eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
4.6هزار ویدیو
53 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
باغ مرا چه حاجت سرو وصنوبر است.mp3
زمان: حجم: 4.79M
باغِ مرا چه حاجتِ سرو و صنوبر است؟ شمشادِ خانه‌پرورِ ما از که کمتر است؟ ای نازنین‌پسر، تو چه مذهب گرفته‌ای؟ کِت خونِ ما حلال‌تر از شیرِ مادر است چون نقشِ غم ز دور ببینی شراب خواه تشخیص کرده‌ایم و مداوا مقرّر است از آستانِ پیرِ مغان سر چرا کشیم؟ دولت در آن سرا و گشایش در آن در است یک قصّه بیش نیست غمِ عشق، این عجب کز هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است شیراز و آبِ رکنی و این بادِ خوش نسیم عیبش مکن که خالِ رُخِ هفت کشور است فرق است از آبِ خضر که ظلمات جای او است تا آبِ ما که منبعش الله اکبر است ما آبرویِ فقر و قناعت نمی‌بریم با پادشه بگوی که روزی مقدّر است حافظ چه طُرفه شاخ نباتیست کِلکِ تو کِش میوه دلپذیرتر از شهد و شکّر است
از سرکوی توهرکو به ملالت برود.mp3
زمان: حجم: 4.64M
غزل شمارهٔ ۲۲۲     از سر کوی تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخر به خجالت برود کاروانی که بود بدرقه‌اش لطف خدا به تجمل بنشیند به جلالت برود سالک از نور هدایت ببرد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضلالت برود کام خود آخر عمر از می و معشوق بگیر حیف اوقات که یک سر به بطالت برود ای دلیل دل گمگشته خدا را مددی که غریب ار نبرد ره به دلالت برود حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است کس ندانست که آخر به چه حالت برود حافظ از چشمه حکمت به کف آور جامی بو که از لوح دلت نقش جهالت برود
بر سر آنم که گر زدست برآید.mp3
زمان: حجم: 4.93M
غزل شمارهٔ ۲۳۲     بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم که غصه سر آید خلوت دل ،نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته درآید صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور ز خورشید جوی بو که برآید بر در ارباب بی‌مروت دنیا چند نشینی که خواجه کی به درآید ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر رهروی که در گذر آید صالح و طالح متاع خویش نمودند تا چه قبول افتد و که در نظر آید بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید
سالها دفتر دل در گرو صهبا بود.mp3
زمان: حجم: 4.82M
غزل شمارهٔ ۲۰۳     سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود رونق میکده در درس و دعای ما بود نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود دفتر دانش ما جمله بشویید به می که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد که معامل به همه عیب نهان بینا بود
زهی خجسته زمانی که یار بازآید.mp3
زمان: حجم: 8.25M
غزل شمارهٔ ۲۳۵     زهی خجسته زمانی که یار بازآید به کام غمزدگان غمگسار بازآید به پیش شاه خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار بازآید اگر نه در خم چوگان او رود سر من ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذار بازآید دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار بازآید چه جورها که کشیدند بلبلان از دی به بوی آن که دگر نوبهار بازآید ز نقش بند قضا هست امید آن، حافظ همچو سرو به دستم، آن نگار بازآید
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد.mp3
زمان: حجم: 4.52M
غزل شمارهٔ ۱۰۵ صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد ور نه اندیشه این کار فراموشش باد آن که یک جرعه می از دست تواند دادن دست با شاهد مقصود در آغوشش باد پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد گر چه از کبر سخن با من درویش نگفت جان فدای شکرین پسته خاموشش باد چشمم از آینه داران خط و خالش گشت لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد نرگس مست نوازش کن مردم دارش خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
به سرجام جم آنگه نظرتوانی کرد.mp3
زمان: حجم: 4.93M
غزل شمارهٔ ۱۴۴ به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد که خاک میکده کحل بصر توانی کرد مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد گدایی در میخانه طرفه اکسیریست گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی که سودها کنی ار این سفر توانی کرد تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد بیا که چاره ذوق حضور و نظم امور به فیض بخشش اهل نظر توانی کرد ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی طمع مدار که کار دگر توانی کرد دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ به شاهراه حقیقت سفر توانی کرد
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست.mp3
زمان: حجم: 5.21M
غزل ۷۱ زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست در حق ما هر چه گويد جاي هيچ اکراه نيست در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست در صراط مستقيم اي دل کسي گمراه نيست تا چه بازي رخ نمايد بيدقي خواهيم راند عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست اين چه استغناست يا رب وين چه قادر حکمتیست کاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست صاحب ديوان ما گويي نمي داند حساب کاندر اين طغرا نشان حسبة لله نيست هر که خواهد گو بيا و هر چه خواهد گو بگو کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نيست بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود خودفروشان را به کوي مي فروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ماست ور نه تشريف تو بر بالاي کس کوتاه نيست بنده پير خراباتم که لطفش دايم است ور نه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست حافظ ار بر صدر ننشيند ز عالي همتیست عاشق دردي کش اندربند مال و جاه نيست
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست.mp3
زمان: حجم: 4.7M
غزل شماره ۲۵ شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست صَلایِ سرخوشی، ای صوفیانِ باده پرست اساسِ توبه که در محکمی چو سنگ نُمود ببین که جامِ زُجاجی چه طُرفه‌اش بشکست بیار باده که در بارگاهِ استغنا چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست از این رِباط دو در، چون ضرورت است رَحیل رِواق و طاقِ معیشت، چه سربلند و چه پست مقام عیش میسر نمی‌شود بی‌رنج بلی به حکمِ بلا بسته‌اند عهدِ الست به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می‌باش که نیستی است سرانجامِ هر کمال که هست شکوهِ آصِفی و اسبِ باد و منطقِ طیر به باد رفت و از او خواجه هیچ طَرف نبست به بال و پَر مرو از ره که تیرِ پرتابی هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست زبانِ کِلکِ تو حافظ چه شُکرِ آن گوید که گفتهٔ سخنت می‌برند دست به دست
کنون که برکف گل جام باده صافست.mp3
زمان: حجم: 4.82M
غزل شمارهٔ ۴۴ کُنون که بر کفِ گُل جامِ بادهٔ صاف است به صدهزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راهِ صحرا گیر چه وقتِ مدرسه و بحثِ کشفِ کَشّاف است؟ به دُرد و صاف تو را حُکم نیست خوش دَرکَش که هر چه ساقیِ ما کرد عینِ اَلطاف است بِبُر ز خَلق و چو عَنقا قیاس کار بگیر که صیت گوشه‌نشینان ز قاف تا قاف است حدیثِ مُدّعیان و خیالِ همکاران همان حکایت زَردوز و بوریاباف است خموش حافظ و این نکته‌های چون زر سرخ نگاه‌دار که قَلّابِ شهر، صرّاف است