eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.2هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
985 ویدیو
5 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش تر زیبـــاترین و نـــاب تــــــرین اشعار کلاسیک ومعاصر در #کانال‌شـعــــرناب. آیدی جهت تبادل: @Fatemeh_t287 پل ارتباطی ما: https://harfeto.timefriend.net/16528142314913
مشاهده در ایتا
دانلود
در سینی صبح، بفرست عطر خوش عنبر و گلابی بفرست تا باغ سپیده غرق در نور شود گلبرگ طلای آفتابی بفرست @Shere_naab
‌ به یادت قانعم گاهی، خیالت را نگیر از من @Shere_naab
همرنگ سپیده و... سپیدار شوید مشتاق سلام و مست دیدار شوید روشن شده چشم آسمان،صبح بخیر! در میزند آفتاب ... بیدار ، شوید @Shere_naab
دو چشمت قهوه ای، نِسکافه ای لبخندِ غمگینت کنارش پولکی خوب است یا میلِ شکر داری؟ @Shere_naab
چه ڪسے روے ِلبان ِتو شڪر ریخته است؟ قهوه ے ِچشم ِتو را باز قجر ریخته است؟ هدفش چیست از این تلخے و شیرینے ها؟ آنڪه در "خیرُعمل" هاے تو شر ریخته است عاشقت بوده خدا و به گمــانم قندیل اشک ِاو بوده ڪه از عصر ِحجر ریخته است گونه‌ے ماه گُل انداخته با دستانت از هر انگشت ِ تو صد گونه هنر ریخته است مستے ِ چشم ِ تو باید ڪه چنین غرق ڪند بس ڪه انگور به دریاے ِخزر ریخته است واے اگر خیره شود صاعقه‌ات میسوزم روے ڪبریتِ نگاهِ تو خطر ریخته است نیست قالیچه اے از موے ِتو ابریشم تر پیش ِپایت چقدر شانه به سر ریخته است فتح ِ اندام ِ تو با هیچ رقم ممڪن نیست اینهمه برف ڪه بر ڪوه و ڪمر ریخته است زل به هرڪس بزنے ڪار ِدلش ساخته است روے ِ خط ِ مژه هاے ِ تو تبر ریخته است سالها هم بروے باز شنیـــدن داری در صدایت نفس ِ مرغ ِ سحـر ریخته است پُر شد از "ریخته" فنجان ِ ردیـف ِ غزلم نوش ِجانت ڪه فقط خون ِجگر ریخته است... @Shere_naab
پاسپورتِ "مولوی" را طالبان برداشته "شمس" از این غصه سر بر آسمان برداشته شاعرِ دلتنگِ ما را کرده ممنوع الخروج آن‌که گنجِ عشق را از "بامیان" برداشته بشنو از نی چون حکایت می‌کند از "بلخِ" تلخ از شکایت، مثنوی قفل از دهان برداشته شیخِ ما از قرنِ دوری آمده، زندان چرا؟؟! گویی از ساقی، سبویی شوکران برداشته جرمِ دیگر آن‌که مامور از میانِ دفترش نسخه ای از شعرِ "موسا و شبان" برداشته گفته اند این شعر، توهین به مقامِ کبریاست لرزه ها عرشِ خداوندی از آن برداشته صحبت از خورشیدِ مانده در حصارِ ابرهاست صحبت از آهی که سر بر آسمان برداشته شاید "احمدشاهِ مسعود" است روشن در افق این‌که از سیمرغ، تیری بر کمان برداشته از فرازِ دره یِ اندوهبارِ "پنجشیر" گامِ حق خواهانه از نو در جهان برداشته آمده یاری کند فر و شکوهِ شعر را این خبر کلِ جهان را بی‌امان برداشته می‌رسد روزی که می‌گویند او پیروز شد او که از اجدادِ خود، نام و نشان برداشته "عشق" ، اندوهِ تمامِ ناتمامِ قصه هاست شاعری از واژه ها آتش به جان برداشته @Shere_naab
خورشید به گیسو گل عنبر بزند باز نقش غزلی تازه به دفتر بزند باز غمهای جهان را به شب پیش سپردیم تا صبح به شادی برسد در بزند باز @Shere_naab
من حواسم هست که دیوانه ات باشم مدام مو پریشان تر نکن ، یادآوری را بیخیال... 🍁 @Shere_naab
پیچیده نسیمِ خنکِ از کوچه یِ پاییز از شاخه یِ دیوار، گلابی شده سرریز صبح آمده با عطرِ غزل، پنجره وا کن آدینه یِ شهریوری اَت خاطره انگیز 🍂 ☕️ @Shere_naab
صبح آمده تا تو آفتابش باشی . ‌. . ☀️ 🖋
چشم زیتون، لب انجیری، بده صبحانه‌ام مریم معبدنشینم! صبح زیبایت بخیر 🖋 @Shere_naab
قربانِ نگـــــاهِ دلنوازت، شب خوش بنواز سڪوت را به سازت، شب خوش از دور، رخِ مـــــاهِ تو را مے بوسم برهم بگذار پلڪِ نـــازت، شب خوش ✨ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر چه میخواهد بگوید واعظ منبر نشین من گناه عشق را جای ثواب آورده ام ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آبیِ   دلت    خلیجِ    مروارید   است لبخندِ  تو   شعرِ  تازه یِ اُمید   است وقتے تو شڪوفایے و روشن هر صبح دیگر چه نیازے به گُلِ خورشید است؟ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشم ِ مست ِ تو به غارتگـری اش می نازد به سر ِ گردنه کبک ِ دری اش می نــــــازد مژه ابریشـــــم ِ صف بسته ی ِ بازیگوشت به دو بدپیله ی ِ شیطان پری اش می نـازد فرش ِ تبریـز نشسته ست به برف ِ سبلان؟ یا بلوزت به تن ِ اش می نـــــــازد؟ هر کسی جای ِ تو با عشــق تراشیده شود به کش و قوس ِ چنین مرمری اش می نازد حسرت ِ کشــــف ِ حجابت به دل ِ آینه ماند بس که مویت به گُل ِ روسری اش می نازد زنگ ِ لبخند ِ تو هوش از سر ِ این خاب پراند مثل ِ ساعت که به یادآوری اش می نـــازد موج بر دامن ِ ایرانی ِ رقصت زیبــــــــاست چون خلیجی که به پهنــاوری اش می نازد در خودم باز به رقـــــص ِ تو فرو میریـــــزم لرزه هـــای ِ تو به ویرانگـــری اش می نازد میزنم بوسه به عکس ِ تو و گُُر میگیــــــرم لب ِ داغ ِ تو به شهریوری اش می نــــــازد هیچ عجب نیست مرا جــا بگــــذاری بروی بره آهــــو به همین دلبــــری اش می نازد گرچه ناچیــــــز گرفتی دل ِ من را امـــــــا شعر روزی به همین "میدری" اش می نازد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فنجان طلای شعر ناب آوردم چای گل سرخ با گلاب آوردم برخیز و بنوش زندگی را از نو در سینی صبح، آفتاب آوردم ☕️ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با خود آوردم غزل، قابل ندارد مال ِ تو پس زدن آنهم برای ِ قلب ِ اهدایی بد است ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اندوه   انار   و    نم نم    بارانند نجواگر   تلخ   قصه ی   پایانند پاییزِ هزار برگ غم،  رفتنی است این  را  همه ی  کلاغها  می‌دانند ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شهد شکر و حبهٔ قندی ای صبح زیبایی مورد پسندی ای صبح خوش عطر طلوعی و شکوفا به نسیم پردیس دل آرای پرندی ای صبح ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اجازه می‌دهی گاهی سرم بر شانه ات باشد که بعد از این دلِ تنهایِ من دیوانه ات باشد خجالت می‌کشم این را بگویم می‌شود‌ شیرین همین فرهادِ دلداده یکی یکدانه ات باشد نه از غم که غمی دیگر نخواهم داشت، از شوقت اجازه می‌دهی اشکم چراغِ خانه ات باشد پس از این می‌شود از آنِ من باشی چنانی که به فرهنگِ لغت هر آشنا بیگانه ات باشد اگر بدپیله ام شرمنده اما آرزو دارم جهانم غرق در نقشِ پرِ پروانه ات باشد فقط لب تر کنی در خود فرو می‌ریزم از عشقت چه اشکالی مگر دارد دلی ویرانه ات باشد چه زیبا می‌شود دنیا اگر باشی پذیرایم که سهمم تا ابد لبخندِ معصومانه ات باشد جهان را فتح خواهد کرد روزی شاعری چون من اگر شعرش چنین افسونگرِ افسانه ات باشد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
"صبح آمده با عطر گل ریحانش با نم نم عاشقانه ے بارانش برخیز و خوشامدے بگو با لبخند لبریز ڪن از چاے و عسل فنجانش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به به چه نسیمی، چه هوایی سرِ صبح به به چه سرودِ دلگشایی سرِ صبح صبحانه یِ من بهشتی از زیبایی ست پیچیده چه عطرِ خوشِ چایی سرِ صبح... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سلام ای دخترِ خانی که می آیی به جنگِ من نمی ترسی مگر از غرشِ تیرِ تفنگِ من؟ تنت ترمه، قدت بالا، لبت شعله، رخت محشر مسلح کرده ای خود را گُلِ خوش آب و رنگِ من به سر داری مرا غارت کنی با نازِ چشمانت امان از خوش خیالی هایِ تو ماهِ قشنگِ من! غزالِ خوش خرامانی ولی شاید نمی دانی کمین کرده سرِ راهِ عبورِ تو پلنگِ من همه با برنوِ قنداق نقره می شناسندم هدر هرگز نخواهد رفت حتا یک فشنگِ من برای عبرتِ تاریخ، خیلی حرفها دارد دو شاخِ پازنی که مانده رویِ تخته سنگِ من فرار از دستِ من؟ هرگز! خودت را خسته کمتر کن شکاری چون تو را از دست دادن هست ننگِ من ببین کی گفته ام تسلیم خواهی شد در آغوشم تو که با لشکری از ناز می آیی به جنگِ من بلایی بر سرت می آورم با بوسه هایم که... خدا رحمت کند امشب که می افتی به چنگِ من ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خدا بر بومِ هستی نقشِ ماهت را پدید آورد تو را زیباتر از آنچه به فکرش می رسید آورد چه تلفیقِ قشنگی، گرچه اندامِ تو موزون بود وجودت را ولی در قالبِ شعرِ سپید آورد چه آهویی! چه گلرویی! چه گیسویی! چه جادویی! بنازم آن قلم مویی که نقشت را پدید آورد چه رویایی ست خورشیدی که بعد از قرنها از دور برایِ هر درِ بسته، به دستِ تو کلید آورد به استقبالِ تو از آسمان تا خاک، فرشِ گُل عجب نقش و نگاری بر شکوفه برگِ بید آورد نسیم آرا و گندمگون، به باغِ سبزه و زیتون خدا نامِ تو را پیش از شکفتن هایِ عید آورد به شوقِ دیدن و بوسیدنت صد سرمه نستعلیق تو را تا قصرِ آیینه، به دید و بازدید آورد جوانه در جوانه غرقِ گندم شد هوایِ شوق دری وا کردم و یک قاصدک از تو نوید آورد سرانجام انتظارم سررسید و با قدمهایت زمین، اسفندِ زیبایی به برگِ "سررسید" آورد به رویِ برگِ گُل، شعری نوشتم در شبِ جشنت همین شعری که با هر بیتِ خود عشق و اُمید آورد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خدا بر بومِ هستی نقشِ ماهت را پدید آورد تو را زیباتر از آنچه به فکرش می رسید آورد چه تلفیقِ قشنگی، گرچه اندامِ تو موزون بود وجودت را ولی در قالبِ شعرِ سپید آورد چه آهویی! چه گلرویی! چه گیسویی! چه جادویی! بنازم آن قلم مویی که نقشت را پدید آورد چه رویایی ست خورشیدی که بعد از قرنها از دور برایِ هر درِ بسته، به دستِ تو کلید آورد به استقبالِ تو از آسمان تا خاک، فرشِ گُل عجب نقش و نگاری بر شکوفه برگِ بید آورد نسیم آرا و گندمگون، به باغِ سبزه و زیتون خدا نامِ تو را پیش از شکفتن هایِ عید آورد به شوقِ دیدن و بوسیدنت صد سرمه نستعلیق تو را تا قصرِ آیینه، به دید و بازدید آورد جوانه در جوانه غرقِ گندم شد هوایِ شوق دری وا کردم و یک قاصدک از تو نوید آورد سرانجام انتظارم سررسید و با قدمهایت زمین، اسفندِ زیبایی به برگِ "سررسید" آورد به رویِ برگِ گُل، شعری نوشتم در شبِ جشنت همین شعری که با هر بیتِ خود عشق و اُمید آورد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ @Shere_naab ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈