فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه امام جواد علیه السلام و گریز
یابن الشبیب
#مرحوم_حاج_حسن_جمالی
با حال مناسب ببیند
شادی روح حاج حسن ، صلوات
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم
تا که بگزارم نماز عشق، نیت میکنم
ای ولایت شرط توحید تمام عاشقان!
با تولای تو، من تجدید بیعت میکنم
در حریم حضرت خورشید، جای ذره نیست
از حضور خود در این درگاه حیرت میکنم
تا نگاهم میکنند آیینهها از هر طرف
شرم از آیینۀ قرآن و عترت میکنم
من که سنگینبارم از بسیاری جرم و گناه،
خواهش بال کبوتر با چه جرأت میکنم؟
نعمت قرب جوارت را به من بخشیدهاند
در بهشت آرزو کفران نعمت میکنم
ای شنیده با صبوری درد دلهای مرا
اشک اگر بگذارد امشب با تو صحبت میکنم
من که با فرمانبری از نفس عادت کردهام،
کی به خود میآیم آخر، کی عبادت میکنم؟
خط نزن اسم مرا با صد خطا پشت خطا
من دلِ هر جایی خود را نصیحت میکنم
«سورۀ یوسف» که خواندم، آیه شد «هشتاد و هشت»
بارها این آیه را با خود تلاوت میکنم
شک ندارم «با کریمان کارها دشوار نیست»
گر نشد کامم روا، خود را ملامت میکنم
این خریداران یوسف، دست پُر آوردهاند
من تهیدستم چرا بیهوده قیمت میکنم؟
تا نسوزد بیگناهی از شرار آهِ من
میروم از جمع بیرون، با تو خلوت میکنم
تا نصیب من شود توفیق ترک معصیت
چشم خود را چشمۀ اشک ندامت میکنم
تا نگردد در مقام عرض حاجت، ناامید
با دل خود بعد از این اتمام حجت میکنم
یک قدم تا آسمان ماندهست از شهر بهشت
من زغفلت آرزوی باغ جنت میکنم
میروم سمت «مصلّی»، میرسم تا «پنجراه»
یعنی از پایین پا قصد زیارت میکنم
گر که زنگ ساعتِ صحن تو بیدارم کند
توبه در باقی عمر ازخواب غفلت میکنم
گر که دستم را بگیری، مثل خُدّام حرم
بعد از این خدمت به قدر استطاعت میکنم
بس که تو زود آشنایی ای امام مهربان
من کجا در محضرت احساس غربت میکنم؟
«یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، میروم
لذتش را با تمام شهر، قسمت میکنم»
تا بریزم گاهگاهی سرمه در چشم غزل
من به گرد راه زوّارت قناعت میکنم
تا بماند قصۀ صیاد و آهو جاودان
بیپناهان را به پابوس تو دعوت میکنم
در کنار پنجره فولادتان با اشک چشم
مینویسم «یا علی» و رفع زحمت میکنم
لطفیچهارشنبه 21 شهریور 1397
0422 خواندن این مطلب 1 دقیقه زمان میبرد
دردِ غروب گریهی ما را بلند کرد
این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد
در خوابِ ناز بودم و من را صدا نزد
در بینِ خواب بودم و پا را بلند کرد
در راه کارِ زجر فقط این دو کار بود
یا پشتِ دست یا که صدا را بلند کرد
همسایهی یهودی ما صبح تا غروب
هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد
او را شناخت عمه به گودال دیده بود
وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد
این خونِ تازه رنگِ حنای مرا که بُرد
عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد
دیدی میان مجلس نامحرمانِ شام
طفلت نشست و دستِ دعا را بلند کرد
از من گرسنهتر که رُباب است عمه جان
آنجا کباب بعد کباب است عمه جان
شانه نکش به موی سرم میخورَد گره
با خارهای دور و برم میخورَد گره
“خیلی یواش”لالهی خود را بغل بگیر
آرامتر سه سالهی خود را بغل بگیر
گلبرگهای لاله کبودی ندیده بود
این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود
پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست
نوشید آب و کاسهی آنهم سرم شکست
زنجیر را که بست النگوی من کشید
زنجیر را گشود به پهلوی من کشید
از لابه لای گیسویِ من خار را بکِش
من خوردهام به در نوکِ مسمار را بکِش
خوردم زمین و دخترِ شامی نگاه کرد
بال و پَرم که سوخت حرامی نگاه کرد
حتی به یک سلام محلم نمیدهند
این دخترانِ شام محلم نمیدهند
اصلا صدا کنند مرا هم , نمیرَوَم
من جز به روی دوش عمویم نمیرَوَم
عمه به گریه گفت که راضی نمیشود
با زخمهای آبله بازی نمیشود
دیدم که باز هدیهای از خود گرفته بود
عمه برام جشن تولد گرفته بود
باید کشید پارچه از رویِ این طبق
بویِ تنور میرسد از بویِ این طبق
بابا رسیده پاره گلو رویِ دامنم
عمه چقدر ریخته مو رویِ دامنم
این هدیه خوب گریهی ما را بلند کرد
این زخمِ چوب گریهی ما را بلند کرد
حسن لطفی
بِاذنکِ یازهرا سلام الله علیها
غزل مناجات
با این همه گناه زکویت نراندی ام
امسال هم به ماه محرم رساندی ام
پشت سرم دعای تو و مادر تو بود
دستم گرفتی و به حریمت کشاندی ام
چون طفل گمشده بغلم کرده ای حسین
پیش خودت نشانده و قدری تکاندی ام
منت سرم گذاشتی و از میان عرش
با نام مادر و پدرم باز خواندی ام
می خواهی ام هنوز ....و گرنه چو دیگران
با پول و شهرت از حرمت می پراندی ام
از کودکی برای شما خیمه می زدم
دنبال خویش کوچه به کوچه دواندی ام
یک روز بی تو زنده نمی مانم ای حسین
با آب و نان خواهر خود پروراندی ام
آید به گوش نالهٔ «هل من معین» ِ تو
در زیر دست و پا تَهِ گودال خواندی ام
مظلوم کربلا لک لبیک یا حسین
تو می کشی مرا لک لبیک یا حسین
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
مثنوی مصیبت مسلم بن عقیل علیه السلام
بگو حسین کجایی؟بگو چه کار کنم؟
برای اینکه نیایی ؛بگو چکار کنم؟
به هر دری زدم اما نشد پیام دهم
به دستِ بسته از اینجا به تو سلام دهم
تمام شب سر بازار راه رفتم من
غریب و بی کس و بی یار راه رفتم من
اگر که نامه نوشتم« بیا» حلالم کن
نشد پیام رسانم ؛نیا... حلالم کن
قسم به حولهٔ احرام تو امیرِ حرم
تمام شهر به یکباره ریختند سرم
دعا کنم که نگاه از دیارشان بٍبُری
خدا نیاورد آن لحظه را زمین بخوری
همینکه زانوی من زیر ِ ضربه خورد زمین
تمام ِ کوفه سرم ریخت از یسار و یمین
به دور بازوی من ریسمان که پیچیدند
شبیه شهر مدینه بلند خندیدند
خدا رو شکر که طوعه میان ِ خانه نشست
ولی غرور عمویم میان کوچه شکست
بگو به خواهر خود کوفه با مدینه یکیست
اگر اسیر شوی چادر توهم خاکیست
بگو که نیزهٔ کوفی شبیه مسمار است
مسیر قافله آخر به سوی بازار است
ز چشم ِ بی ادب ِ کوفیان خبرداری؟
خداکند که تو چادر اضافه برداری
مسیر قافله را از عراق برگردان
خداکند نشوی بین کوفه سرگردان
سرم شکسته فدای سرت فقط برگرد
قسم به بی کسی مادرت فقط برگرد
خداکند که صدایم به کاروان برسد
وگرنه زیور زنها به ساربان برسد
خبر رسید اگر مسلمت زدنیا رفت
حمیده را بغلش کن بگو که بابا رفت
بجای من پدری کن برای دخترمن
خداکند که نبیند به نیزه ها سرمن
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
غزل ورودیه کربلا
با مدینه چقدر؟ فاصله دارد اینجا
فکر آشفتگی قافله دارد اینجا
کربلا گفتی و یکباره دلم ریخت حسین
از جدائی تو قلبم گله دارد اینجا
این بیابان چقدر خار مغیلان دارد
خبر از پای پُر از آبله دارد اینجا
این سرازیری تل دل نگرانم كرده
همچنان سعی و صفا هروله دارد اینجا
بادهایش دمِ مغرب چه غبار آلوداست
سخن از کف زدن وهلهله دارد اینجا
تو بیا زیرِ زره پیرُهن تنگ مپوش
عده ای قاتل بی حوصله دارد اینجا
حیف ِ ترکیبِ رخت نیست که تغییر کند؟
سر بریدن ز قفا مسئله دارد اینجا
ترسم آخر سرِ یک بوسه مرا پیر کنی
خبر از نیمه شب و نافله دارد اینجا
پایِ گیسویِ تو موهام همه گشته سپید
گیسوان من وتو قائله دارد اینجا
از نظر بازی این قوم دلم می لرزد
غارت چادر و معجر صله دارد اینجا
غبغب ناز علی را زنظر پنهان كن
وای بر حال رباب حرمله دارد اینجا
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
باذنک یا زهرا سلام الله علیها
باور نمی کردم که پرچم را ببینم
امسال هم ماه محرم را ببینم
چه نوکرانی بی صدا رفتند امسال
من مانده ام ایام ماتم را ببینم
اهل القری آقای مارا دفن کردند
می خواستی با چشمم این غم را ببینم
قربان یک شب روضه ات دارو ندارم
پرپر زدم جان تو این دم را ببینم
خرج تمام روضه ها با مادر توست
زحمت کشیده فیض اعظم را ببینم
ای کاش چشمم وا شود بالای مجلس
یک مادری باقامت خم را ببینم
همراه مادر آمده از عرش حیدر
بااو رسول الله خاتم را ببینم
موسی عصا در دست دربان حریمت
آن سوی در عیسی بن مریم را ببینم
ذکری که عالم را تکان داده حسین است
من ایستادم شور عالم را ببینم
والله چای روضه مرده زنده کرده
اینجا فقط درمان دردم را ببینم
از خیمه تا گودال زینب داد می زد
سخت است زیر پا امامم را ببینم
فریاد زد مادر گمان می کردی یک روز
جای حسین این جسم درهم را ببینم
#قاسم_نعمتی
@karimegharib
صلی الله علیک یااباعبدالله الحسین
من کویر خشکم و محتاج بارانم حسین
اشکِ توبه می چکد برروی دامانم حسین
تا شنیدم گریه ، اسباب ِ رضایِ فاطمه است
با همه آلودگی دنبال جبرانم حسین
همنوا با خواهرت، تسکین قلب مادرت
هر تپش قلبم نوا دارد حسین جانم حسین
سائل دولت سرای روضه خوانان توام
شاهد این مدعایم چشم گریانم حسین
گرچه از زخم زبان آزرده ام اما بدان
تا قیامت پا رکابِ عشق، می مانم حسین
شد محرّم حجّ عشاق و منا کرب و بلاست
کن قبولم که ذبیح عید قربانم حسین
تو قتیل گریه ای، لیلی ترین عاشق کشی
بر دَرِ میخانه ات مجنون و حیرانم حسین
روضه هایت آبرو بخش بساط عالم است
از ازل شد گریه بر تو دین و ایمانم حسین
حُبّ تو سر منشأ انوار «یسعی نورهم»
من به شرط دوستی با تو مسلمانم حسین
روزمحشرچون خدا خواهد کندتعریف خویش
از گلویت شاهد تفسیر قرآنم حسین
اربعین موکب به موکب کاش بینم کربلا
باز هم بر سفرۀ عشق تو مهمانم حسین
#قاسم_نعمتی
#محرم
@karimegharib
#مناجات
#حضرت_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
#استقبال_محرم
غير از غَمِ معشوق در عالَم خبرى نيست
جايی خبرى نيست که از غم خبرى نيست
پروانه پرش سوخت ولى آبرويش شد
ما هم دلمان سوخته، اين کم خبرى نيست
دنيا نتوانست زِ ما گريه بگيرد
بين غم تو، از غم عالم خبرى نيست
من توبه نکردم مگر از راه توسّل
بی نام تو از توبه یِ آدم خبرى نيست
گفتند درِ خانه ی غيرِ تو شلوغ است
گفتند ولى رفتم و ديدم خبرى نيست
رزقِ همه اينجاست و رَزّاق هم اينجاست
والله درِ خانه یِ حاتم خبرى نيست
"گرماى گُنه سوز حرم"خورد به ما، پس...
از سوختنِ بينِ جهنم خبرى نيست
از ناحيه توست عنايات خداوند
بى تو به خدا پيش خدا هم خبرى نيست
دَه ماه همه منتظر ماهِ تو هستند
در سال به جُز ماهِ مُحرّم خبرى نيست
عمامه ندارى و عبا نيز ندارى
اى واى که از پيرهنت هم خبرى نيست
/علی اکبر لطیفیان/
👇👇👇👇👇👇👇
@AliakbarLatifian
#حضرت_امام_حسین_علیه_السلام
#مناجات
#استقبال_محرم
عاشقانت میفروشند عیش را ، غم میخرند
دل به پاى روضه میریزند ماتم میخرند
باز هم شیرِ حلالِ مادران تاثیر کرد
بچه ها دارند از بازار پرچم میخرند
مثل خار و خس در این سیلِ به راه افتاده ایم
باز درهم آمدیم و باز دَرهَم میخرند
ماه ها در یک طرف، ماه محرم یک طرف
بیشتر از ماه ها ماهِ محرم میخرند
اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته
ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم میخرند
تا تو را داریم ما داراترینِ عالمیم
بچه هاى ما درِ این خانه حاتم میخرند
این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد
اشک کالایى ست که در هر دو عالم میخرند
گریه بر مظلوم تکوینا تقرّب آور است
در حسینیه مرا حتى نخواهم میخرند
مطمئنا روضه اى یا گریه اى در کار هست
هر کجا عصیانى از فرزند آدم میخرند
عده اى دَم میدهند و عده اى دَم میزنند
پنج تن هم این وسط دارند از دَم میخرند
گریه کن زهراست ما تنها سیاهى لشگریم
باز با این حال و شکلِ گریه را هم میخرند
/علی اکبر لطیفیان/
👇👇👇👇👇👇👇
@AliakbarLatifian
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_علیه_السلام
باور نمی کردم گُذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
مهر و وفا که نه جفا دارند، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد؟
حیف از سَرِ تو نیست زیرِ پا بیفتد؟
/علی اكبر لطیفیان/
👇👇👇👇👇👇👇
@AliakbarLatifian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه دوم محرم
#مرحوم_حاج_حسن_جمالی
شادی روحش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظات احساسی در برنامه حسینیه معلی وقتی صحبت از خانواده و طفل صغیر شد
📌 @ponezs
#حضرت_رقیه_س_شهادت
دارد این ضربالمثل را کُلِّ دنیا می زند
قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند
گرچه کم وزن است امّا جان ندارد دست من
پرده ی روی طبق را عمه بالا می زند
چهرهی برگشته را تشخیص دادن مشکل است
این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند
@hosenih
ارث خود را زود از مادربزرگم بُرده ام
این چنین خَمراهرفتنها به زهرا می زند
حسرت یک استراحت در دل من مانده است
می روم قدری بخوابم..،شمر با پا می زند
بانی سرگرمی هر روزهی زجرم..،پدر
بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند
این اواخر دخترت دارد طبابت می کند
بازوی دررفتهی خود را خودش جا می زند
شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین...
می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند
هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش
روسری دخترت را یک نفر تا می زند
@hosenih
گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت
دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند
بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام
هر زمان هرکس که حرفی از معما می زند
▪️
▪️
آنقَدَر شکل کبودی تنم رعبآور است
آن زن غساله وقت غسل من جا می زند
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
#شب_سوم
نوکر همیشه عشق خود ابراز می کند
با یا حسین نوکری آغاز می کند
دل خوش نکرده ایم به اعمال خیر خود
ما را غم حسین سرافراز می کند
@hosenih
هر کار کوچکی که در این خیمه می کنیم
زهرا به دست خویش، پس انداز می کند
دل، دور مانده از حرم اما در این دو ماه
تا کربلا دو مرتبه پرواز می کند
سرّ است روضه ها و دلم را امام عصر
محرم به درک قدری ازین راز می کند
ویرانه ی دلی که پر از معصیت شده
ذکر حسین، قلعه ی نوساز می کند
درهای معرفت که به عالم گشوده نیست
گریه به داغ دختر او باز می کند
ما را محبتی که به دل بر رقیه هست
نزد عزیز فاطمه ممتاز می کند
جانم فدای شأن عظیمش که سال هاست
با دست های کوچکش اعجاز می کند
@hosenih
فرمود رو به نیزه ی بابا ببین که زجر
با ضرب تازیانه مرا ناز می کند
پرده نشین عرش خداییم، پس چرا
بر ما نگاه، شمر نظرباز می کند؟!
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#شب_چهارم
چیزی نداشتیم اگر این غم نداشتیم
این غم نبود یک دلِ خُرم نداشتیم
تو آمدی برای همه ، این زمین اگر
قدرِ تو میشناخت جهنم نداشتیم
@hosenih
عالم اگر که صیحهی زهرا نمیشنید
باز این چه شورش است در عالم نداشتیم
ما هیچ چیزمان که شبیه شما نبود
ای وای اگر که گریهی باهم نداشتیم
خرجی نبود و خرجِ عزای تو میشدیم
خرجی نداشتیم ولی کم نداشتیم
ما را حسین تا به قیامت بزرگ کرد
ما بی حسین هیچ نه آنهم نداشتیم
زینب اگر نبود و نمیگفت که راه چیست
حرفی برای خط مقدم نداشتیم
@hosenih
زینب اگر نبود و علم را نمیگرفت
این های هایِ محرم نداشتیم
ممنونِ بوریام اگر بوریا نبود
چیزی برای آن تنِ دَرهم نداشتیم
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#شب_پنجم #شب_ششم
بگو به هر که برای حسین سینه زن است
به صبح روز جزا با رقیه هم سخن است
@hosenih
به غیر او به کسی جان و دل نخواهم داد
حسین در دو جهان بهترین رفیق من است
نماز و روزه و حج و زکات جای خودش
ولی امید من این یا حسین و یا حسن است
مرا دوباره به آغوش کربلا برسان
کجا برای دل خسته بهتر از وطن است
غم تو تا به قیامت نمی شود کهنه
که شیعه منتقم داغ کهنه پیرهن است
@hosenih
چه گریه ها که نکردیم با همین جمله
کریم بی حرم است و حسین بی کفن است
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
سخن اهل عشق این سخن است
کربلا در احاطه ی حسن است
هرکسی رو به کربلا کرده
باطناً رو به مجتبی کرده
بزم مارا حسن فراهم کرد
او حسینرا عزیز عالم کرد
@hosenih
اینهمه مجلس مصیبت ها..
پرچم یاحسین هیات ها..
خیر ها را به ما حسن داده
او به ما اذن سوختن داده..
میوه نور میدهد شجرش
ای به قربان هردوتا پسرش
با حسن، جانِ تازه میگیریم
امشب از او اجازه میگیرم
که بگویم ز جلوهی آن ماه
مددی یا جناب عبدالله
یازده ساله است و صف شکن است
پس یتیم حسن خودش حسن است
دست آورده جای شمشیرش
همه ماتند مات تکبیرش
حق شده پیش هو بزرگ شده
این پسر با عمو بزرگ شده
گریه کن ها نظر به راه کنید
حسن کوچه را نگاه کنید
**
از روی تل خدا خدا میکرد
عمویش را فقط صدا میکرد
چه عمویی؟میان چندسپاه
تشنه ای در میان قربانگاه..
صحنه را تا که دید گفت حسین
دست خود را کشید گفت حسین
حسن کربلا به جان آمد
پابرهنه دواندوان آمد
آمد و دید گریه بی اثر است
یک نفر روی سینه ی پدر است
پاره پاره شدست پیرهنش
میزند با قلاف بر دهنش
بند بند تنش گسسته شده
نیزه ها در تنش شکسته شده
داد زد ای عموی خون جگرم
غم نخور من برای تو سپرم
@hosenih
چشم بر سمت خیمه گاه ندوز
دست ناقابلم که هست هنوز
میدهم دست در برابر تو
تا بلا دور باشد از سر تو
دیدی آخر تنم ز عشقت سوخت
تیر، من را به روی جسم تو دوخت
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
🏴لطفاً حق روضه ادا شود
بی رمق بود و تا تکان میخورد
به تنش نیزه و کمان میخورد
@hosenih
وقتی افتاد دوره اش کردند
چه لگد ها از این و آن میخورد
هر کسی خسته بود عقب میرفت
بدن خسته همچنان میخورد
همه رفتند ، شمر ول کن نیست
شمر تا رفت، از سنان میخورد
@hosenih
زیر لب گفت آب آب ،اما
چکمه ها بود بر دهان میخورد
شاعر: #امیر_فرخنده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#جناب_حر_بن_یزید_ریاحی_ع
کفشهایم را پُر از شن کرده بودم آمدم
خاک بر فرق و محاسن کرده بودم آمدم
پیش رویِ مرکبم پایِ پیاده آمدم
غرقِ ذکرِ مادرِ این خانواده... آمدم
@hosenih
بی ادب بودم ولی بی ادعایم کردهای
من امیرِ لشگری بودم گدایم کردهای
من گرفتم راهِ تو یا تو گرفتی راهِ من
راهزن من بودم اما تو گرفتی راهِ من
سنگها آوردهام تا بشکنی آئینهام
حقِ من این بود دستِ رَد زنی بر سینهام
من گنهکارم به رویِ من بیاور لااقل
بد گرفتارم به رویِ من بیاور لااقل
تا که دیدی شعله دارد خِرمنم گفتی بیا
دست خود را بستهام بر گردنم گفتی بیا
راهِ تو بستم به روی خود نیاوردی چرا
بشکند دستم به روی خود نیاوردی چرا
دستِ من وا کردی و گفتی پَرَت بالا بگیر
سَربِزیرم دیدی و گفتی سَرَت بالا بگیر
@hosenih
مژده دادی مادرِ عالم مرا بخشیده است
باورش سخت است زینب هم مرا بخشیده است
لطفِ زهرا بود اگر مَرهونِ آن چادر شدم
صبح حُر بن یزید و حال تنها حُر شدم
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
هرکس به ماتم تو نشست و عزا گرفت
در پیشگاه حضرت داور بها گرفت
ای علتِ وجود ، سلیمانِ کربلا
از برکت تو بود که عالم صفا گرفت
@hosenih
ای خوش به حالِ نوکرِ تو با دوقطره اشک
مشمولِ لطف فاطمه شد ، کربلا گرفت
آقا اگر اجازه دهی روضه خوان شوم
کز روضه تو خضر نبی هم بقا گرفت
**
مقتل نوشته تکیه به نیزه زدی و بعد ...
تیری رسید و در وسط سینه جا گرفت
مقتل نوشته شمر به گودال آمد و
در دستِ خود محاسنِ سرخِ تو را گرفت
@hosenih
با چند ضربه ای سرتان را برید و بعد
آن را به پیش دیده خیر النسا گرفت
با چه مصیبتی پسرت زین العابدین
بر دور قطعه قطعه تنت بوریا گرفت
شاعر: #یونس_وصالی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
عمه محکم گرفته دستش را
داشت اما یتیمتر میشد
لحظه لحظه عمو در آن گودال
حال و روزش وخیمتر میشد
باورش هم نمیشد او باید
بنشیند فقط نگاه کند
بزند داد... بعدِ هر تیری
"ای خدا کاش اشتباه کند"
@hosenih
کار او نیست بی عمو ماندن
داغها را الیالابد بکشد
تا ببیند چه میشود باید
به نوکِ پایِ خویش قد بکشد
ازدحامی میانِ گرد و غبار
از حرامی و سنگ و شمشیر است
نوک سرنیزههای بی احساس
با تنی زخم خورده درگیر است
تشنه بود و زِ گونهها خونش
روی لبهای آتشین میریخت
یک نفر آب میخورد پیشش
یک نفر آب بر زمین میریخت
خواست تا خویش را به سینه کشد
تا که شاید رسد به اطفالش
یک نفر نیزهای به کتفش کرد
رفت و او را کشید دنبالش
از همانجا به سنگ اندازان
"داد میزد تو رو خدا نزنید"
وای بر من مگر سر آورید
اینقدر تیغ بی هوا نزنید
هرچه گلبرگ بر زمین میریخت
پخش هر گوشه بوی گُل میشد
کمکم احساس کرد انگاری
دست بی جان عمه شُل میشد
دستِ خود را کشید از آنجا
یک نَفَس میدوید در گودال
از میانِ حرامیان رد شد
شمر با او رسید در گودال
باز هم پای حرمله وا شد
پیچ میخورد حنجری ای داد
پیش چشم حسن عمو میدید
بازویش در مقابلش اُفتاد
@hosenih
دو گلو را سهشعبه با هم دوخت
نیزهها هم که از دو سو رفتند
اسبها کارِ خویش را کردند
دو بدن بینِ هم فرو رفتند
چند ساعت میانِ آن گودال
به گمانم قمار میکردند
فقط عبدلله است شاهد که
چند ساعت چکار میکردند ...
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم
من از کوفه، من از کرب و بلا بدجور دلگیرم
@hosenih
من از مردی که برد انگشترت را سخت بیزارم
من از تیری که آمد بی هوا بدجور دلگیرم
از آنکه نیزه میزد پیکرت را جای خود اما
از آن پیری که میزد با عصا بدجور دلگیرم
از آن که پیش چشم بچه ها میبرد با لبخند
به روی نیزه ها رأس تو را بدجور دلگیرم
سرم را میشکست ای کاش اما حرمتم را نه
من از این زجر بی شرم و حیا بدجور دلگیرم
@hosenih
درون تشت بودی و به روی تخت می خندید
من از مهمانی نامردها بدجور دلگیرم
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_به_ماه_محرم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
@hosenih
صد بلا رد میشود با قطره اشکی بر حسین
پس خدایا در بلاها اشک نمنم را مگیر
چند ماهی میشود تنها دعای ما شده:
ای خدا از عاشقان ماه محرم را مگیر
بیرقت را سالها در دستهها برداشتیم
یاحسین از دست ما امسال پرچم را مگیر
گریه بین روضههای دستهجمعی بهتر است
نعمت مرثیهخواندنهای با هم را مگیر
فیض میبردیم از یک آه سوزان بر حسین
یارب از سینهزنان فیض دمادم را مگیر
@hosenih
در لباس رزم با کفار خونم را بریز
در میان رختخواب مرگ جانم را مگیر
شاعر: #آرش_براری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا
ای عزیز فاطمه اهلا و سهلا مرحبا
اجر ویرانه نشینی را گرفتم از خدا
شام بیچاره ببین خورشید تابان مرا
بازهم کم گشت روی دشمن این دودمان
گریه ی زهرایی ام خندید بر این دشمنان
@hosenih
ای پدر با دست بسته فتح کردم شام را
زنده کرده مرگ تدریجی من اسلام را
پای دین با جان خریدم طعنه و دشنام را
تا ابد رسوا نمودم ظلم بر ایتام را
کوری چشم سقیفه شد جهادم مادری
حیدری ام حیدری ام حیدری ام حیدری
عالمی حیرت زده از صبر این دردانه شد
شام ویرانه نشینم خواست ،خود ویرانه شد
قصه ی عشق ِمیان ِما دوتا افسانه شد
شمع من دیدی بدون تو چه با پروانه شد
رفتی و غارت شده بال و پر پروانه ات
شد زمین گیر ای پدر زهراترین ِ خانه ات
باز هم لکنت زبان من ، زبانش وا شده
می زند فریاد از هر چه ستم با ما شده
بر سرم آمد پس از تو هر چه با زهرا شده
مثل تو بعد عمو جان، قامت من تا شده
آه که بانی ِ این روز سیاهم علقمه است
کشته شامم ولیکن قتلگاهم علقمه است
گل کجا و طاقت خار مغیلان ها کجا
بلبل جنت کجا و کنج ویران ها کجا
آه شهزاده کجا ، برّ و بیابان ها کجا
من کجا ، هم صحبتی با نامسلمان ها کجا
آه سهم آتش این خار مغیلان ها شود
دخترت پایی ندارد تا به پایت پا شود
@hosenih
آیه ی امن یجیبم ! جان تو من مضطرم
ای یتیمی خانه ات ویران ،چه آوردی سرم
من خودم هم مانده ام که یاس یا نیلوفرم
کاش غساله نمیرد وقت غسل پیکرم
شد چه فرخنده شبی ، مرغ از قفس آخر پرید
زجر هم بر دست مزد ِ پای سنگینش رسید
شاعر: #محمدحسین_رحیمیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e