باسلام 🕌🌹🇮🇷
دلسروده نادر....
🪴تک بیتی های امام رضایی..🪴
🕌🪴🌹🇮🇷🕌🪴🌹
مائیم و. کرامتت. یا حضرت رضا.ع..
مائیم و لطف و رحمتت یا حضرت رضا.ع.
🕌🌹🇮🇷🕌🌹🇮🇷
هروز به خورشیداحترام بایدکرد
به شمس خراسان سلام بایدکرد
🕌🌹🇮🇷🕌🌹🇮🇷
اگرایران عزیزم سرو سامان دارد
بالطف و عنایتت رضا.ع.جان دارد
🕌🌹🇮🇷🕌🌹🇮🇷
مامشهدو قم. باصفایی. داریم
چه معصومه .س.و امام رضایی داریم
🕌🌹🇮🇷🕌🌹🇮🇷
دوخواهرو برادرنگین ایران زمین
فدای نام هردو حامی مامسلمین
🕌🌹🇮🇷🕌🌹🇮🇷
ای که درکارت گره افتاده است وزاری
غم مخورغُصه مخورامام رضاع رو داری
🕌🪴🌹🇮🇷🕌🪴🌹🇮🇷
الهی بحق امام رضا.ع..و خواهرش درزندگی مارو یارفرما.....صلوات
خادم الحسین توحیدی کریمی ....
بیخردها فکر میکردند در وقت رکوع
هر کس انگشتر ببخشد آیه نازل میشود
از گِل حـیدر برای دوستـانش خرج شد
لطف از او بوده اگر که، فیض حاصل میشود
مولانا
🌴🌼🌴
#سلام_امام_زمانم
خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد
هوای نفس نباشد، همه هوای تو باشد
خدا کند که گذارت فتد بہ منظر چشمم
که سجده گاه نمازم، جای پای تو باشد
#نذر_فرج_صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌴🌼🌴
.
ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ!!
ﮐﺎﺭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﺑﺲ
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺩﺍﺩﻭ
ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭽﮑﺲ....
ﻣﻬﺮاﻣﺮﻭﺯﯼ ...
ﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ!!!
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺣﯿﺮﺍﻥ
ﮐﻪ ﺍﺻﻞ ﻋﺸﻖ ﭼﯿست!🍃🌸🌸🍃🌱⃟🌸๛
بگذار که با موی تو خلوت کنم امشب
باید به یکی گفت پریشانیِ خود را
علیرضا بدیع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا مولا دلوم تنگ اومده❤️😔
🎙راغب
🌴❄️🌴
تو را که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت؟
تو حالِ تشنه ندانی که بر کناره جویی
سعدی ☘
💢امیر نصر سامانی (یکی از امیران سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق سلطنت کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او درس می خواند، ولی از ناحیه ی معلّم کتک بسیار خورد (زیرا سابقا بعضی معلمین شاگردان خود تنبیه بدنی می کردند) امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت:
هر گاه به مقام پادشاهی برسم،
انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم.
وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد، به خدمتکار خود گفت:
برو در باغ روستا چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور.
خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور.
خدمتکار نزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟
خدمتکارجریان را گفت.
معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید، پولی داد و یک عدد میوه ی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت«به» هست و آن را بلند می کند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت:
از این چوب چه خاطره را می نگری؟ (آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟)
در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» ( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است).
امیر نصر از این پاسخ جالب، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت.
مدح (باز برآمد ز دل آوای من) - حاج محمود کریمی.mp3
21.27M
#بشنوید |
بزرگداشت حضرتشاهچراغ
حرم حضرت شاهچراغ (علیهالسّلام)
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲🌷