قاصدکها آرزو را میبرند
من سپردم قاصدک را دست باد
کاش از سوی تو آرد یک خبر
در دلم هستی و در آغوش یاد
ندبههایم بر لب آدینههاست
باز دستم را هلالی کردهام
رنگ دلتنگی به بوم قلب و باز
چشم را با گریه خالی کردهام
آسمان مبهوت و ابرش بیقرار
ابر ، درگیر هوای پر ز نم
کاش میدیدی نگاه هر دو را
خسته و آشفته از طوفان غم
درد در قلبم چه جا خوش کرده است
میپرد از شاخهی دل بر نگاه
تار چشمم را گرفته محکم و
بافته از گریههایم شال آه
بی تو ماندنها چه طولانی شده
یک خبر از وصل تو انگار نیست
یا که شاید در هوای وصل تو
چشمهایم لایق دیدار نیست
قلب دنیا در گناهان مستعد
با خلوص پاکی و ایمان چه ضد
انتظار اینجا فقط حرف است و بس
نیست در این خاکیان یک ذره جد
هر کجا هستی بیا تعجیل کن
قافله سالار میخواهد زمین
دست وصلت را بده بر دستها
چهرهی ویران دنیا را ببین!
کاشکی در مویرگهای خزان
نقش میبست آشیان زندگی
میشکفت از برگهای خشک و زرد
باوصالت غنچههای بندگی
ای کرامت.پیشه بر ما رحم کن
خاک گلدان زمین را نور ده
خستگانِ سرزمین عشق را
با شهاب چشمهایت شور ده
#مستان
بگذار در فلاخنت آتش به جای سنگ.mp3
516.1K
بگذار در فلاخنت آتش به جای سنگ
رقص هزار شعله سرکش به جای سنگ
آه اویسهای یمن را به چله نِه!
سوز هزارجان مشوش به جای سنگ
ای کهنه هم نبرد سلاحم از آن تو
اینک تو و کمانی از آرش به جای سنگ
دستی به معجزه به گریبان برو برآر
آتش در این شگفت کشاکش به جای سنگ
ای وارث فلاخن داود و کوه طور!
بگذار در فلاخنت آتش به جای سنگ
#شعرخوانی
#محمدمهدی_سیار
پیدا نمی کنم دل خود را چه کرده ای
عشق ات چه کرد کشت خودش را برای تو؟؟
---------
صدیقه شا داب نیک
-------------
ای نام تو، اقتدارِ جغرافی عشق
ما ذره و تو، مدارِ جغرافی عشق
ای اخم تو ترجمان پاییز زمین
خندیدی و شد بهارِ جغرافی عشق
#مهتاب_بهشتی
جانم فدای رهبرم
تا بچرخانـــم دلــــــش را "نــذرها" کردم ولی
جاے دل،از بخت بَــد،دلـ❤️🩹ـبر خودش چرخید و رفت
40.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"ولی از تو انتظار نمی رفت..."
از دستش ندید 👌🙂
#شعر_خوانی
#علیرضا_نور_علیپور
سلام
دیوان کلیم کاشانی از دیوانهایی هست که بواسطه ی به کارگیری، استعاره، کنایه، تمثیل و دیگر صنایع معتبر معنوی و به کارگیری مضامین زیاد، فهم همه ی ابیات دیوان این اعجوبه ی ادب پارسی گاهی به آسانی امکان پذیر نیست در این کانال شرح همه ی دیوان غزلیات کلیم کاشانی (بصورت هر غزل در یک پست صوتی) ارائه می شود، البته تا این لحظه دو سوم دیوان ارائه شده و اگر عُمری باشد مابقی دیوان تدریجاً تقدیم علاقمندان خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مازنده به آنیم که آرام نگــــــیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
#کلیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نظر به این که بیت 👆فوق از دیوان غزلیات کلیم کاشانی نیست و در ساقی نامه ایشان است لازم بود این مطلب را می گذاشتم👆
از پیشنهادها و انتقادات عزیزان با رویی گشاده استقبال می کُنم.
#علیرضاشیدا
جمع ابیات دیوان غزلیات کلیم کاشانی حدواً ۵۳۱٠بیت
مجموع غزلیات ۵۹٠ غزل که ۴٠۱ غزل تا کنون شرح صوتی شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد بیت کلیم کاشانی در این پست👆 باید عرض کنم که این بیت در دیوان اقبال لاهوری به شکل بالا آمده اما در ساقی نامه ی کلیم این دو مصراع جا به است، یعنی بر عکس آنچه که در دیوان اقبال لاهوری آمده، ظاهراً اقبال لاهوری این بیت کلیم را با جابه جایی تضمین کرده و به دلیل این که بیت مشهور بوده نیاز ندیده که به ذکر مطلب بپردازد، هر گونه توضیحی غیر از این موجب خواهد شد که مرحوم اقبال را به نوعی سرقت ادبی متهم کنیم شکل بیت در ساقی نامه کلیم👇
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مازنده به آنیم که آرام نگــــــیریم
(کلیم کاشانی حدود سیصد سال قبل از اقبال می زیسته است)
سوی چشمان مرا برق نگاهش برده
قلب پیوندی من خسته شده آزرده
هی دم از رفتن خود میزد و با گریه شبی
فکر کردم که شده شاعر مادرمرده
رفت همچون شب پرسوز زمستان آخر
پشتپایش همهی خانه شده افسرده
برف سنگین دی آن روز که آمد دیدم
عشق قندیل زده سخت ترکها خورده
آنقدر ضجه زدم شهر به دادم برسد
نیست همراه و شدم چون گل یخ پژمرده
شده حالا همه جا حرف من و عطسه و صبر
وای بر عاشق بیچاره که سرماخورده
#پریسامصلح
شعرخوانی سینا علی محمدی.mp3
685.1K
هر صبح با نخستین انفجار
پاهایت از خواب بیدار میشوند
آن سوتر پدر دستها و پاهایش را
انفجار برده است
و دیوارها دیگر خانهی تو نیستند
دیوارها خاک شدند
تا به آغوش بگیرند
برادرت را
حالا تو ماندهای و بغضی که باید منفجر شود
دیگر هیچ فرقی نیست میان انگشتانی که ماشه را میکشند
با دستانی که بغضت را در قطعنامهها وتو میکنند
امروز نه این خاک، نه آن آسمان
امروز تاریخ شرمسار توست
سرت را به آسمان بده و بغضت را بر این خاک ببار
فردا زیتونزارها از بغض تو شکوفه میکند
#شعرخوانی
#سینا_علی_محمدی
📃
#انگیزشی
*میدونی رفیق !
مهم نیست شنبه باشه یا جمعه🌱
مهم نیست اول ماه باشه یا آخر ماه
هرروز واسه تو فرصتیه که
تصمیم بگیری یه قدم🌱
به هدفت نزدیک تر بشی
میدونی نباید از سختی راه ترسید🌱
وقتی هدفتو تعیین می کنی اول از همه باید هر چی ترس توی خودت داری بُکُشیشون 🌱
آره.هیچوقتنمیتونیاز رویاهاتدست بکشی.🌱
هیچکسبرای هدفورویا تو تلاش نمیکنه...🌱
و در آخر باید اینو بگم که خودتی که باید انجامش بدی !🌱*
قصیده وصفِ عباسِ بنِ علی _سلام الله علیه
وفادار عبّاس ، ای ابنِ حیدر،
تو ای سَرو پیکر ، تو ای ماه مَنظَر
کلامت گلستان کند دشت ها را
بَرَد رَشکِ عزمِ تو ، دریای احمر
نهان گوهرِ نابِ دریای غیرت
خدا قدر دانش ، نه سازنده زرگر
تو از نسلِ آن بت شکن ، کز حضورش ؛
شود سرد و سالم ، فروزنده آذر
تو از نسلِ آن رَحمه العالمینی
به امرش شکافد ، تَنِ ماهِ اکبر
کتابش سعادت دهد در دو دنیا
هر آن ذرّه را مِهرِ معنا ، مُیَسَّر
تو را راهبر گشته قرآنِ ناطق
تو را ابنِ خود خوانده ، زَهرای اَطهَر
حسین و حسن بود چشمان ، علی را
تو دستِ محافظ ، دو چشمانِ سَرور
کُنَد شمس ، رجعت برای نمازش
شده کعبه او را به میلاد ، بستر
بُوَد کربلا جنّتِ مُلکِ دنیا
زَمینش مُعَنبَر،هوایش مُعَطَّر
شدی کاشِفُ الکَرب، سیمای شه را
جمالت نماید، جهان را مُنوَّر
تو را خواهر آن زینب است ، او که در شام ؛
بلرزانده کاخِ ستم را سراسر
اگر دینِ حق از خطا در خطر شد
نیرزد زمین و زمان ، بر یکی پَر
تویی شیری از سنگرِ شهرِ ایمان
عدو روبهانند و گرگانِ کافر
چنان حمله ور شد به گردابِ دشمن
تَنِ دین کُشان ، گشت لرزان و مُضطَر
زِ دریای خشمش ، دلِ کفر، لرزان
علی وار بشکست دژهای خیبر
از این شَهد ،نیزارِ جان ها شِکَرشد
ملائک بگفتند : اللهُ اکبر
جز عبّاس ،در وقتِ ظلمت که برداشت؟؛
نِقابِ نِفاق، از یزیدِ ستمگر
حبیبِ ولیّ خدا کی پذیرد ؟ ؛
اَمان نامه از شِمرِ رَذلِ سبک سَر
زِغیرت رها کرد آبِ جهان را
قنوتِ دو دستش پُر از آبِ کوثر
فرات از وفایش ، خجل گشت و حیران
دلِ آسمان ، زین قضایا مُکدّر
چنین تشنه لب ، شد شهنشاهِ خوبان
بُوَد ساقیِ تشنگان ، روزِ محشر
ولایت مداری که در راهِ قرآن،
تَنَش گشت قربانِ دینِ پیمبر
به خون ، میهمانِ شَهِ عاشقان شد
وُ را میزبان شد ، خداوندِ داور
تو را فخر، آن شد که درخاکِ غربت؛
دهی جان در آغوشِ مِهرِ برادر
رساندست ایزد نِدایت به زهرا
بیامد حضورت ، سراسیمه ، مادر
تو را غرقِ خون دید و نالید و بگریست
بزد با دودستش به رو ، سینه و سر
نگاهت نمودند عبّاس از غیب
حَسَن سرورِ دین ، به همراهِ حیدر
عزایت تکان داد عرشِ خدا را
براین ناله بگریست جدّت پیمبر
پیِ رودِ چشمانِ یاران ، روان شد
اباالفضل گو، اشکزارانِ سنگر
بُوَد مَردِ دوران ، ابوالفضل کِاستاد
ز حُبِّ ولایت ، به دنیا برابر
نه مرد است آن ، کز پیِ رنگِ دنیا
زند دست بر دامنِ دامِ هر شر
مرفّه نشینانِ مُردابِ دنیا،
سگانند پیچیده خودرا به زیور
بخواباندسجّاد، گلپاره ها را
به خاک آرمیدند با هم دو اختر
پس از نوحه بر نعشِ گل های پَرپَر
سپُرد او به خاک ، آن شهیدانِ دیگر
صفِ لاله زاران ، دو خون خفته دارد
یکی بی دو دست و یکی مانده بی سَر
در آن قبر شش گوشه ، دریاست پنهان
شهِ دین ، به همراهِ شش ماهه اصغر
جهان تا جهان است ، غم می تراود
دلِ شیعه ، زین آتشِ گریه گُستر
چو بنشست تیغِ سه سر ، حلقِ اصغر
گسست از جهان ، شادی و زینت و زَر
نشاط از جهان رفت ، آن روزگاری ؛
گلِ باغ را شُست ، بارانِ خنجر
چه عزّت جهان را ؟چه معنا زمان را؟
که شد نوحه گویان،گلِ خانه پَرپَر
کنون از شهیدانِ ایران ، هویدا ؛
به خاکِ وطن،لاله زارانِ دیگر
زِ گُردان ، گریزان ، یزیدانِ دوران
زِ مَستانِ حق، باده خوارانِ ساغر
ز وصفِ شهیدان ، زبان ناتوان شد
قلم مانده حیران،زبون گشته دفتر
نه جانی توانا ، دلِ واژه ها را
به بحرِ تقارُب ، نه وزنی ست بهتر
وزین ، بحرِ شعرم زِ نامِ اباالفضل
نه نامی جز او در دو دنیاست افسر
"جهاندیده"خواهد جوابی زِ مَدحَش
رضایِ خدا را ، زِ عبّاسِ حیدر
#محمود_جهاندیده
#شعر_عاشورایی_عبّاس_ابن_علی #ولایتمداری_وفاداری
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
در فلك پیش ملك نزد خــــدا معتبرم
در زمین چونبه غلاميّ علي مفتخرم
حق بوَد سجدهکند،آتشاگر بر منِ خاك
بوتراب است شهنشاهِجهان چون پدرم
بوتراباست امامم،خودماز جنسِتراب
فخـــــــرِ این خاك بر آن عالم بالا ببرم
بهترین علتِ اثباتِ عدالت مـــــولاست؛
بهعليچوننگرم پسبهخدا خوشنظرم
راستيگرکهپسازمرگشومحبسِبهشت
از کــــجا بار دگـــر بر نجف افتد گذرم؟
خوشتراست آندمِمرگم ز حیاتي ابدي
برسد گامِ #علی چونکه به بالینِ سرم
کي هراسم دمِمحشر مناز آن تیغِشرار
حبّ مولا بوَد از آتـــشِ دوزخ ســــپرم
گر به دوزخ روم از نارِ فراقش چه کنم
یا که با پیکرِ آتـش چه کند چــشم ترم
خواندمشمنپدروکاشکهدرخوابشبي
بکشد او بهسرم دستو بگوید "پسرم"
آتشايکاش چنان دلکشداز عشقِعلي
پیکرم ســــوزد و بر خــــاك نماند اثرم
﴿سرایشعیدغدیر 99/5/18﴾
✍🏻 #احساݩ_قنبرے