دو خوانش غزل ۲۹۰ حافظ.mp3
4.39M
غزل شمارهٔ ۲۹۰
دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
خیالِ حوصله بحر میپزد هیهات
چههاست در سر این قطره محال اندیش
بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج میزندش آب نوش در سر نیش
ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همیآیدم ز حاصل خویش
نه عمر خضر بماند ، نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
#استاد_آهی
#استاد_موسوی_گرمارودی
#حافظ_خوانی_و_ادبیات
10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 《رستاخیز》
💢به بهانه حماسه مردانموشکی ایرانزمین
🎙 باصدای شاعراهل بیت حمید محمدی
🔻قسم به صاعقه هایی که می رسند از راه...
📎 #طوفان_الاحرار
📎 #انتقام_سخت
📎 #الله_اکبر
📎 #تنبیه_متجاوز
1_10624880334.mp3
5.05M
🇮🇷 رضا غلامی
آهنگ شاد تقدیم رهبرمعظم وفرماندهان زحمت کش انقلاب
🎶
إبتَسم؛ فَلَن یَتغیّر العالم بِحُزنک
بخند که جهان
با اندوهِ تو دگرگون نمیشود!
جبران خلیل جبران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صحنه ای زیبا از برخورد موج دریا و ابر در آسمان
♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوش دیدم که صباح خسته ندایی آمد
حضرت فاطمه میگفت فدای حسنم💔
#دوشنبه_های_امام_حسنی
چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟
که سالها نچشیده است، طعم باران را
گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار
شکفتهها تن عریان شاخساران را
و یا ز روی چمن بسترد دو باره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را
درخت های کهن ساقه، ساقه دار شوند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را
غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید
زلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران را
نگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت را
و شانه هایش آن رُستگاه ماران را
گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی
چگونه می بری از یاد داغ ِیاران را ؟
درخت ِ کوچک من ! ای درخت ِ کوچک من !
صبور باش و فراموش کن بهاران را
به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار
صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را
سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آه !
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را !
#حسین_منزوی
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حَکشُدهبادَستِ زهَــرآ،هَرکجاےِقَلبِمَن
بَعد ذِکر یاعَـلی ذِکرِحـســن شیـرین دَهـن
یکصدو هِجده دفعِه مستانهِ بایدگُـفت؛
لآ فتـی اِلآّعَـلی و لآ ڪَـریم اِلآّ حَسَــن
#دوشنبه_های_امامحسنی
مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه میکرد و به او میگفتند: گناه نکن! میگفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد نمیسوزاند؛ من باورم نمیشود او از مادر مهربانتر است چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است!
روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار پسر جوانی شد که در معصیت خدا پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش میکرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت میکنم نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است حاضر به مرگ فرزندش باشد.
گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده است و به هیچ صراط مستقیمی سربراه نمیشود. گفتند: پس بدان بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه میآید و بر سوزاندن او هم راضی میشود.
📖 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17 - عبس)
مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟