eitaa logo
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
10.5هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
73 فایل
جهت همکاری در معرفی اساتید و برای معرفی کردن اساتید اخلاق و عرفان و ادرس و مکان جلساتشان ، جهت معرفی در کانال، میتوانید به آیدی زیر پیام بدهید: @montazar113113 ⛔️کپی بدون ذکر منبع ، مطالب کانال معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه ،حرام است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه که بود؟ مرحوم ، مصطفی دادکان یا "مصطفی دیوانه" , لات و جاهلی که پس از منقلب و نادم شدن تبدیل به یکی از نامدارترین لوطی های طهران میشود. مرحوم حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه بوده ،که به دست سرور آزادگان جهان حضرت اباعبدالله الحسین ع متحول شد. و زندگی پاکی آغاز کرد. حاج مصطفی یکی از لاتهای محله اعدام و خیابان خیام بوده و از در افتادن با ماموران کلانتری و برپا کردن غائله به هر مناسبتی دریغ نمیکرده. حتی در یکی از سفرهایش در کربلا هم در دعوائی که کرده بود زخمی می شود و تیر می خورد. اما بعد از بازگشت از سفر از کربلا به کلی زیر و رو می شود و دست از تمام اعمال گذشته می کشد. مشروب خوردن و زور گفتن و هر عمل خلاف دیگر را ترک می کند. کسی نمی داند که در آن سفر چه اتفاقی افتاده و چه نشانش دادند. اما همه دیدند که او مصطفای دیگری شده. از آن به بعد زور بازویش را در خدمت کردن در هیئت محبان الزهرای محله پاچنار به کار می گیرد. و یکی از گردانندگان اصلی هیئت می شود.او در سال 58 شمسی دار فانی را وداع گفت. در محله پاچنار صاحب اسم و رسم است. در مشهد نیز حسینیه بیت الزهرا را خرید. @shia12t
✍️نقل حکایتی از حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه ، به نقل از حاج سید محمد توکل ( توکلی کوثری ) : 🔻قسمت اول : داستانی واقعی ، که حاج سید محمد توکل ، شرحش را در یک مجلس نیمه خصوصی در منزل آقای حاج امیر الیاس مهر عنوان کرده، به نقل از خود ایشان : از نوجوانی با مرحوم شریف مانوس بودم و تحت تربیت ویژه ایشان قرار داشتم. مرحوم بیدآبادی، در زمان های مختلف، به دلایل گوناگون مرا به برخی افراد حواله می داد تا پرده ای دیدنی و تاثیر دار را برای من که شاگرد جوانی بودم، به نمایش بگذارد. یک روز به من گفت: « به محله پاچنار برو و سراغ آقای حاج مصطفی دادکان را بگیر ». پیش خود گفتم لابد این آقای حاج مصطفی دادکان، شخصیتی روحانی و عالمی برجسته است. به همین دلیل، تاخیر در دیدار او را جایز نشمرده و با یکی از دوستانم، عصر روز پنجم محرم الحرام به محله پاچنار تهران رفتیم. راهی جز سراغ گیری از کسبه و مردم کوچه و خیابان نداشتیم اما هرچه بیشتر جستجو کردیم، کمتر یافتیم. کسی بدان نام در آن محله زندگی نمی کرد. بالاخره داخل مغازه ای شدیم و از فروشنده پرسیدیم که آیا حاج مصطفی دادکان را می شناسد یا خیر. او نگاهی به هیبت نیمه روحانی من انداخت و پاسخ منفی داد. شخص دیگری که داخل مغازه نشسته بود، به صاحب دکان رو کرد و گفت: « به نظرم مصطفی دیوونه را می گویند ». صاحب مغازه رو به من کرد و در این مورد استفهام نمود. من یقین داشتم شخصی که برای دیدارش و درک محضرش ماموریت دارم، دیوانه نیست. اما از روی کنجکاوی سوال کردم: ایشان کیست؟ گفتند رییس هیئت پاچنار است و همین الان در منزلش روضه خوانی است. حس غریبی به من می گفت به مقصد رسیده ایم. لذا تشکر کرده و پس از پرسش در مورد آدرس دقیق منزل آقای دادکان، از مغازه خارج شدیم. وقتی وارد منزل حاج مصطفی شدیم، داشتند چای پخش می کردند و قرار بود آقای شیخ محمود فاضل کاشانی به منبر برود اما ایشان هنوز نرسیده بود. کناری نشستیم و سراغ رییس هیئت را گرفتیم. شخص جاافتاده ای با قد نسبتا کوتاه را نشان دادند که معلوم بود ورزشکار بوده و بدنی ورزیده داشت. شخص مورد اشاره محاسن کوتاهی داشت و همینطور که سرش پایین بود، به ذکر گفتن مشغول بود. در چهره ایشان دقیق شدم و نمی دانستم چگونه می توانم معمای وجودش را کشف کنم. استکان های چای را برچیدند و کم کم حالت انتظار برای رسیدن واعظ، بر جماعت چیره شد اما از منبری خبری نبود. معجزه ای که انتظارش را می کشیدم، اتفاق افتاد. یکی از حاضرین که از خالی بودن منبر راضی نبود، به صاحب البیت رو کرد و گفت: « حاج آقا مصطفی امروز خودتان به فیض برسانید ». زمزمه ای حاکی از رضایت از میان جمع برخاست ولی با لب گزیدن حاج مصطفی فروکش کرد. من فرصت را غنیمت شمرده و از همانجا که نشسته بودم، درخواست جمعیت را باری دیگر تکرار کردم. رییس هیئت که دید اینبار شخصی غریبه درخواست را مطرح کرده، نگاهی از سر کنجکاوی به من انداخت و وقتی چهره مشتاق مرا دید، استنکاف بیش از آن را روا ندانست. لذا به آرامی ولی مشخصا از سر کراهت از جایش برخاست که این برخاستن با ذکر صلوات جماعت همراه شد. به سوی منبر رفت و گوشه پله اول آن نشست. حال نشستن او مانند کسی بود که می داند بر مسند بزرگی تکیه زده و باید رعایت ادب کند. با سری افکنده، قدری گریست و سپس سر بلند کرد و گفت: « چه بگویم؟ بگذارید از خودم بگویم. تمام شما مردمی که اینجا نشسته اید، از صد پله پدرسوختگی، حداکثر ده تای آن را رفته اید. مردم بدانید که من تمام صد پله پدرسوختگی را رفته ام ولی پیشانی ام خورد به طاق خلا ( عین تعبیر ایشان ) و آقایم حسین دستم را گرفت. ای مردم؛ ای جوانمردان؛ دنیا می خواهید، آقایم حسین. آخرت می خواهید، آقایم حسین. پول می خواهید، آقایم حسین. دین می خواهید، آقایم حسین. هیچ نامی زیباتر از نام آقایم حسین نیست. هیچ یادی دلپذیرتر از یاد آقایم حسین نیست. مصیبت می بینید، یاد آقایم حسین بیفتید. ناملایمی بر شما وارد می شود، یاد آقایم حسین باشید و ... ». جملات و عبارات حاج مصطفی به میانه رسیده بود که صدای گریه جمعیت بلند شد و همه اشک می ریختند. صحبت های او آنقدر از سر اخلاص بود که جماعت مشتاق را در خلسه ای عطرآگین غرق کرده بود و بدین ترتیب، کسی متوجه ورود واعظ نشد. تا آن روز ندیده بودم کسی از طبقه عوام، آنجور با معرفت درمورد اباعبدالله الحسین علیه السلام سخن بگوید. @shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
✍️نقل حکایتی از حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه ، به نقل از حاج سید محمد توکل ( توکلی کوثری
✍️نقل حکایتی از حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه ، به نقل از حاج سید محمد توکل ( توکلی کوثری ) : 🔻قسمت دوم : بالاخره حاج مصطفی متوجه حضور آقای فاضل شد و با شرمندگی و در حالی که صورتش غرق اشک بود، از روی پله منبر بلند شد. آقای فاضل کاشانی بالا رفت ولی نتوانست صحبت کند لذا در جهت تداوم این نشئه، فقط روضه خواند و گفت که هرچه من می خواستم بگویم خود حاج آقا مصطفی گفت. این جریان گذشت و من چند پرده دیگر هم از این مرد دیدم تا بالاخره شنیدم که از دار دنیا رفت. پس از مرگش طبق دستورالعملی که از یکی از بزرگان داشتم، توسلی کردم تا جایگاه آن مرحوم را ببینم. در عالم رویا دیدم که در باغی بسیار خرم، با رویی گشاده و شاداب، در کنار جمعی نشسته است. حکایت نحوه وفاتش را پرسیدم. گفت: خیلی سخت بود. خودم فهمیدم که قبض روح شدم و وقتی کنار بدنم زیارت عاشورا می خواندید، خودم هم گریه کردم. تا جایی که مرا داخل قبر گذاشتید. ناگهان کسی مرا با فشار به داخل آن تاریکی راند و دیدم که تنهایم. زمانی سخت بر من گذشت. دیدم دو نفر با رویی مهیب به نزدم آمدند و نامم را پرسیدند. دندان های من از وحشت به هم کلید شده بود و نمی توانستم حتی اسمم را به آن دو بگویم. سوالشان را تکرار کردند و پاسخ من بازهم سکوتی ناشی از خوف بود. ناگهان یکی از آنها با نهیب مرا خطاب کرد و گفت: « زود باش جواب بده ما وقت نداریم ». مضطر شدم چون راه به جایی نداشتم. در همان حال احساس کردم که با تمام وجودم دست هایم را دو طرف گوشم گذاشتم و فریاد زدم: « یا حسین؛ این همه سال صدایت کردم. تو اکنون بگو مصطفی ». یک مرتبه دیدم فضا روشن شد. بزرگواری که در دوران حیاتم فقط وصفش را شنیده بودم، نزول اجلال کرد و خطاب به آن دو نفر فرمود: « سوال و جواب این آدم با ماست ». آندو هم زمین ادب بوسیدند و رفتند. سپس ارباب، دست مرا گرفت و به اینجا آورد. فعلا هم که اینجا در حال صفا هستیم. سوال کردم: « خدمت ایشان می رسید؟ ». حاج مصطفی لبخندی زد و پاسخ داد: « هفته ای یکبار خودشان تشریف می آورند ». نه اینجا انتسابم با حسین است که فردا هم حسابم با حسین است عکس حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه👇 @shia12t
حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه @shia12t
مصطفی دیوانه.mp3
2.54M
فایل صوتی سخنرانی حجت الاسلام مهدی دانشمند درباب حکایت جالب حاج مصطفی دادکان معروف به مصطفی دیوانه @shia12t
30.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانه در آتش بود دیر رسیدم من 🎙با نوای مرحوم حسن جمالی @shia12t
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹برای بزرگداشت ایام فاطمیه چه کرده ایم؟ 🎥 حجت الاسلام سید احمد دارستانی @shia12t
🔹در مقابل این گونه افراد پاسخ گو نباشید قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص : مَنْ بَدَأَ بِالْكَلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِيبُوهُ رسول خدا ص فرمودند: هر كه قبل از اینكه سلام دهد شروع به حرف زدن كند، جوابش را نده. 📚خصال ج1 ص 19 @shia12t
🔹منع كردن از كمك به نااهل امام علی علیه السلام می فرماید: هر کس به آنکه لایق خوبی نیست خوبی کند، به خوبی و احسان خود ستم کرده است. 📚میزان الحکمه، ج7، ص 311. @shia12t
معرفی اساتید اخلاق و عرفان در قید حیات شیعه
🔹حرف اثر گذار دلاک در حمام به ایت الله شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان 🔻لزوم پرهیز طلاب از اشتغال ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹لزوم پرهیز طلاب از اشتغال به امور نامربوط به آنها 👤حکایت مرحوم آیت الله سید محمد صادق روحانی از جدیت شاگردان آیت الله خویی در انجام به وظیفه ی اصلی شان : نجف هر کس بود و تقریبا درس خوان بود ، شاگرد آیت الله خویی بود ؛ فلذا آشیخ محمد رضا آل یاسین که از مراجع بود و مرد خوبی بود ، پول برایش آمده بود ، می خواست به طلاب بدهد ، گفته بود به شاگردان ایت الله خویی بدهید ، خودش داده بود به شاگردان ایت الله خویی، گفته بود طلبه ها انجا هستند ، جای دیگه ، طلبه ی درس خوان نیست... @shia12t