
افتاد یک دانه از آن دو گوشواره
در کربلا افتاد اما دانه دانه
شبهای جمعه فاطمه بالای گودال
با ناله، آنهم نالههای مادرانه...
...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد
نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد
🔸شاعر:
#علی_اکبر_لطیفیان
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
گير كرد و به خانه راه نداشت
وسط كوچه ها پناه نداشت
او سر جنگ با مدينه نداشت
بين نامحرمان پناه نداشت
بر روي خاك بي صدا افتاد
مادر ما مجال آه نداشت
غير ديوار كوچه ها آن روز
فاطمه هيچ تكيه گاه نداشت
به چه جرمي ؟ چرا كتك خورده
بخدا مادرم گناه نداشت
كاشكي به مغيره ميگفتند
كه زمين خوردنش نگاه نداشت
كاش ميشد قلاف كاري با
زنِ تنهاي پا به ماه نداشت
🔸شاعر:
#محمد_جواد_پرچمی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
حمله بعد از قَتل پیغمبر نباشد بهتر است
سوختن را دَر اگر از بَر نباشد بهتر است
در میان شعله آهن می شود مثل مُذاب
پس اگر مسمار رویِ دَر نباشد بهتر است
یا زمانی که شِکَسته می شود دَر بالَگد
دَر میان شُعله ها مادر نباشد بهتر است
مرتضی مَشغول قرآن جمع کردن بود، پس
زیرِ دَر آیاتی از کوثر نباشد بهتر است
کافران را چادُر زهرا مسلمان می کند
زیر دست و پا اگر معجر نباشد بهتر است
در نگاه رَهگُذر ها و اهالی محل
دست بَسته فاتح خیبر نباشد بهتر است
این برای مجلسِ ختم پدر زیبنده نیست
دختر غمدیده در بستر نباشد بهتر است
از غمِ رویِ کَبود و بازویش دِق می کند
وقتِ غسلِ فاطمه حیدر نباشد بهتر است
**
انتهای روضه ی او شعر در گودال رفت
روی حنجر خنجر لب پَر نباشد بهتر است
کاش وقت ذبح در گودالِ خون، مادر نبود
پیش اسماعیل اگر هاجر نباشد بهتر است...
🔸شاعر:
#علی_اصغر_یزدی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو
شعله ی در را بگو احوال مادر را نگو
بی ادب ها پشت در فریاد مستی میزنند..
حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو
گرمی آتش اذیت میکند حوریه را
این وسط آن شعله ی خورده به معجر را نگو
پای نامحرم اگر بر چادر ناموس خورد
گریه کن بر حالش اما حال شوهر را نگو
میخ نامرد آنقدر کج رفت، پهلو........
لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو
آبرو داری اگر افتاد زیر دست و پا
شرح لبخند اراذل بین معبر را نگو
راز دست بسته مولا قلاف قنفذ است
دست شوهر را بگو و دست همسر را نگو
کوچهی زهرا در آخر کربلای زینب است
پیش مادر روضه ی جانسوز دختر را نگو
روضه گودال و خنجر را بگو، سر را بگو
روضه اوضاع زینب بین لشگر را نگو
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
من دردهای بیشمار از ،میخ ِدر دارم
باید که از آغوش طفلم دست بردارم
پای ِبرهنه سیلی از نامردها خوردم
ای کاش میگفتم که مردی در سفردارم
دنیا و اهلش باشد از آن ِشما، مردم
حال ِتماشا نیست وقتی چشمِ تر دارم
من بی پدر دلبسته ی دنیا نخواهم شد
اُم ِاَبیـــهایم بــهشتی زیر سر دارم
حالِ پریشان مرا دیـــگر نمیبینید
"یکدست بر دیوار "و "دستی بر کمر" دارم
وقتی عــلی را در کنار چاه میبینم
از نامسلمانییتان خون بر جگر دارم
افسوس دیگر اهل بیتم را نخواهم دید
هر چند از داغ یتیمانم خبر دارم
قبر مرا از مردمان مخفی نگهدارید
من در درونم رنجهای بیشتر دارم.....!
🔸شاعر:
#صفیه_قومنجانی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
یک باغ لاله میچکد از این جراحتت
دریای درد همدم ساعت به ساعتت
دیگر بهشت روی خودش را نشان نداد
از آن زمان که بی ادبی شد به ساحتت
قدقامت االصلوه تو قد قامتم شکست
محراب خم شد از خم این قد و قامتت
حورا به عرش چاک گریبان دریده اند
از حالت قنوت و رکوع عبادتت
روزی هزار مرتبه از جانب خدا
جبریل می رسید به عرض ارادتت
در این سه ماه هیچکسی سر نزد به تو
جز غم کسی نیامده باشد عیادتت
دائم عذاب میکشی و دم نمیزنی
داری دعا کند ملک الموت راحتت
مسماروآتش و لگدو ضربه غلاف
هستند متهم همگی در شهادتت
🔸شاعر:
#ابراهیم_میرزایی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
#مناجات_با_امام_زمان
@shere_aeini
بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای فاطمه است
تمام عزت شیعه رهین منت اوست
تمام زندگی ما فدای مادر توست
قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادر او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم ز هر دری کوتاست
امید دلخوشی من وفای مادر توست
بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادر توست
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
پشتِ در خانه ی علی بلوا شد
با فاطمه بر سر علی دعوا شد
یک ضربه و یک بازو و یک آه بلند
شال از کمر امیر مردان وا شد
دربی که تمام قد در آتش میسوخت
آوار به روی صورت زهرا شد
در حال نفس نفس زدن بود هنوز
یک میخ گداخته سرش پیدا شد
سربسته بگویم سخن از ناموس است
سربسته بگویم که چه در آنجا شد
با طفل زمین خورد در آنجا مادر
بی طفل ولی بود که از جا پا شد
شرحِ غم زهرای جوان را باید
از رنگِ محاسن علی جویا شد
🔸شاعر:
#سید_حسین_میرعمادی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
فاش شد بر عاشقان از "ذکرکم فی الذاکرین"
حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین
بردن نام تو حتی با وضو هم مشکل است
آری آری فرق دارد اسم تو با سایرین
فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست
ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین!
سینه چاک عصمتت از اخرین تا اولین
هاج و واج حکمتت از اولین تا اخِرین
عشق تو شرط قبول انبیای مرسلین
چادرت حبل المتین اهل بیت طاهرین
هرکجا که روضه ای باشد مزار فاطمه ست
پرچم روضه ضریح و گریه کن ها زائرین
چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد
دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین
به تلاقی مدینه روز محشر که شود
ناقه باشد مال تو پادرد مال حاضرین
سهم تو شلاق شد ویل لقوم الظالمین
صبر کرد اما علی! بَشِّر عباد الصابرین
به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند
سوره کوثر نشسته در شرار کافرین
عده ای طعنه زدند و عده ای خیره شدند
لال گردد آن زبانها کور چشم ناظرین
عده ای دستور دادند عده ای آتش زدند
لعنت ما تا ابد بر عاملین و آمرین
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_زمان #آدینه
@shere_aeini
گریه ام، معذرت من باشد
طلب مغفرت من باشد
غفلتم وقت گناه از نظرت
بدترین معصیت من باشد
آنچه از دور و برت دورم کرد
نفسِ بی تربیت من باشد
اخم و تنبیه تو بی حکمت نیست
موجب تقویت من باشد
درک تنهایی ات، ای یوسف دل
کاش در ظرفیت من باشد
اینکه من یاد توام، رحمت توست
نه که از معرفت من باشد
نوکرت هستم و این نوکری ام
سبب منزلت من باشد
دوست دارم که شهیدت بشوم
کاش این عاقبت من باشد
کمکم کن برسم صحن حسین
صحبت از حیثیت من باشد
گریه کردن به ترک های لبش
با تو این سنخیت من باشد
🔸شاعر :
#محمد_جواد_شیرازی
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#امام_زمان #آدینه
@shere_aeini
من به عشقت اسیر می میرم
پیش پایت حقیر می میرم
مهرتو روشنی به دل بخشید
گر که روشن ضمیر می میرم
چون که مسکین آستان توأم
وقت مُردن امیر می میرم
دوست دارم که با تو باشم من
گرجوان یا که پیر می میرم
از رهت پا نمی کشم هرگز
تا که دراین مسیر می میرم
بس که شرمنده ام ز افعالم
پیش تو سر بزیر می میرم
دم مُردن اگر تو را بینم
چقدر دلپذیر می میرم
لحظه ای بعد دیدن رویت
گربمیرم چه دیر می میرم
به ولای تو می خورم سوگند
گر بگوئی بمیر می میرم
در ره عشق تو «وفایی »گفت
من به عشقت اسیر می میرم
🔸شاعر :
#سید_هاشم_وفایی
_______________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده
ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو
پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده
ای مستجاب الدعوه ام طوری دعا کردی
که در دهان زینب آمینِ دعا مانده
محجوب من، حرف تو را میخواندم از چشمت
آن هم که پشت پلک مجروح تو جا مانده
ما هر دوتا مشگل گشا هستیم اما تو
آنقدر مجروحی که این مشگل گشا مانده
حال علي بدتر نباشد بهتر از تو نيست
من مانده ام با اين غرور زير پا مانده
هر بار که میبینمش صدبار میمیرم
حق دارم آخر روی چادر رد پا مانده
داری نفس را نیمه نیمه میکشی، پیداست
یک استخوان دنده از باقی جدا مانده
تا صبح مثل زخم تو خون گریه میکردم
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
چشمان تو دو ماهی در غم شناورند
یا دو پیالهی غم ساقی کوثرند
افسوس ای عروس قلیل الجهاز من
اسباب خانهی توو عمرت برابرند
درد تو درد ماست نشانم به آن نشان
شب سرفه میکنی همه از خواب میپرند
آرامش تو را جلوی در به هم زدند
امشب دگر بخواب ملائک دم درند
در بستری ولی بغلت نیست محسنی
این لخته ها به جاش ولی خوب نوبرند
از در همین که میگذرم بغض میکنم
دیوار و میخ آینهی دق حیدرند
تقصیر تو نبود که چشمت کبود شد
میخواستند اشک مرا در بیاورند
آنها که با غلاف به بازوی تو زدند
یک روز میرسد که به دنبال خنجرند
طوری که میدرند لباس حسین را
یک گله گرگ پیکر آهو نمیدرند
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
گاهی به یک نگاه سخن گفته میشود
ناگفته های شوهر و زن گفته میشود
حالا که ظاهر تو به سنت نمیخورد
راز سه ماهه پیر شدن گفته میشود
دست مرا که بست به دستت قلاف زد!
در این ورم خجالت من گفته میشود
یکروز میرسد که دراین کوچه های تنگ
حتما دلیل بغض حسن گفته میشود
تب کردن از علائم آتش گرفتن است
حال تو از حرارت تن گفته میشود
ای شمع آب رفته ی من!دلخوشم فقط...
به چند استخوان که بدن گفته میشود!
شانه بزن که درد دل بچه ها به تو
درلحظه های شانه زدن گفته میشود
روزی به چادر تو حیا گفته شد ولی..
روزی به چادر تو کفن گفته میشود
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
صدای گریه از عرش معلّی میرود بالا
همین که نیمهشبها دست زهرا میرود بالا
یکی از پلکهای زخمیأش با دیدن حیدر
به زحمت _تا کند او را تماشا_ میرود بالا
گمانم مرکز ثقل زمین را شعلهها سوزاند
که آتش از در و دیوار دنیا میرود بالا
هنوز از ماجرای کوچهها شرمندهاش هستند
اگر دیوارها کج تا ثریا میرود بالا
تمام هستی خود را گرفته روی دست، انگار
که روی شانهها تابوت مولا میرود بالا
سوال این است؛ قاتل کیست؟ اما در جواب آن
فقط هر آینه دیوار حاشا میرود بالا
شفیع محشر خود را در اوج کینه سوزاندند
که دود آتشِ امروز، فردا میرود بالا
به لب در هر قنوت آوای "أَینَالمُنتَقِم؟" داریم
که دست لطف مادر نیز با ما میرود بالا
🔸شاعر:
#مجتبی_خرسندی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمیخواهد
مؤمن پری بهتر ز چشم تَر نمیخواهد
با اشک وقتی حاجت ما را روا کردند
گریه کُنات مشکلگُشا دیگر نمیخواهد
خاک حسینیه برای شاعران کافی است
از تو نوشتن جوهر و دفتر نمیخواهد
جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم»
این روضهخانهها مگر نوکر نمیخواهد!؟
ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند
تفسیر دیگر، سورهی کوثر نمیخواهد
با دیدن روی تو با خود روبهرو میشد
آئینهای بعد از تو پیغمبر نمیخواهد
تو مستقیماً حامل وحی خداوندی
دیگر خدا جبریلِ نامهبر نمیخواهد
نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید
این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمیخواهد
وقتی دعای تو نگهدار علی باشد
دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمیخواهد
نان تو خادمپرورِ بیتِ یدالله است
نانی بهجز این سفره را قنبر نمیخواهد
ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد
تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمیخواهد
چادرنمازت سایهسارِ مُلک سَلمان است
جز سایهی امن تو این کشور نمیخواهد
این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد
حرف دفاع از دین که باشد، سر نمیخواهد
تمّار اگر باشی به روی دار خواهیگفت:
حرف ولایت را زدن منبر نمیخواهد
این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد
جز نسل زهرا و علی، سرور نمیخواهد
چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا
فرزندْ جز خونخواهیِ مادر نمیخواهد
▪️
▪️
نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در می ساخت
هرگز کسی اینگونه دردسر، نمیخواهد
مادر تقلا میکند قدری رها گردد
دیوار پیله کرده، میخ در نمیخواهد...
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
سقف این حجره آسمانش بود..
چادر پاره سایبانش بود
گرچه روی لبش تبسم داشت
کارد بر روی استخوانش بود
جان این چهار بچهی کوچک..
بسته بر لقمههای نانش بود
آنچه از درد کوچه بدتر بود
بی وفایی دوستانش بود
یاعلی یاعلی مدد گفتن..
رمق دست ناتوانش بود
سن و سالی علی نداشت ولی
برف بر روی گیسوانش بود
علی کوچه و علی اُحُد!
صبر مبهوتِ امتحانش بود
این زن سالخورده در خانه..
روزگاری زن جوانش بود
آن زنی که سرش به در خورد و
پهلوی زخمیاش نشانش بود
به بهار علی شرار زدند
بی خبر نوبت خزانش بود
"اشهد اَنَّ مرتضی مظلوم"
زیرِ در نغمه اذانش بود
سخت شد فضه را صدا بزند
لختهخون زحمت دهانش بود
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
کوه بودم، بلند و باعظمت
روی دامان دشت جایم بود
قد کشیدم ز خاک تا افلاک
ابرها، فرش زیر پایم بود
شب که چشم ستاره روشن بود
نور مهتاب، دل ز من میبرد
صبح، چون آفتاب سر میزد
اولین پرتوش به من میخورد
دفتر وحی حق که روز به روز
جلوهاش سبز و سبزتر بادا
در بیان شکوه من، دارد
آیۀ «والجبال اوتادا»
سینهام را اگر که بشکافند
لعل و الماس دیدنی دارم
از گذشت زمان و «دحو الارض»
خاطراتی شنیدنی دارم...
صبح یک روز چشم وا کردم
ضربۀ تیشه بود گوش خراش
تخته سنگی شدم جدا از کوه
اوفتادم به دست سنگ تراش
پتک سنگین و تیشۀ پولاد
سهم من از تمام هستی شد
حکم تقدیر و سرنوشت این بود
نام من «آسیای دستی» شد
گرچه از بازگشت خویش به کوه
پس از آن روزگار نهی شدم
این سعادت ولی نصیبم شد
که جهیز عروس وحی شدم
گوشۀ خانهای مرا بردند
که حضور بهشت آنجا بود
برترین سرپناه روی زمین
بهترین سرنوشت آنجا بود
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
هر زمان گرد خویش چرخیدم
میشنیدم تلاوت قرآن
روح سنگین و سخت من کمکم
تازه شد از طراوت قرآن
راز خوشبختی مرا چه کسی
جز خداوند دادگر داند
کی گمان داشتم مرا روزی
جبرئیل امین بگرداند
به مقامی رسیدهام که چنین
بوسهگاه فرشتگان شدهام
مثل رکن و مقام کعبه عزیز
در نگاه فرشتگان شدهام
بارها شد که با خودم گفتم:
ای که داری به کار نان دستی!
کاش هرگز ز خاطرت نرود
وامدار چه خانهای هستی؟
خانۀ آسمانی خورشید
خانۀ روشن ستاره و ماه
خانۀ وحی، خانۀ قرآن
خانۀ «انّما یُریدُ الله»
از همین خانه تا ابد جاریست
چشمۀ فیض، چشمۀ احسان
سایبانِ معطّرِ این جاست
سورۀ «هل أتی علی الانسان»
آسیابم ولی یقین دارم
که پناهندهام به سایۀ نور
سرنوشت مرا دگرگون کرد
اشک زهرا و ذکر آیۀ نور
یاس یاسین که با دعای پدر
آیۀ نور بود تنپوشش
داشت دستی به دستۀ دستاس
دست دیگر گلی در آغوشش
در محیطی که هر وجب خاکش
فخر بر آفتاب و ماه کند
آرزو میکنم که گاه به من
دختر کوچکی نگاه کند
گرچه از بازتاب گردش من
نان این خانه برقرار شدهست
شرمسارم از اینکه میبینم
دست زهرا جریحهدار شدهست
رفت خورشید وحی و آمد شب
سر نزد از ستاره سوسویی
صبح از کوچۀ بنیهاشم
شد بلند آتش و هیاهویی
تا بدانم چه اتّفاق افتاد
تا ببینم هر آنچه بوده درست
دل به دریا زدم به خود گفتم:
«چشمها را دوباره باید شست»
دیدم آن روز صبح منظرهای
که به خود مثل بید لرزیدم
آتشم زد شرار دل وقتی
شعلهها را به چشم خود دیدم
در همان آستانهای کز عرش
قدسیان را به آن نظرها بود
اشک چشم ستارگان میریخت
بین دیوار و در خبرها بود
من به حسرت نگاه میکردم
باغ گل را میان آتش و دود
جز خدا هیچکس نمیداند
که چه آمد به روز یاس کبود
با همان دست عافیتپرور
که پرستاری پدر میکرد
از امام زمان خود یاری
در هیاهوی پشت در میکرد
هیزم آوردن، آتش افروزی
سهم هر رهگذر نبود ای کاش
خبر ناشنیده بسیار است
خبر میخ در نبود ای کاش
دست خورشید را که میبستند
شرح این ماجرا کبابم کرد
آنچه پشت در اتّفاق افتاد
سنگم امّا ز غصّه آبم کرد
🔸شاعر:
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
لبخند را بر چهره ام تا به ابد کشت
داغش مرا هر لحظه بی حدّ و عدد کشت
در کوچه با سیلی فدک را غصب کردند
این روضهٔ سنگین مرا تا به ابد کشت
بر سورهٔ مظلوم ِ کوثر، راه را بست
با ذکر نابِ قُل هُوَ اللهُ أحد کشت
آتش هجوم آورد و با کینه خودش را-
-با قصد اینکه مادرم کشته شوَد، کشت...
مسمار شد خنجر برای قلبِ محسن(ع)
با تیزی اش شش ماههٔ ما را، چه بد کشت
باید زمین میخورد و بر بازو نمیخورد
آرامشم را یک غلافِ نابلد کشت
مادر نمازش را به زحمت خواند و هر روز
ابلیس را در ذکرِ أللهُ الصّمد کشت
فریاد خواهم زد کنار کعبه روزی
ای اهلِ عالم مادرم را یک لگد کشت!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
بوي بهشت عطر نفس هاي اطهرت
فردوس حجره اي ست ز بيت منورت
باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت
خوانده پيمبر از همه خلق برترت
مدحت خدا نموده به آيات كوثرت
اين گونه خوانده از همه عالم فراترت
دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي
رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي
وجه خدا عيان شده بر روي صورتت
خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت
مستور در لطافت محض است فطرتت
بي فايده است جستجو از بهر كثرتت
در بازوي عليست تجلاي قدرتت
گشته رضاي حضرت حق در مسرتت
داخل شوند اهل جنان از قفاي تو
زانو به محضر تو زده ماسواي تو
بالاتر از فراسوي باور فقط تويي
با شان و قدر خويش برابر فقط تويي
شان نزول سوره كوثر فقط تويي
جان علي و ام پيمبر فقط تويي
آري دليل خلقت حيدر فقط تويي
تنها سواره در صف محشر فقط تويي
روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو
از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو
خلقت به دست رب جلي آفريده شد
با علم و حکمت ازلي آفريده شد
بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد
گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد
از برکت نبی و ولی آفریده شد
احمد، خودش براي علي آفريده شد
تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد
پيغمبر و امام براي تو خلق شد
غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟
غیر از تو نیست آن که قرار علی شود
چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود
آینه ي تمام عیار علی شود
چون تو تمام دار و ندار علی شود
با جان خویش یاور و یار علی شود
قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي
از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي
حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟
آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟
بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟
رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟
آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟
يار ِشهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟
در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي
در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي
نوريه اي و صابره و هم كريمه اي
بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي
عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي
رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي
عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای
محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي
ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا
"مَكسورُ ضِلعُها"يي و "مظلومُ بَعلُها"
اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي!
تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي
با جان خويش جان علي را سپر شدي
گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي
با هيزم جهنميان شعله ور شدي
آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي
تنها تو بين خلق علي باوري و بس
با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس
تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات
از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات
از گريه هاي دخترك چهار ساله ات
تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات
از اولين شهيد علي از سلاله ات
اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات
از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟
كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي!
از بازگشت عصر جهالت به ما بگو
از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو
از غاصبان حق خلافت به ما بگو
از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو
از موسم سكوت جماعت به ما بگو
از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو
حتي اگر سفارش ختم رسل نبود
اين گردباد در رمق برگ گل نبود!
اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن
از بغض مانده در وسط سينه حسن
از رازهاي مخفي در قلب خویشتن
از دست دوز آخَرَت آن كهنه پيرهن
اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن
از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن
در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد
بي سرپناه عترت ختمي مآب شد
🔸شاعر:
#رضا_جوان_بخت
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود
در بندگی خویش خدای بقیه بود
سرتا به پاش مظهر پروردگار بود
در خانه با کنیز خودش همکلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود
مردان جنگی از پس او برنیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود
کاری به این نداشت که تنها و بیکس است
وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود
زهرا عجیب غیرتی عشق حیدرست
پای علی برای بلا بیقرار بود
از گرگهای شهر، فدک را گرفته بود
کرار بود، گرچه خودش خانه دار بود
بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟!
غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود
سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی!
یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود
رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود
تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پرغبار بود
اصلا نخورد غصهی آن گوشِ.....
اما حسن نشست و پی گوشوار بود
واضح تر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشمهاش از آن ضربه تار بود
**
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش
ارثیه ای که درد و غم بیشمار بود
وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهلهی سی هزار بود..
از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا بدنی آشکار بود
درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید
دخت علی به ناقهی عریان سوار بود
دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست
با دست بسته فاتح این کارزار بود
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
@shere_aeini
ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده
ای دل حدیث دختر طاها شنیدهای؟
یَرضی شنیدهای لِرضاها شنیدهای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیدهای؟
حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیدهای؟
أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده
یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده
اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یکباره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟
زهرا هنوز گریهی بیگاه میکند
مولا هنوز سر به دل چاه میکند
پاییز ادعای أنا الله میکند
صبح بهار از آمدن اکراه میکند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟
🔸شاعر:
#مهدی_جهاندار
____
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini