داستان چایی ليپتون را میدانید؟
پدر و مادر جانستون لیپتون، ایرلندی و کشاورز بودند و به خاطر آفتی که به زمینهاشان خورد، تنگدست و مهاجر شدند.
۱۳ ساله بود که باید مدرسه را رها میکرد و برای گذران زندگی کارگر چاپخانه، خیاطی و سپس فروشنده دکان کوچک پدر و مادرش میشد.
در آن زمان چای فقط نوشیدنی اعیان و اشراف و در انحصار بازرگانان لندن بود. لیپتون این انحصار را شکست
در ۴۲ سالگی به سریلانکا سفر کرد و برای تهیه چای ارزان با جِیمز تایلِر بازرگان بزرگ چای در آن سرزمین قرارداد بست.
همزمان چای خشک آماده را در کیسههای کوچک به بهای ارزان عرضه و همگانی کرد که تا کنون به نام چای لیپتون شناخته است.
میان پرواز تا پرتاب تفاوت
از زمین تا آسمان است....
رفتنت آنقدرها هم که
فکر میکنی
فاجعه نیست!
من؛ مثل بیدهای مجنون
ایستاده میمیرم...
#نزار_قبانى
شنیدمت که نظر میکنی
بهحال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش
به انتظار عیادت...
#سعدی
نشسته اشک هایم دانه دانه روی دامانم
که در تقویم، یک زن، یک زن از فصل زمستانم
من از رویای خود دورم به جایش شاخه شاخه گل
نهادم روزهای بی خیالی، روی ایوانم
چه عطری می دمد این روزها چون کودکی هایم
به دوش بادها وقت شب از صف های گلدانم
دلم تنگ است و از تنگی نمی دانم چه خواهد شد
نفس مانده ست در پیچ و خم شعر پریشانم
مرا در خاطرت داری؟ همان لیلای محزونم
که می خواندی غزل هر روز در رویای چشمانم
هنوز آن بیت ها مانده ست واژه واژه در یادم
میان ما چه پیش آمد، چه شد آخر نمی دانم
پرکاهی نمی ارزد جهان بی عشق باور کن
که من بعد از تو جز کابوسها جایی نمی مانم
#بهار_قرآن
امام رضا علیه السلام:
هر کس در ماه رمضان
یک آیه از کتاب خدا را
قرائت کند مثل اینست
که در ماه هاى دیگر
تمام قرآن را بخواند.
📗بحار الانوار ج۹۳، ص۳۴۱
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌹
خوشبختی بر سه ستون استوار است
فراموش کردن تلخی های دیروز
غنیمت شمردن شیرینی های امروز
و امیدواری به فرصت های فردا
⠀┏━━━🍃💞━━━┓
@Nok_Ze
┗━━━💞🍃━━━┛
💔💧 #شعر_اشک 💧💔
از دست داده ام همه کس را ؛ تو را که نه
از غير، دل بريده ام از آشنا که نه
چون بادبادکی نخ اين دل به دست توست
من از تو دور می شوم اما جدا که نه
من را به درد غيبت خود امتحان مکن
می ترسم از شکست خودم از بلا که نه
درمان درد کهنه ي ما ادعا نبود
بايد دعا کنيم؛ نه ... تنها دعا که نه
گفتم که در فراق رخش گریه میکنم
گفتا که مرهمی ست برایت دوا که نه
گفتم که می شود به نگاهی دوا شود؟
گفتا تو چشمِ باز بياور؛ چرا که نه؟.
بايد تو را صميمی و صادق صدا کنم
با قيل و قال و همهمه و هوي و ها که نه
سعیدتاج محمدی