من ماندم و انزوای خاموش خودم
با بار غمی که مانده بر دوش خودم
دلخسته، شبیه لاک پشتی تنها
آرام گرفتهام در آغوش خودم
#محمد_کفشدوز
🍁🍃
سر مست شدم بهانه پیدا کردم
یک شورش عاشقانه بر پا کردم
تا اینکه بفهمند لبی نوشیدم
در صورت کوچههایشان ها کردم
#محمد_کفشدوز
🍁🍃
به ذوقِ ناله نرقصیده ای؛ چه می دانی
که یک ترانۀ بلبل به از هزار گل است...
#سالک_قزوینی
🍁🍃
هدایت شده از رباعی
"مجنون توام اگر، دلیلش این است"
عاشق شدنم کنار تو شیرین است
تا پل زده عشق درخیال من و تو
این جاده پر از اقاقی و نسرین است
#رخساره_خضری
@robaee
غم نیست، گر ز داغ تو میسوزدم جگر
داری هزار سوخته، من هم یکی دگر ...!
#هلالی_جغتایی
🍁🍃
دلم رمیدهٔ لولیوَشیست شورانگیز
«دروغ وعده» و «قتّال وضع» و «رنگ آمیز»
فدای پیرهنِ چاکِ ماه رویان باد
هزار جامهٔ تقوا و خرقهٔ پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به مِی ز دل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز!
#حافظ
🍁🍃
هر نکتهای که گفتم در وصفِ آن شَمایل
هر کو شنید گفتا «لِلّهِ دَرُّ قائل»
تحصیلِ عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسبِ این فضایل
حَلّاج بر سرِ دار این نکته خوش سُراید
«از شافعی نپرسند امثالِ این مسائل»
گفتم که «کِی ببخشی بر جانِ ناتوانم؟»
گفت «آن زمان که نَبْوَد جان در میانه حائل»
دل دادهام به یاری، شوخیکشی، نگاری
مَرضیّةُ السَجایا مَحمودَةُ الخَصائل
در عینِ گوشهگیری بودم چو چشمِ مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابرویِ تو مایل
از آبِ دیده صد رَه طوفانِ نوح دیدم
وز لوحِ سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دستِ حافظ تَعویذِ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حَمایل
#حافظ
🍁🍃