من او را دوست می دارم...(مرتضی درویشی)
و این روزها
کمی دلتنگ و بی تابی
و من دلشوره می گیرم
و از فرط همین طوفان
کمی بی خواب...
کمی افسردگی دارم
و حالم را کسی اصلا نپرسیده
آهای مردم
کسی از حال من اینجا خبر دارد ؟!
ولی روزهای پیش از این
به هر شخصی که جویا شد از احوالم
نوشتم : خوب باشد خوب خوبم ، خوب می مانم
یکی خندید
یکی پرسید
دیوانه ، تو مجنون کدام لیلای گمگشته در این شهری؟!
و حالم از همین هایی
که می بینند بی تابی
که می فهمند بی تابم
و از من انتظار خنده های گرم را دارند!
بهم خورده ، ولی بازم
که انگارش نه انگاری
کسی دست بر نمی دارد
و حرفهایم ، در این جمله
خلاصه می شود گاها
چه او میلش به من باشد
چه از مهرش به دور باشم
من او را تا دم مردن
جماعت دوست می دارم
وقتي كه چشات ابره (مریم حیدر زاده)
وقتي كه چشات ابره ، پلكات چه مهي داره
آفتاب به نگاه تو ، كلي بدهي داره
ماه روزا مياد مكتب،پيش مژه نازت
بارون شده شاگرد،شب تاسحرسازت
پروانه مياد دورت،تنها واسه مردن
مردن پيش چشم تو،يعني هميشه بردن
دريا شنيدم عصرا،موتوميزنه شونه
راستي ديگه فهميدم، محض چي پريشونه
پيش يه نگاه تو،كوها هميشه مومن
بيچاره گلا پيشت،يك عمره كه محكومن
كوها توزمستونا از دوره كه پربرفن
پيش تو ميان هيچن،درحد دو تا حرفن
رنگين كمونم سادس،پهلوي تو بي رنگه
چشماي تو كه باشه،جاي آسمون تنگه
با اسم تو سيمرغا،پر ميكشن و ميرن
بابرق نگاه تو ميسوزن و ميميرن
دربون دو چشماته،هرچي نور و سيارس
دفترچه ابرا از،حرفاي مژت پارس
صحراها زيردستت گرما رو مي آموزن
زيبا آتيشا از رو،چشماي تو ميسوزن
قطبا زير دست توشيش ماه ميبينن دوره
تو قلب تو دائم شب ،دستات هميشه ظهره
جنگل با اون آوازش،تو چشماي توگم شد
شمشاد اومد و پيشت،خم شد،قدگندم شد
من هرچي بگم ازتو ، با اون جذبت دوره
راس گفتي چه كاري بود،شاعر مگه مجبوره؟
من متهمم باشه، تو داوري و قاضي
هم ميتوني شاكي شي،هم مهربون و راضي
حرف حالا و فردا،مثل هميشس زيبا
جز تو همه يعني هيچ،تو يعني،خود دنيا
سرم دادی و سامانم ندادی (بهادر یگانه)
سرم دادی و سامانم ندادی
به جز بخت پریشانم ندادی
خدایا هرچه اشک اندر جهان بود
به من دادی و دامانم ندادی
چو شمع کاروان آواره ماندم
شبم دادی شبستانم ندادی
دلی خونین به من دادی چو غنچه
ولی لبهای خندانم ندادی
خدایا هرکجا درد دلی بود
به من دادی و درمانم ندادی
زدی صد چاک غم بر سینه ی من
ولی چاک گریبانم ندادی
به من بخشیده ای گنج سخن را
ولی یار سخندانم ندادی
من از این جان درد آلوده سیرم
که جان دادی و جانانم ندادی
دلبری دارم که در دل بیقراری میکند (مسعود آذر)
دلبری دارم که در دل بیقراری میکند
میکُشد هر روز جان و راز داری میکند
نیست بیجا کانکه خورشید ازپیِ دیداراوست
گرکه با شمعی چو من ناسازگاری میکند
تا نگارم را کند دور از گزند ِ روزگار
ماه شبها روی بامش پاسداری میکند
گرنهد گامی به صحرا ، تا ببوسد پای یار
چشمه از خاک ِبیابان خویش جاری میکند
ابر باران نیست آنچه میچکانَد کاین رغیب
در هوای لمس ِ یارم گریه زاری میکند
در نسیمی تا گُلم دستی به گیسو میبرَد
چشم ِ جان خاکِ جهانرا آبیاری میکند
چلچراغی مینماید زآتش ِ دل چهره ام
شب چو در باغ ِ خیال ِ من گذاری میکند
بس کنید ای عاشقان خواب ِ گُل و گلخانه را
دل به بیداری به یادش لاله کاری میکند
یار ِ ما را ماه و خورشید و فلک دارند بس
خاک بر سر آذر از درد ِ نداری میکند
عشق تو می کشاندم...(رفعت سمنانی)
عشق تو می کشاندم شهر به شهر , کو به کو
مهر تو می دواندم پهنه به پهنه ، سو به سو
سیل سرشک و خون دل ، از دل و دیده شد روان
قطره به قطره ، شط به شط ، بحر به بحر ، جو به جو
بافته با محبتم رشته ی تار و پود جان
تار به تار ، نخ به نخ ، رشته به رشته ، پو به پو
آن چه دل از فراق تو کرد به من , نمی کند
آتش هجر من به من ، آب وصال او به او
نیست جز او چو بنگری در صحف ولای من
آیه به آیه ،خط به خط،صفحه به صفحه،توبه تو
بود و , نبود جز دلم ، در خم زلف او نهان
طره به طره ، خم به خم ، رشته به رشته ، مو به مو
رفعت و شرح عشق او تا ننهد نمی کند
سینه به سینه ، لب به لب ، چهره به چهره ، رو به رو
هدایت شده از NegeiN
با دست عشق روی گِل شیعه کار شد
شیعه به مهر فاطمه سرمایه دار شد
بر آستان فاطمه هر کس که سر سپرد
حق بر دلش نوشت که والا تبار شد
#حسن_کردی
🔴 بداهه گروهی از شاعران در هجو ترامپ:
خاک همه عالم به سرت کله قناری
با لیست عجیب تروریستی که تو داری
تو حاصل هم فکری شیطان رجیمی
تو مایه ننگ بشری! اِند ِ حماری
ثبت است رکورد خریَت داخل گینس
از بس که به اسحاق[رابین نتانیاهو] دهی گُرده سواری
یک ورزش محبوب شده بین جوانان
تا کشف شده رشته ی دونالد سواری
آنقدر چموشی تو و جفتک بپرانی
حتی نتوان بست تو را خوب به گاری
چون سگ شده ای هی بپری پاچه بگیری
دکتر به تو باید بزند واکسنِ هاری
باید بنشانند تو را بر سر آتش
باید بشوی خنگ ترین خوکِ سوخاری
تهدید تو چون بادکنک حرف تو باد است
از بس که شدی باد، خود پمپ فشاری
فریاد نزن راحت و آرام شات آپ کن!
تا روی دهانت نزدم چسب نواری
پیچیده چنان بوی تو هر جا که گمانم
سردار تو را کرد توی لوله بخاری
جولان تو در عرصه سیمرغ خطا بود
بی شک که تو در بی خردی لنگه نداری
طوفان شود و ریشه ات از بیخ در آرد
وقتی بنشینی و فقط باد بکاری