روزی و
چه روزِ عالم افروز
روشن همه چشمی از چنان روز
صبحش،
ز بهشت بر دمیده
بادش نفسِ مسیح دیده
#نظامی_گنجوی
.
صبح یعنی
وسط قصه تردید شما ،
کسی از در برسد
نور تعارف بکند...
#سهراب_سپهری🍎💫
برگرد ای توسل شب زنده دارها
پایان بده به گریه ی چشم انتظارها
از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو
حاجت روا شوند هزاران هزارها
یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن
دل بسته این پیاده به لطف سوارها
از درد بی حساب فقط داد میزنم
آیا نمیرسند به تو این هوارها
ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن
خیری ندیده ایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو "مهزیار" شد
یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها
دیگر برای تو صدقه رد نمیکنم
بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها
یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود
اما مسیر تو به من افتاد بارها
شب ها بدون آمدنت صبح می شوند
برگرد ای توسل شب زنده دارها
این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند
یا ایها العزیز تمام ندارها
درخت خشکم و همصحبتِ کبوترها !
تو هم که ؛ خستگی ات رفت می پری از من......!
#علیرضا_بدیع
آنها که به سر در طلب کعبه دویدند
چون عاقبتالامر به مقصود رسیدند ؟
رفتند در آن خانه که ببینند خدا را
بـسـیـار بـجـسـتـنـد و خــدا را نـدیـدنـد
چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
ای خانهپرستان چه پرستید گلُ سنگ
خرم دل ِ آنها که در آن خانه خزیدند
حزبی که بجز سنگ ره از خانه ندیدند
چو حزب شیاطین ز در حق برمیدند ...
#شمس_تبریزی
از بس به چارچوب محبت مقیدیم
هرجا که عشق دم زده کوتاه آمدیم
از حال ما زِ اهلِ شریعت سوال شد
هر مذهبی -به غیر جنون- گفت مرتدیم
دنیا اسیر فتنه و آشوب و جنگ بود
ما بیخیال معرکه، شطرنج میزدیم
چشمان تو، برابر من برق میزنند
چندیست بین مردم دنیا زبانزدیم
دنیا به کام ماست، چه باک از نگاهها
حرف و حدیث و شایعه بودهست از قدیم
عقل کسی به منطقِ ما قد نمیدهد
باشد قبول، اهلِ جهان خوب و ما بدیم
#نفیسه_سادات_موسوی
خستهبودیم و زخمی و بیتاب، اوجِ بیرحمی زمستان بود
روزها آه بود و شبها سوز، عمرِ دیماه رو به پایان بود
صبحِ یک جمعه بینِ اشک و دعا، خبری تلخ از عراق رسید
نیمهشب در ضیافتی خونین، زائری از دمشق مهمان بود
روی زانوی سیّدالشّهدا، داد آرام جان ابومهدی
روح آرامِ حاجقاسم نیز، در همآغوشی شهیدان بود
اشک و لبخند با شهادت و فتح، رازِ اعجازِ حاجقاسم شد
نقشی از خونِ سرخِ سلمانها، روی انگشترِ سلیمان بود
فتحِ عینالاسد به غرّشِ خشم، لشکرِ ۲۵ میلیونی
قصّهی آتش و هواپیما، امتحاناتِ سختِ ایران بود
نفسِ شهر بند آمده بود، از ترافیک و دود و فتنه و ننگ
شهر با سرفههای پیدرپی، سخت چشمانتظارِ باران بود
ناگهان از ستادِ استهلال، خبر آمد که ماه در راه است
ظهرِ جمعه امامِ آرامش، در مصلّای شهرِ تهران بود
محمّد عابدینی
۲۶ دی ۱۳۹۸
#آرامش_امت
#نماز_جمعه
#امام_خامنه_ای