حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
#سعدی
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی
هر چند که بالغ شدی آخر تو آنی
شکرانه زورآوری روز جوانی
آنَست که قدر پدر پیر بدانی...
#سعدی
ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
#سعدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندان بنشینم
ڪه برآید نفـس صبح
ڪان وقت بہ دل میرسد از دوست پیامی..
#سعدے
┏━━━🌷💐━━━┓
@Sheroadab_alavi
┗━━━💌🌷━━━┛
علم، چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست، نادانی
نه محقّق بُود، نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند...!
#سعدی
آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود
#سعدی
♥✨
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
#سعدی
💠🔷🔷💠🔹🔹
🔷
🔹
#حکایت
یکی ناســـــزا گفت در وقت جنـــــگ
گریبـــــان دریــدند وی را به چنـــــگ
قفـــــا خورده گریان و عریــان نشست
جهـــاندیدهای گفتش ای خــــودپرست
چو غنچـــــه گرت بسته بودی دهــــن
دریـــــده ندیدی چو گـــــل پیــــرهن
ســـــراسیمه گوید سخن بر گـــــزاف
چو تنبـــور بیمغـــــز بسیـــــار لاف
نبینی که آتــــش زبــــان است و بس
به آبی تـــــوان کشتنــــش در نفس؟
اگـــر هست مــرد از هنــــر بهرهور
هنـــــر خود بگوید نه صــــاحب هنر
اگــــر مشک خالص نـــــداری مگوی
ورت هست خود فــــاش گردد به بوی
به سوگنــد گفتن که زر مغربی است
چه حاجت؟ محک خود بگوید که چیست
#بوستان
#سعدی
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
او میرود دامن کشان، من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود..
#سعدی
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
حال نیازمندی در وصف مینیاید
آن گه که بازگردی گوییم ماجرا را
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را
یا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبیند دیدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرویان
وقعیست ای برادر نه زهد پارسا را
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنونِ مبتلا را
سعدی قلم به سختی رفتست و نیکبختی
پس هر چه پیشت آید گردن بنه قضا را
#سعدی🌴🌼🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح امروز خدایا چه مبارک بدمید
که همی از نفسش بوی عبیر آید و عود
گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را
نتواند که همه عمر برآید ز سجود
#سعدی
🌹سلام صبحتون بخیر
روزتون دلنشین و زیبا
لحظه هاتون سرشار از عشق 🌹
پروانه نمیشکیبد از دور
ور قصد کند بسوزدش نور
هر کس به تعلقی گرفتار
صاحب نظران به عشق منظور...
#سعدی