eitaa logo
شعر هیأت
10.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
172 ویدیو
14 فایل
🔹انتخاب شعر خوب، استوار و سالم، تأثیرگذار و روشن‌گرانه همواره دغدغه ذاکران و مرثیه‌خوانان اهل معرفت و شناخت بوده است. 🔹کانال «شعر هیأت» قدمی کوچک در راستای تحقق این رسالت بزرگ است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹صف اول🔹 عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست که دشواری خود را دارد عشق وارستگی از فتنۀ دلبستگی است شوق برخاستن از مهلکۀ خستگی است عشق! ما را برهان از خودمان دیر شده‌ست سفر از گردنۀ نَفْس، نفس‌گیر شده‌ست باز هم قافله‌ای آمد، از آن قافله‌ها مردهایی همه دلداده، از آن یکدله‌ها وه چه مردان نجیبی، همه از خود رسته همه از مشغلۀ خویش به او پیوسته با شهیدان، همه از روز ازل هم‌کیش‌اند همه فرمانده‌ِ میدان گذشت از خویش‌اند سخت شد این سفر و یکدله پیمان بستند از مِه نفْس گذشتند و به او پیوستند همه بی‌تاب، که پروانۀ شمع‌اند همه سخن از شعلۀ عشق آمده، جمع‌اند همه گفتم ای عشق، در آن مه نرسیدند از راه گفت لا حول و لا قوة الا بالله پیکر سوخته‌شان را سحری خواهی دید پیش‌مرگ‌اند که از راه بیاید خورشید عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست که دشواری خود را دارد آن دو سیّد چه شنیدند شتابان رفتند در دل کوه چه دیدند شتابان رفتند مگر آن لحظه کسی روضۀ اکبر خوانده؟ که به هرگوشه، نشان از تن آن‌ها مانده به چه عطری‌ست که در جنگل و مه پیچیده‌ست آهویی می‌دود... انگار رضا را دیده‌ست قصۀ عشق بنا شد به شنیدن برسد کاروان گم شده در مه، که به دیدن برسد حاج قاسم پی آن‌هاست چراغی با اوست برف می‌بارد و سنگینی داغی با اوست برف می‌بارد و دنبال تنی می‌گردد مثل یعقوب پی پیرهنی می‌گردد برف می‌بارد و سردش شده انگار جهان دست گرم تو کجا مانده؟ خودت را برسان عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست، که دشواری خود را دارد ایستادی صف اول، صف خدمت، ای مرد چه می‌آید به تو امروز، شهادت، ای مرد! خادمی در حرم عشق، که حرمت داری هرچه داری همه از صدق و امانت‌ داری گرچه محبوبی و چشم همگان دنبالت ننشستی که بیایند به استقبالت.. دیگر از طعنه و تهمت، خبری نیست عزیز ملتی آمده تشییع تو، سیّد! برخیز رفته‌ای... باز تو را گرم دعاییم همه خادم کوی رضا! از تو رضاییم همه دل ما از لب تو تشنۀ آموختن است آخرین مرحلۀ عشق، همین سوختن است در صف اول اگر مرد بمانی هنر است و خودت را به شهیدان برسانی هنر است هنر آن است که دلبستۀ خدمت باشی در صف عشق، صف صدق و شهادت باشی زخم‌ها را همه با جان بپذیری بروی هنر آن است که نشنیده بگیری بروی ولی ای مرد! جهانی‌ست تو را مرثیه‌خوان میر این قافله را داغ زیاد است، بمان :: رهبرا ای که بر این درد، تسلا دادی پدری کردی و طاقت به دل ما دادی ما که از داغ تو -کتمان نکنیم- آگاهیم از خدا صبر برای دل تو می‌خواهیم چشم این رود چهل‌ساله به دریاست هنوز یک جهان نهر دعا، پشت سر ماست هنوز رود، آن نیست که سنگی به رهش سد نشود رود، آن است که در راه مردد نشود عشق سخت است، گرفتاری خود را دارد فتح قله‌ست که دشواری خود را دارد 📝 @ShereHeyat
🔹یا رضا🔹 از عمق چشم‌های زلالت به ما بگو از آن دو رود تا به ابد بی‌ریا بگو ای ماه با تبسم باران وضو بگیر هم‌ناله با نسیم بخوان ربنا بگو حالا که مقتدای هزاران ستاره‌ای در گوش آسمان و زمین از خدا بگو پرواز کن نفس به نفس با فرشته‌ها لبخند باش و یکسره «قالوا بلی» بگو در سینه‌های ما نفسی تازه‌تر بکش ای نبض ما دوباره بزن «یا رضا» بگو ای حس با شکوه غریبانه پر زده پلکی بزن از آن شب پرماجرا بگو با بند بند پیکر آتش گرفته‌ات از خیمه‌های سوختۀ کربلا بگو گودال را ورق بزن و روضه‌ای بخوان حالا برای فاطمه از بوریا بگو 📝 @ShereHeyat
🔹مهربان‌ترین🔹 صبح آمد و شب نگرانی سحر نشد یلدای دوری تو دریغا به سر نشد از هر کرانه تیر دعایی روانه بود از این میانه آه یکی کارگر نشد از ما چرا گرفت دلت مهربان‌ترین بر ما دوباره ماه چرا جلوه‌گر نشد در آتش فراق، دویدن به دشت و کوه  دردا حریف تاب و تب این جگر نشد.. لبخند تو که دلخوشی ماست از جهان باشد برای روز قیامت اگر نشد چون من نفس نداشت قلم در غمت دریغ می‌خواست تا که گریه کند بیشتر نشد 📝 @ShereHeyat
🔹شهیدانه🔹 عبادت قبول و شهادت مبارک مبارک تو را این سعادت؛ مبارک شهیدانه ماندی، شهیدانه رفتی تو ای ناتمام! امتدادت مبارک شهادت اگر ابتدای شهود است چنین مردنی چون ولادت مبارک مبادا که عادت شود زنده بودن شهیدا! تو را خرقِ عادت مبارک سیاست مبارک شد از راه و رسمت به دوشت ردای سیادت مبارک به خدمت کمر بسته‌ای؛ خسته‌ای؟ نه خداقوت! اجر جهادت مبارک شهیدا! سعیدا! امیدا! مریدا! رسیدی به کام مرادت؛ مبارک خوشا نام و یادی که ماند از تو با ما که نامت عزیز است و یادت مبارک 📝 @ShereHeyat
🔹شهادت‌نامه🔹 ای با خلائق روز و شب هم‌درد سیّد آخر خدا هم انتخابت کرد سیّد داغت عیان در اشک دانه‌دانۀ ماست هجران تو باری گران بر شانۀ ماست تلفیق کردی خادمی را با ریاست یعنی دیانت داشتی عین سیاست استان به استان رفته‌ای با سخت‌کوشی دیگر به پایان آمده خانه‌به‌دوشی ای سیّدابراهیم، همت داشتی تو با سعی خود در هر قدم گل کاشتی تو دیگر پس از این، خواب راحت کن رئیسی راحت شدی، خوب استراحت کن رئیسی اما تو مردم‌داری‌ و بیداری امروز چون اشک، جا در چشم مردم داری امروز.. گفتی که زیر سایۀ شمس‌الشموسم گفتی به عالم خادم سلطان طوسم این هشت گل، دسته‌گلی از مردم ما با عشق تقدیم امام هشتم ما اینان که هم‌تعداد درهای بهشتند با خون شهادت‌نامۀ خود را نوشتند این هشت تن از نور تقوا جامه دارند مهر رضا را در شهادت‌نامه دارند وقت سفر دیدند امامان را یکایک «قِیلَ ادخُلِ الجَنَّة» شنیدند از ملایک این هشت گل دلدادگان هشت و چارند نیمی از اینان سیّد والاتبارند اینان که درس از مکتب‌الزهرا گرفتند سرمشق از منشور عاشورا گرفتند وقتی حساب کار با «رب الکریم» است فیض شهادت «ذلک الفوز العظیم» است یک‌سو قلوب مردم از دنبال آمد یک‌سو امام هشتم استقبال آمد راز «فَاِنَ العِزّةَ لِلّه» اینجاست هم اول و هم آخر این راه اینجاست این افتخار این عزت دائم مبارک فیض شهادت بر تو ای خادم مبارک دیدی که ملت، ملتی دردآشنایند گفتی که این مردم عزیزان خدایند در عین مردم‌داری‌ات، دشمن‌ستیزی در چشم آقایت، رئیسی عزیزی در راه خدمت خستگی نشناختی تو با مردمت دل بردی و دل باختی تو با مؤمنین عمری برادروار بودی اما «اشداء علی الکفار» بودی کشتی‌ات از طوفان کنار ساحل آمد در جنت اوقات فراغت حاصل آمد اجرت به قرآن «نِعمَ اَجرُ العامِلین» است اجر جهاد فی سبیل الله این است تو رنج‌ها از جور نااهلان کشیدی زخم زبان و طعنه و بهتان شنیدی این غربت و مظلومی‌ات در راه دین بود اشکت ولی وقف امیرالمؤمنین بود با شادی ملت فقط مسرور بودی تو در حقیقت خادم جمهور بودی عمر گرانقدر تو شد وقف فقیران بی‌وقفه کوشیدی به آبادی ایران گفتی امید اهل‌بیت این سرزمین است ایران ما ملک امیرالمؤمنین است در «سیّدابراهیم» صد حرف نگفته‌ست در ابجد این نام، اسراری نهفته‌ست نهج‌البلاغه این زمان لب باز کرده از سیصد و سی و سه، کشف راز کرده این حکمت از نور امیرالمؤمنین است اینجا سخن از مؤمنان راستین است هم «بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ» تعریف آن‌هاست هم «حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ» توصیف آن‌هاست صادق، مقاوم، مقتدر، صابر، مجاهد مخلص، امین، مشغول، شاکر، عبد، زاهد بر گفتۀ مولای خود مصداق بودی الگوی تقوا، اسوۀ اخلاق بودی باز آمدی در سایۀ خورشید هشتم در روز سوم، ماه سوم، سال سوم ما فتح خرمشهرها در پیش داریم تا سجده بر بیت‌المقدس بی‌قراریم دنیا نگاهش بر حضور ماست امروز هر انتخاب ما جهان‌آراست امروز وقتی تبر در دست ابراهیم باقی‌ست یعنی به قلب بت‌پرستان، بیم باقی‌ست اکنون که اشک ما روانه از دو عین است در سینۀ ما سوز «فَابکِ لِلحُسین» است هرچند یک شب بر زمین ماندند پرپر اجساد این گل‌ها شناسایی شد آخر باید به جای اشک، خون دل فشانیم قدری به مقتل از دل زینب بخوانیم یارب «گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را» یارب «به هر گل می‌رسم می‌بویم او را» 📝 @ShereHeyat
🔹به کدامین گناه؟🔹 چگونه رنج زمین را زمان نمی‌بیند؟ چگونه این همه خون را جهان نمی‌بیند؟ چرا نمی‌شنود رعد و برق ایمان را؟ صدای عشق به اقصی کشانده طوفان را قیامتی شده برپا چرا نمی‌پرسند؟ از این تقابل خونین که می‌شود خرسند؟ چقدر کودک و زن بی‌پناه کشته شدند! به راستی به کدامین گناه کشته شدند؟ جهان و عافیتش ارزنی نمی‌ارزد به این‌که کودکی از هول مرگ می‌لرزد منادیان حقوق بشر نمی‌شنوند به حجتی که تمام است اگر نمی‌شنوند زمان، زمان رسیدن به داد مظلوم است - شکست ظلم - خدا وعده داده، محتوم است یکی بیاید و مرهم شود فلسطین را به سُرب پر کند این گوش‌های سنگین را به دست قهر ببندد درِ سیاست را به سنگ خشم بکوبد سرِ سیاست را سیاستی که به جز نیش مار و کژدم نیست سیاستی که به نفع حقوق مردم نیست سیاستی که به اشغالگر امان داده‌ست به این نژاد پراکنده سازمان داده‌ست سیاستی که اگر بوده حق، به جانب تو، ربوده حقِ تو را با فریب حقِ وتو سیاستی که چنان غرق در مرض شده است که جای ظالم و مظلوم هم عوض شده است سیاستی که در آن روزن امیدی نیست به دست هیچ زبان‌بسته‌ای کلیدی نیست.. سیاستی که ندارد دیانت، آلوده‌ست مگر نه این که، همین بوده تا جهان بوده‌ست همیشه راه رسیدن به حق، سیاسی نیست که گاه، چاره به جز حمله‌ای حماسی نیست نشان عشق و جنون بی‌نشانه رفتن‌هاست میان آتش و خون عاشقانه رفتن‌هاست کنون که قرعه به نام حماس افتاده‌ست به جان اهل سیاست هراس افتاده‌ست یکی برآمده بر بام خون علم بزند بساط این همه تزویر را به هم بزند چنان کند که جهان بشنود فلسطین را به چشم صدق ببیند صلابت دین را قسم به اَشهدِ آن کودک سرا پا آه که گفت: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلا الله» حرم که سوخت کسی محترم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند 📝 @ShereHeyat
ای عمر تو در خدمت اسلام، تمام همسایهٔ دیوار به دیوارِ امام! آنان که به پابوسِ رضا می‌آیند گویند سلام بر تو، در «دارِ سلام» 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹تسبیح کائنات🔹 دلا بکوش که با عشق آشنات کنند چو عاشقان به غم دوست مبتلات کنند همیشه دست دعا سوی آسمان بردار که در زمین خراسان ز غم رهات کنند دعا کن ای دل مسکین! که چون کبوترها سفیر نامه‌برِ روضۀ رضات کنند ستارگان همه شب در طواف این خورشید نظر به سجده و تسبیح کائنات کنند صف نماز ببندند آهوان در دشت سحر، که گوش به «قَد قامتِ الصلوة» کنند اگر به حرمت این قبله آشنا باشند مجاوران حرم، ترک سیئات کنند تو چون حباب فراموش می‌کنی خود را به جرعه‌نوشی این بزم اگر صدات کنند اگر چو آینه‌های حرم، شکسته‌دلی فرشتگان مقرّب همه دعات کنند حوالۀ دل ما را نوشته‌اند اینجا مباد آن‌که به‌جای دگر برات کنند چو گردباد، در این شهر دربه‌در گردی خدانکرده از این در اگر جدات کنند غبارروبی این روضه اشک می‌خواهد برو که چشم تو را چشمۀ فرات کنند کنار پنجره‌اش آب می‌شود فولاد خدا کند به دل ما هم التفات کنند به عشق حضرت شمس الشموس باز «شفق» بخوان قصیده که چاووش کربلات کنند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3397@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ابر عنایت🔹 در گوشه‌ای ز صحن تو قلبم نشسته است دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است چون دشت‌های تشنه در این آستان قدس در انتظار ابر عنایت نشسته است چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکسته است فوج کبوتران تو آموخت عشق را پرواز نور در حرمت دسته دسته است دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است می‌آید از تراکم عالم به این دیار قلبی که از تزاحم اندوه خسته است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1519@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹ترنم نقاره‌خانه🔹 هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد از بس بر آستان تو روی ادب نهاد خورشید را غبار رهت سرفراز کرد مردم، نیازمند بهشت‌اند و شاد از آن ما را غم تو از دو جهان بی‌نیاز کرد از معجز ترنّم نقّاره‌خانه‌ات ساز شکستۀ دل ما نغمه ساز کرد... هر کس که رنجه کرد به راه تو یک دو گام لطف تواش هزار قدم پیشواز کرد کوتاه کرد راه خود و «رستگار» شد دست طلب به سوی تو هر کس دراز کرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3781@ShereHeyat
همچون نسیم صبح و سحرگاه می‌رود هرکس میان صحن حرم راه می‌رود از هرچه غصه دارد و غم، می‌شود رها هر سائلی به خدمت این شاه می‌رود وقتی فرشته‌های حرم بال می‌زنند از سینه‌های شعله‌زده آه می‌رود اینجا بهشت روی زمین فرشته‌هاست از کوی تو فرشته به اکراه می‌رود خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنی‌ست هر شب به پای‌بوسی آن ماه می‌رود باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/575@ShereHeyat
علیه‌السلام فرازی از یک 🔹امام‌نامه🔹 به سویت آمده‌ام جذبه‌ای نهان با من چه کرده‌ای مگر ای شور ناگهان! با من؟.. به سویت آمده‌ام از هوای شاهچراغ نوای هوهوی خیل کبوتران با من به سویت آمده‌ام از مسیر جادۀ ابر کویرها به هوایت نفس‌زنان، با من از این طرف غم شاه شهید در جگرم از آن طرف عطشِ ماه جمکران با من از این طرف شعفی سبز در منازل دل از آن طرف خبر شوق دوستان با من به مشهد آمده‌ام، نبض‌نبض شاعرخیز کمیت و دعبل و حَسّان، دوان دوان با من.. هزار حافظ و سعدی غزل‌سُرای دلت هزار فردوسی، شاهنامه‌خوان با من ولی به وصف تو باید امام‌نامه سرود اگر که بار معانی کشد بیان با من.. به یک قدم منم و شاعری که کهنه‌سراست به یک قدم عطش شاعری جوان با من.. به پیشت آمده‌ام، با لبان مضمون‌ساز کلیم و صائب و بیدل نقاره‌خوان، با من شبیه شعر، تو را بیت بیت خواهم یافت اگر که صبر کند، لفظ ناتوان با من مگر ستارۀ مهرت طلوع کرده به دل که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟ نه من به پای زیارت دویده‌ام تنها که رو به توست: زمین با من و زمان با من به سمت مبدأ تو ذهن بادها جاری به سوی مقصد تو رودها روان با من درخت‌ها به تولای مشرقت پر گل بهارها به تمنات، گل‌فشان با من.. من از مکان تحیر رسیده‌ام اینجا به جستجوی تو جان‌های لامکان با من من از زمین محبت به سویت آمده‌ام اگر چه در سفر توست، آسمان با من به دستگیر ملائک رسیده‌ام اینجا صدای ممتد بال فرشتگان با من من ایستاده‌ام اینک میان حیرت خلق جهانیان همه انگشت بر دهان با من من ایستاده‌ام اینجا کنار ثقل جهان ملال‌نامۀ تقدیر اِنس و جان با من من ایستاده‌ام اینجا میان گوهرشاد طنین لحظۀ گلدسته و اذان با من به خلسه دست رساندم به نقره‌کوب ضریح خروش و غلغل انبوه زائران با من درود! ای نفست روح‌بخش سینۀ ما! سلام! ضامن نام تو بی‌امان با من! تو شاهراه یقین منی اگر یک روز به جنگ، صد تنه رو آورد گمان با من تو یار و حافظ دین و دل منی حتی اگر که دشمن خونی شود جهان با من.. ببین بدون تو و سفرۀ ولایت تو چه کرده است غم آبرو و نان با من؟.. ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم مقابل تو و خورشید خاوران با من.. به خود می‌آیم و یک بغض... آب می‌نوشم هزار چشمه عطش می‌زند فغان با من زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت ببار اشک خوش آخرالزمان با من بخوان صداقت پندار، جاودان در جان بمان سعادت دیدار، همچنان با من درود حس شفاعت، مرا ببر با خود سلام حال زیارت، کمی بمان با من سفر تمام شد و در کنار سفرۀ صبح نشسته‌ام من و یک داغ بی‌نشان با من.. 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5255@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹یا امان الخائفین🔹 سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی کیستم؟ دست نیازم، لطف بیش از حد تویی کیستم؟ عرض سلامم، بال در بالِ نسیم می‌کشد آن‌که مرا هر صبح تا مشهد تویی صبح مشهد زندگی تازه‌ای در من دمید حس شیرینی که در خود زندگی دارد تویی ای نگاه لطف تو بی‌ابتدا بی‌انتها من چه می‌فهمم، گمانم معنی سرمد تویی یا امان الخائفین! آیا امانم می‌دهی؟ آن‌که نگذارد تفاوت بین خوب و بد تویی آمدم از خویش تا تو ای نگاه بی‌کران سیر من سیر الی‌الله است تا مقصد تویی 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5254@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹عشق‌آباد🔹 یک نفر پیدا کند اینجا مسیر باد را باد بهتر می‌شناسد راه عشق‌آباد را باد اگر هر روز از سمت موافق می‌وزید می‌فرستادم برایش این‌همه فریاد را بهتر است این دفعه از غم‌ها نگویم، یک پدر تا به کی باید ببیند هی غم اولاد را؟ او که هم لبخندهای زائران را دیده است هم شنیده ناله‌های تک‌تک افراد را هم شفا داده‌ست ظاهربین دنیادوست را هم شفا داده‌ست بی‌شک کور مادرزاد را ما چرا وقتی به مشهد می‌رویم، از شهرمان غصه‌ها را می‌بریم و مشکلات حاد را؟ من ولی شاید به این خاطر میان صحن‌ها دوست دارم خاطرات صحن گوهرشاد را گرچه وقتی هم که می‌گیرد دلم وا می‌کنم در خیالم قفل‌های پنجره فولاد را... 📝 @ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹هوای زیارت🔹 چشمم به هیچ پنجره رغبت نمی‌کند جز با ضریح پاک تو صحبت نمی‌کند شاید هنوز بندۀ خاکم که گنبدت من را به آستان تو دعوت نمی‌کند مولا نگو که این پر و بال شکسته را باران مرهم تو شفاعت نمی‌کند دیگر کبوتر دل من آب و دانه را جز با کبوتران تو قسمت نمی‌کند آخر بدون مرحمت چشم‌های تو این خسته را خدا هم اجابت نمی‌کند خواندی مرا، وگرنه بدون اشاره‌ات قلبم چنین هوای زیارت نمی‌کند 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3973@ShereHeyat
علیه‌السلام 🔹خاک‌بوسی کوثر🔹 حسی زلال داری و حالی زلال‌تر چشمان تو شده‌ست از این حس و حال، تر آری به خاک‌بوسی کوثر نشسته‌ای اشکی بریز از دل زمزم زلال‌تر آیینۀ نگاه تو تصدیق می‌کند در روشنی ندیده از او بی‌مثال‌تر لطفش به مرز معجزه نزدیک‌تر شده‌ست هر قدر آرزوی تو بوده محال‌تر دستان گرم او شده پاسخ‌ترین جواب وقتی که دست توست ز پرسش، سؤال‌تر :: پر می‌زند دلم به هوای زیارتش هر روز خسته‌حال‌ترم، خسته‌حال‌تر خود را کبوتر حرمش فرض می‌کنم هرگز ندیده‌ام ز خودم خوش‌خیال‌تر من نیز می‌روم که ببینم به چشم خود حسی زلال دارم و حالی زلال‌تر 📝 @ShereHeyat
قبولم کن.mp3
3.4M
علیه‌السلام 🔹قبولم کن🔹 همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این‌قدر با من مهربانی تو نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه بریز آرامشی دیرینه در سینه، پریشانم تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم اگر سلطان تویی دیگر اِبایی نیست می‌گویم: که من یک شاعر درباری‌ام، مداح سلطانم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/4698@ShereHeyat
هدایت شده از KHAMENEI.IR
❤️ با زبان خودتان با امام رضا(علیه‌السلام) حرف بزنيد ✏️ رهبر انقلاب: سعی کنید درحرم امام رضا ولو دو دقیقه، ولو پنج دقیقه، دل را فارغ کنید از بقیّه‌ی شاغلها و متّصل کنید به معنویّتی که در آن‌جا حضور دارد و حرفتان را بزنید. ✏️ به زبان خودتان هم با امام رضا حرف بزنید. اشکال ندارد. گفت: گوش کن با لبِ خاموش سخن میگویم‌ / پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست 🗓 ٢٣ ذی‌القعده؛ روز زيارت مخصوص امام رضا(علیه‌السلام) 💻 Farsi.Khamenei.ir
هنوز این کوچه‌ها این کوچه‌ها بوی پدر دارد نگاه روشن ما ریشه در باغ سحر دارد هنوز ای مهربان! در ماتمت هر تار جان من نیستان در نیستان، زخمه‌های شعله‌ور دارد نمی‌گویم تو پایان بهاری؛ بعد تو امّا بهار عیش ما لبخند از خون جگر دارد اگر خورشید رفت، این آسمان خورشید می‌زاید اگر خورشید رفت، این آسمان قرص قمر دارد در این بازار، عاشق‌تر کسی کز خود نمی‌گوید همیشه مرد کم‌گو دردهای بیشتر دارد مخواه از نابرادرها که یار و مونست باشند عزیز مصر بودن، یوسف من! دردسر دارد دو روزی مهربانا! غربت ما را تحمّل کن می‌آید آن که از درد تمام ما خبر دارد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/284@ShereHeyat
قدس‌سره 🔹روح خدا🔹 در جام دیده اشک عزا موج می‌زند در صحن سینه شور و نوا موج می‌زند یک نینوا مصیبت و یک کربلا بلا در دشت‌های خاطرِ ما موج می‌زند تا چشم کار می‌کند اندوه و انتظار با یاد یار در همه جا موج می‌زند در گوشه و کنار حسینیه‌های شهر صد‌ها هزار دست دعا موج می‌زند هنگام اوج گیری «روح خدا» به عرش فر‌یاد خلق نوحه‌سُرا موج می‌زند حسرت نگر که در عطش بوسۀ وداع دریا جدا و دشت جدا موج می‌زند در صحن غم گرفتۀ فیضیه تا سحر شوق حضور «روح‌ خدا» موج می‌زند در کوچه‌باغ‌های جماران نگر هنوز انوار سیدالشهدا موج می‌زند در ماتم حسین زمان هر کجا رویم حال و هوای کرب‌و‌بلا موج می‌زند موج بلند ناله، خروشید وای وای طوفان گریه آمد و جوشید وای وای :: رفت آن‌که بود، میکده مست و خراب از او شیرینی پیاله و شور شراب از او برخاست چون خلیل به پیکار بت، فتاد در شرق و غرب واهمه و اضطراب از او لرزید کاخ سرخ و سپید از نهیب وی یک شب نرفت دیدۀ دشمن به خواب از او با پا بر‌هنگان زمین بس که داشت مهر در آسمان شکفت گل آفتاب از او در پهن‌دشت پاک هویز‌‌ه گرفته است گیسوی نخل‌های جوان پیچ و تاب از او روحی دوباره یافت از او نهضت حسین جانی دوباره یافته اسلام ناب از او یک عمر دل به گلشن زهرا سپرده بود زان رو گرفت چهرۀ گل رنگ و آ‌ب از او دستی به ذیل آیۀ «أمن یجیب» داشت پیری که شد «دعای سحر» مستجاب از او تا واپسین نفس به مناجات میل داشت عمری مداومت به «دعای کمیل» داشت :: رفتی و سر به سینۀ سینا گذاشتی رو در بهشت حضرت زهرا گذاشتی گفتی بهار بهمن خونبار شد که باز رفتی و سر به دامن گل‌ها گذاشتی از یک چمن شقایق پرپر که بگذریم یک دشت لاله را به تماشا گذاشتی با اشک و آه و ناله، ز خاطر نمی‌رود داغ غمی که بر جگر ما گذاشتی تا شهپر ملائکه شد فرش راه تو بر عرش افتخار و شرف پا گذاشتی صف بسته‌اند امت مظلومت ای امام از آن شبی که رو به «مصلّی» گذاشتی ما از تو انتظار ملاقات داشتیم واحسرتا که وعدۀ فردا گذاشتی دیدی که اهل کوفه نبودیم و نیستیم ما را چرا تو رفتی و تنها گذاشتی؟ داریم مهر روشن و خوب تو را هنوز باور نمی‌کنیم غروب تو را هنوز :: واحسرتا که بعد تو ماندیم و زنده‌ایم با هم سرود هجر تو خواندیم و زنده‌ایم بعد از تو ای امید دل، ای آرزوی جان باور نمی‌کنیم که ماندیم و زنده‌ایم بر ما رواست سیلی امواج غم، که ما سیل سرشک از مژه راندیم و زنده‌ایم دردا که بعد غیبت خورشید انقلاب یک آسمان ستاره فشاندیم و زنده‌ایم ترسم که روز وصل خدا نگذرد ز ما «شب‌های هجر را گذراندیم و زنده‌ایم» «ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود» این قدر چشم یاری از این نیمه‌جان نبود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/283@ShereHeyat
قدس‌سره 🔹قصیدۀ ناتمام🔹 خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم شکست کشتی دریادلان اگر در موج از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست تو را به وسعت آیینه‌ها ادامه دهیم تو آن قصیدۀ شیوای ناتمامی، کاش به شیوه‌ای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5289@ShereHeyat
قدس‌سره 🔹حرف عشق🔹 پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت 📝 @ShereHeyat
قدس‌سره 🔹امام نمرده‌ست🔹 جاری شده‌ست نغمۀ بدرود اما تب سلام نمرده‌ست رفت آن بزرگوار و پس از او آن رسم و آن مرام نمرده‌ست آن مرد بی‌نمونۀ دوران از خاطر خواص نرفته لبخندهای پیر جماران در سینۀ عوام نمرده‌ست ما نسل لحظه‌های حضوریم در روزگار بی تو صبوریم چشم‌انتظار صبح ظهوریم خون در رگ قیام نمرده‌ست زنده‌ست آنکه نام نکویش در ذهن روزگار بماند آری چنان‌که شیخ اجل گفت آن مرد نیک‌نام نمرده‌ست ای ابرهای بغض! ببارید خود را به گریه‌ها بسپارید ای گریه‌های تلخ! بشورید باور کنید امام نمرده‌ست 📝 @ShereHeyat
قدس‌سره 🔹نشان تو🔹 راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود كوه بیداد ز بنیاد نمی‌‏شد ویران اگر از خشم، نهیب تو، تكان تو نبود ریشۀ آنچه نباید، كه ز جا بر می‏‌كند؟ اگر امید، به بازوی توان تو نبود چه كسی راه، به دنیای كرامت می‏‌جست اگر انوار دل فیض‌رسان تو نبود؟ جامهٔ نو، كه بر این ملک كهن می‏‌پوشید؟ آه... ای پیر، اگر بخت جوان تو نبود پای تردید به دل‌های كسان وا می‌‏شد نام محبوب، اگر وردِ زبان تو نبود مأمنی یافت سخن‌های خوش اهل طریق كه در اظهار، به جز طرز بیان تو نبود آنچه گفتی و بر آن زد دل ما، مُهر قبول حرف حق بود، فقط حرف دهان تو نبود هستی‏‌ات بود برازندۀ سیر ملكوت این جهان گرچه جهان بود، جهان تو نبود 📝 🌐 shereheyat.ir/node/175@ShereHeyat
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو بدی‎ها دور بادا از وجود خیرخواه تو نگاه ما به لب‎های تو خشکیده‌ست، لب تر کن که بر لب‎های خشکیده‌ست -می‎دانم- نگاه تو به پرچم‌دارِ حق، داری شباهت‌های بسیاری به راه کربلا آری چه نزدیک است راه تو اگر این غصه‎ها در کوه بود آتشفشان می‌شد چگونه مانده بعد از سال‎ها در سینه آه تو؟! غضب‎های تو با دشمن، دلی داده به من امّا دلم را برده آن لبخندهای گاه گاه تو سیادت هم دلیل دیگری بر این ارادت‎هاست که ما پیوندها داریم با شال سیاه تو 📝 🌐 shereheyat.ir/node/5023@ShereHeyat