وضوگرفت و به لب گفت ذکرِ یاهو را
دلش خوش است جوابش نمیکنی اورا
سپرد پای سفر را به کفشداریتان
پس از ضریح، بغل کرد هردو زانو را
نشست و روضۀ ارباب کربلا را خواند
شفیع کرد غریبِ شکستهپهلو را
وگفت شاه خراسان، شکسته است دلم
گرفته است دوچشمِ من از شما سو را
گِرِه زدم همه را من به پنجره فولاد
دلم، دو دیدۀ تر را، سفیدیِ مو را
اگرچه نوکرِ خوبی نبودهام آقا
ضمانتم بکن آنگونهای که آهو را
در این میان یکی از خادمان نبات آورد
به دستِ مادرِ من داد، نوشدارو را
دلِ شکستهاش آرام شد، سپس برخاست
و پاک کرد از آن گونهها دوتا جو را
قطار رفت وقطار آمد و مرا آورد
همان کسی که شفادادهای شما او را
دلتنگ حریم تو شدم، بیشتر از پیش
بر مِهر تو محتاجترم تا نَفَس خویش
آن کوه نیازم که به درگاه تو رو زد
انفاق بکن بر منِ بیچارهی دلریش
از جام ولایت به منِ تشنه بنوشان
ای عشق تو سرمایهی قلب منِ درویش
از رنج فراقِ حرم و صحن و رواقت
افتاده به اعماق وجودم تب و تشویش
مشتاق حضورم بطلب ضامن آهو
ای لطف مدام تو ز جرم و گنهم بیش
#نگین_نقیبی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
با نام حسین بغض
خود شکستن زیباست
بر مرقد ششگوشه او
دخیل بستن زیباست
در هر شب جمعه
چون کبوتر اے دوست
بر دامن گنبدش نشستن زیباست
🙏اَللّهُمَّ ارْزُقْنا کربلا
#شب_زیارتی_امام_حسین
مداحی آنلاین - نماهنگ ما مرد جهاد و ما نسل امیدیم - نریمانی.mp3
4.37M
ما مرد جهاد و ما نسل امیدیم
ما از پیروان سردار شهیدیم
والله یک وجب از خاک مقاومت رو
به جیرهخورای تکفیری نمیدیم
#حماسی🔊
#سید_رضا_نریمانی🎙
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد؛ نیامدی / مهدی جهاندار
چه روزها كه يك به يك غروب شد، نيامدي
چه بغض ها كه در گلو رسوب شد، نيامدي
خليل آتشین سخن، تبر به دوش بت شكن
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي
براي ما كه خسته ايم و دلشكسته ايم ، نه
ولی براي عده اي چه خوب شد نيامدي!
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح، ظهر، نه، غروب شد نيامدي...
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز! / مریم سقلاطونی
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سمت شما، ایّها العزیز!
جان را گرفته ام به سرِ دست و آمدم
از کوره راه های بلا، ایّها العزیز!
وادی به وادی آمده ام، از درت مران
وا کن دری به روی گدا، ایّها العزیز!
چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود
این کاسه را...فَاَوفِ لنا، ایّها العزیز!
ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما، ایّها العزیز!
خالی تر از دو دست من این چشم خالی است
محتاج یک نگاه شما، ایّها العزیز!
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند / قیصر امین پور
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند
نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زِ هم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ساعت، همه ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حرمو از این زاویه دیده بودین؟
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
آمدم بر درِ میخانه ی تُ ، جان بدهم
گر بخوانی غزلی ، جانِ فراوان بدهم
نامِ زیبایِ تُ ، درمانِ نفس های امید
زرِ خاکِ دلِ خود را ، چـه آسان بدهم
برسد بویِ تُ انگار ، گلستان شده باز
نرگسِ نازِ تُ این بار ، به دامان بدهم
دلِ دیوانهی ما بعدِ تُ سامان نگرفت
تُ بیا ، تا دلِ مستانه به سامان بدهم
گر نیاید به دلم صیحهی زیبای ظهور
دل به تنهایی آن کلبه ی احزان بدهم
از خدا خواسته و میطلبم رویِ تُ را
با وصالت ، به غمِ میکده پایان بدهم
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🕊
ای گل بوستان سرا از پس پرده ها در آ ... / هوشنگ ابتهاج
نامدگان و رفتگان، از دو کرانه ی زمان
سوی تو می دوند، هان ای تو همیشه در میان
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پرده ها در آ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
هسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روان
مست نیاز من شدی، پرده ی ناز پس زدی
از دل خود بر آمدی، آمدن تو شد جهان
آه که می زند برون، از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم ؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
پیش تو، جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان
گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر... / سعید بیابانکی
مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اش
نرگس پنهان من با مستی اش مستوری اش
آه می دانم که ماه من سرک خواهد کشید
کلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اش
آسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلش
گوش ها مست تغزل های نیشابوری اش
یک دم ای سرسبزی یک دست در صورت بدم
تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوری اش
ماه می گردد به دنبال تو هر شب سو به سو
آسمان را با چراغ کوچک زنبوری اش
آنک آنک روح خنجر خورده ی فردوسی است
لا به لای نسخه ی سرخ ابو منصوری اش
بوسه نه جمع نقیضین است در لب های او
روزگار تلخ من شیرین شده است از شوری اش
گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر
ابرهای آسمان ها پرده های توری اش ...