#شعر_و_کودکی
در حال لباس عوض کردن:
وقتی بلیز سفیدو از تنت در میاری انگار از توی تخم دراومدی
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
دقت کردی دخترایی که صورتی دوست دارن، زیاد شدن؟
اصلا دختری که بنفش و قرمز و این جور چیزا دوست داشته باشه کمیابه
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
چرا چشمات قرمزه؟
علی: نه من مَردم،گریه نمی کنم که
علی/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#شعر_و_کودکی #کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه با دیدن درختان ومناظر برفی: آخ جون! باغ برف! محمدامین/ چها
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
#شعر_و_کودکی
آنجوخ: آخ جون
حاج آقون: آقاجون
سید محمدرضا/ دو سال و نیمه
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی آنجوخ: آخ جون حاج آقون: آقاجون سید محمدرضا/ دو سال و نیمه
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
#شعر_و_کودکی
زارتی رفتم زورتی برگشتم: سریع
رفتم و برگشتم
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی زارتی رفتم زورتی برگشتم: سریع رفتم و برگشتم پسر/ هفت ساله
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
#شعر_و_کودکی
بعد از اولین خرید نان:
این نونا دستخَرِ منه
دستخر: بر سیاق دستپخت
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان میشه بازم برام آقا کادو بخری
(آووکادو)
محمد جواد/ سه و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
به خواهر پنج ماهه اش لباس پسرونه پوشوندم
مامان! دیدی من از اول گفتم معصومه پسره!
محمد جواد/ چهار ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه #شعر_و_کودکی بعد از اولین خرید نان: این نونا دستخَرِ منه دستخر: بر سیاق
#شعر_و_کودکی
#کلمه_ها_و_ترکیب_های_تازه
غذا پَزد؟ = غذا پخت؟
امظهر= بر سیاق امروز و امشب
محمدطاها/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مامان! آبجی شوهر کرده رفته خونهی بخت...
تو نمیخوای بری خونه بخت؟!
سارا / ۶ ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال تخمه شکستن پدر و پسری:
بابا! تخمه ای که شما می خری مزه ی تخمه نمی ده
مزه ی محبت می ده
پسر/ هفت ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
مدتی بعد از فوت دایی اش:
-خاله! باید برای دایی جشن بگیریم
-چرا؟
-چون دایی رفته آسمون، دیگه بزرگ شده. خیلی خیلی بزرگ شده که رفته آسمون.
حلما/ چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
با دیدن سنگ قبرها:
-اینا عکس اونایی هست که رفتن آسمون؟
-آره
-وای چقدر آدم تو آسموناست:)
حلما / چهار و نیم ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
دوتا گربه دیدم داشتن باهم صحبت می کردن یکی گفت باید بریم خونه ی آدما، سفیده گفت : باید تعقیبشون کنیم تا بریم خونه شون
ساجده / ۶ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
بابا فردا بریم پارک پولی؟(شهربازی)
_فردا نیستم باباجون
پس مامان بیا ما بریم پارک بی پولی 😁(عادی)
ساجده / ۶ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
در حال ساختن باغ وحش:
_اینجا درِه، غذا که خوردن از اینجا می رن بیرون تا آدمارو لیس بزنن
ساجده/ 6 ساله
@sherokoodaki
هدایت شده از تلک الایام
#راه_های_رسیدن_به_خدا
پسرک یک بار در مراسم تعزیه حضور یافته .
از بین کاراکترهای مختلف با اسب ارتباط عجیبی برقرار کرده... فضای ذهنی و تخیلاتش را اسب ها پر کرده اند و شب و روز با هم روزگار می گذرانند...
اسب هایی با شخصیت های متنوع و محیرالعقول...
اسب هایی که گاهی مرزهای خیال را زیر سم می گذارند و در عالم واقع حسابی دردسرساز می شوند...
پسرک به روضه خوانی هم علاقه ی وافری دارد...
اوج روضه اش اینجاست که وقتی امام از اسب به زمین افتاد...
حالا مناجات دلخواه خودش را هم پیدا کرده:
یا ذوالجناح والاکرام!
#غلامرضای_عمو
#قبل_از_چهار_سالگی
#چگونه_با_اسب_به_خدا_برسیم
@telkalayyam
هدایت شده از تلک الایام
#از_دیالوگهای_چهار_سالگی
#دخترانه…
.
بابایی من یه کاری بلدم که هیچ کس بلد نیست
- چه کاری باباجون؟
بلدم اگه دهنم پر از غذا بود نمی تونستم با کسی حرف بزنم، توی دلم باهاش حرف بزنم....
- !!!
تازه من خیلی چیزا رو می دونم که هیچ کی نمی دونه...
- اگه راس می گی چهارتاشو بگو ببینم
این که بی اجازه به خوراکیای کسی که مثلا مهمون بوده بعد خوراکیاشو خونه ی ما جا گذاشته نباید دست بزنیم
این که هیچ وقت دروغ نگیم
این که یه آدم بیچاره ی بدبختی که مثلا داره توی خیابون راه می ره همین طوری الکی نزنیم بکشیمش
این که به فقیرایی که واقعی فقیرن پول بدیم
@telkalayyam
#شعر_و_کودکی
می دونی ما توی کدوم فصل آدم ذغالی می شیم؟
همون موقع که برگ درختا می باره
بعد رعد و برق می زنه می خوره به ما
ما آدم ذغالی می شیم
محمدجواد / 5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
ای گل مهدی
خیلی تو رو دوست داریم
تو مهدی آخرینی
تو مثل ماهی خیلی دوسِت می داشتم تو امام آخرینی
تو مهدی صاحب زمانی تو صاحب الزمانی
تو از همه امام ها کوچیک تری تو مهدی صاحب زمانی خیلی خوبت می داریم
تو از همه قوی تری دوست دارن تو سینه شون
آره تو خیلی مهربونی
از همه مهربون تری
علی درستکار/ 4 ساله 🌹🌹😍
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
- چرا فردا بابا تعطیله؟
+ چون فردا تولد مولاست!😊😍
-عه؟؟ ... منم اسمم محمد داره!
+ درسته 🙂 ولی مهدی نداره 😌
-آره! ولی می تونیم مولا رو صدا کنیم حضرت محمد امین 🤩
محمد امین/ 5 ساله
@sherokoodaki
شعر و کودکی
#شعر_و_کودکی - چرا فردا بابا تعطیله؟ + چون فردا تولد مولاست!😊😍 -عه؟؟ ... منم اسمم محمد داره! + در
#شعر_و_کودکی
خدایا خیلییی دوسِت دارم 😍
ممنون که امروز تولد مولاست 🤩
محمد امین/ 5 ساله
در مسیر پیاده روی جمکران
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
آی آروم درستش کن! میشکنه! من به سخخخختی این موتورو خریدم! شما هی غر زدی غر زدی گفتی خیلی پول ندارم من به سختی تونستم اینو بخرم!
محمد امین/ 5 ساله
@sherokoodaki
#شعر_و_کودکی
دم غروب:
خورشید داره می خوابه
اول شب:
ستاره ها بیدار شدن
زهرا سادات/ سه ساله
@sherokoodaki