Mohammadreza Eshaghi ~ Music-Fa.Comکانون صراط-محلی اسحاقی.mp3
زمان:
حجم:
3.64M
🌿 محلی مازندرانی
❇️ اسحاقی
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
8.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔶 با خودت مهربون باش
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
پنجشنبه ای هم میرسد ما در میان مردگان...
محتاج یک توحید و حمد از دوستان و بستگان
چشم انتظار تا که کسی خرما و حلوایی دهد
خیرات آید سوی ما از مرد و زن ، پیر و جوان
مرگ است نزدیک و همه غافل به دنیا دل خوشیم
باید که فکر قبر بود با توبه و اشک روان!
دست توسل بر حسین(ع) باشد در این ره ره گشا
با یک نگاه حضرتش آتش شود امن و امان!
"عاصی"
🌹 نثار جمیع اموات شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام امام و شهدا ۳ صلوات
🍃🌹🍃🖤
623.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
حافظ🍁
موسی موسوی2_144171263862521717.mp3
زمان:
حجم:
6.37M
🟨 ناب لری👌
موسی موسوی🎙
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷💌💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💐💌🌷━━━┛
📚 #حکایت
کاروانی در نزدیک نیشابور در کاروان سرایی شبی را ساکن شدند.در آن کاروان جوانی به نام احمد بود که بسیار ساده و خوش قلب بود. که به خاطر سادگی اش به او احمد بیچاره می گفتند.
شبی در کاروان جنجال شد و هر کس سویی دوید تا اموال خود در جایی پنهان کند که از دست راهزنانی که در حال حرکت به کاروان سرای نیشابور بودند، در امان باشند.
احمد بیچاره، 40 سکه با ارزش طلای اشرفی در جیب شلوار خود داشت. دوستش به او گفت: احمد، برو و این طلاها را در بیرون کاروانسرا خاک کن . احمد گفت: اگر خدا بخواهد یقین کن کسی نمی تواند بدزدد و من در عمرم دروغ نگفته ام .
راهزنان رسیدند و تاراج شروع شد. دوست احمد گفت: برو در گوشه ای در کاروان سرا نزد شتران بخواب. چون دارایی تو در جیب توست و اگر خواب باشی کسی بیدارت نمی کند . احمد گفت: من چنین نمی کنم.
اهل کاروان چون طلاها را پنهان کرده بودند، راهزنان چیزی از طلا ها نیافتند . احمد ، نزد راهزنان رفته و گفت: 40 طلای اشرفی در جیب دارم بیایید و از من بگیرید...
هر راهزنی که این جمله را می شنید بر این جمله می خندیدو می گفت دیوانه است و کسی سمت او نمی رفت ... راهزنان لباس های تمام اهل کاروان را گشتند و طلاهای شان را دزدیدند. به جز احمد بی چاره.
دو کَس ،
رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند !
یکی آن که اندوخت و نخورد ،
و دیگر آن که آموخت و ( عمل ) نکرد ...!
👤 سعدی
بارانی وبی قرار و عاشق چشمم
در تاب و تب مرگ دقایق چشمم
هستی همه جا و در تماشای رخت
یک عمر نبود و نیست لایق،چشمم
#محمدجواد_منوچهری
محمدحسین حدادیان4_5839049644260199614.mp3
زمان:
حجم:
1.56M
.
شهدا شهدا یه دعا یه دعا
یه نگاه که ما هم برسیم به شما💔
🎙#محمد_حسین_حدادیان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
150.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب جمعه به عشق کربلایت
دیده بر هم می گذارم
دلم را دست رویا می سپارم
که شاید
بر ضریحت یابن الزهرا
سر گذارم 😭
صلی الله علیک یا ایاعبدالله
شب زیارتی ارباب بی کفن
شبتون حسینی