معرفی حاج ذبیح الله حدیدی ، شهر #تهران :
قسمت اول :
🔻عبد صالح خدا حاج ذبیح الله حدیدی ، کاسب ۹۰ ساله، زاهد و پرهیزکاری ست که به سبک منحصربه فردی زندگی میکند.
🍃این کاسب خوشنام ، با فقرا مدارا میکند و کاسبی را وسیله برای معامله با خدا کرده است. بدین گونه که ، به اندازهای که مخارج زندگیاش درآید سود میگیرید و مابقی روز ، جنسهایش را به قیمت خرید میفروشد.
زندگی این مرد بزرگ سراسر حکایتهایی است پر از خودسازی که همه را نزد پدرش ،که آهنگری باخدا بوده، آموخته است...
آهنگر بیمحابا بر پیکر آهن سرخ و گداخته شده از آتش میکوبد و پسرک از گرما بر صورتش عرق نشسته و خیره بر دستان پرکفایت پدر که چگونه آهن سرسخت را نقش میدهد درس زندگی و غلبه بر هوای نفس را میآموزد. صدای اذان که از گلدستههای مسجد نوازشگر گوشها میشود آهنگر دست از کار میکشد و درحالیکه وسایلش را مرتب میکند با چشمان پرهیبتش نگاهی به پسرک میکند و میگوید: «برو وضو بگیر. خدا صدایمان میکند.» خانه خدا درست روبه روی مغازه است. آهنگر دستهای پینهبسته و زمختش را در حوضچه فیروزهای مسجد با وضو جلا میدهد و پسرک همچنان غرق در رفتار پدر است.
آهنگر که قامت وصل میبندد پسرک همراهش سوره حمد میخواند و وقت عاشقی فرا میرسد. اکنون سالهای زیادی از آن روزها گذشته است با این تفاوت که آن پسرک پشت ترازوی عدل نشسته و وقت نماز که میشود قامت خمیدهاش را به عصایش تکیه میدهد و به مسجد میرود.
🍂ایشان نقل می کنند :
از همان كودكي زندگي من با كار كردن گره خورد ، صنف هاي مختلفي را تجربه كردم ؛ از دست فروشي ، كارگري ؛ خياطي و صافكاري و ... ؛
ولي نكته خيلي مثبت فعاليت در مشاغل گوناگون اين بود همه صاحب كاران يا همان كارفرما ؛ همیشه كاسب هاي مردم محور و با ايماني در مباحث اخلاقي بودند و بسيار تذكر ميدادن كه خيلي حواست باشه به مالت ؛ به نگاهت ؛ به كلامت...
🍃راهی که انتخابش کردم
جلوی مغازه شلوغ است. حاجآقا ذبیحالله طبق نوبت یکبهیک به امور مردم رسیدگی میکند. یکی برای پرسیدن سؤال شرعی آمده است و دیگری میخواهد امانتیاش را به حاجی بسپارد. در این میان برخی هم برای کمک به فقرا مبلغی را برای حاجآقا آوردهاند. حاجی هم همچنان کسبوکار را رها کرده و با صبر و لهجه دلنشین اصفهانی پاسخگوی همه مراجعان است. این حکایت همیشگی مغازه حاج ذبیحالله است که دربارهاش میگوید: «یک روز مرد عارفی پای دزدی را که میخواستند دارش بزنند بوسه زد. اطرافیانش از کارش تعجب کردند و گفتند: چرا این کار را کردید؟ عارف گفت: این دزد درس بزرگی به من داد. اینکه در راهمان باید تا پای مرگ ثابت قدم باشیم. او انسان باارادهای است، ولی ایکاش راهش را درست انتخاب میکرد. راهی را که پدرم انتخاب کرد خدمت به مردم بود و جز این به هیچچیز فکر نمیکرد. او آهنگری توانا و مؤمن بود. آنقدر که در طول عمرش یاد ندارم نمازش قضا شود و به همین دلیل مغازهاش را جلوی مسجد گرفته بود. این است که من هم این راه را انتخاب کردم و از اینکه کار مردم را راه میاندازم لذت میبرم. تصمیم دارم تا آخرین لحظه عمرم این کار را ادامه دهم.» او میافزاید: «از دوران جوانی دوست نداشتم پولی جمع کنم. خداوند به ما میدهد تا ما را امتحان کند. یکبار از عارفی دراینباره پرسیدم او پاسخ داد: جمع کردن ثروت مثل انباشته کردن مال دیگری در خزانه است. خداوند یکسری انسانها را خوشروزی آفریده و بعضی هم گنجشکروزی هستند. آنهایی که خوشروزی هستند باید تا میتوانند کار خیر انجام دهند وگرنه مالی که خیر نداشته باشد بودنش فایده ندارد.»
🍂کاسب باید انصاف داشته باشد
ماجرای دفترچه حساب مشتریان حاجی هم حکایتی جالب دارد که وقتی دربارهاش صحبت به میان میآید خیلی راضی نیست دربارهاش صحبت کند: «همهچیز را نباید به خاطر سپرد. مگر خرج زندگی من و همسرم با مخارج مهمانهایمان چقدر میشود. بقیه اضافه است؛ یعنی وقتی این خرج را درآوردم بقیه اجناس را به قیمت خرید میفروشم تا خدا را خوش آید. غیرازاین، کاسب باید بداند از چه کسی باید بگیرد و از چه کسی نباید چیزی بگیرد. همانطور که هر پولی خوردن ندارد این هم همینطور است؛ اما متأسفانه چنین چیزی در کاسبی به فراموشی سپرده شده، ولی من همچنان انجام میدهم و برکتش در زندگیام وجود دارد.»
@shia12t
معرفی حاج ذبیح الله حدیدی ، شهر #تهران :
قسمت دوم :
🍂حکایت دست و دلبازی شیخ رجبعلی خیاط
حاجآقا خاطرهای تعریف میکند: «یک روز پدرم گفت: فکر میکنی داری خدمت میکنی؟ حرفش برایم تعجب برانگیز بود. فکر کردم و گفتم: خوب بله! خودتان هم همین کارها را انجام میدهید. آنوقت دستم را گرفت و از من خواست همراهش بروم تا چیزی را نشانم دهد. مرا به مغازه شیخ رجبعلی خیاط برد شیخ داشت نماز میخواند و آنقدر غرق نماز بود که متوجه حضور ما نشد. از اینکه او را در آن نماز عاشقانه میدیدم لذت میبردم. در این حین مرد فقیری وارد مغازه شد و غذای شیخ را که روی اجاق بود برداشت و خورد. خواستم چیزی بگویم پدرم دستم را گرفت. آن مرد غذا را خورد و دست در دخل شیخ کرد و مقداری پول برداشت. به ما گفت: به شیخ بگویید من آمدم و سهمم را برداشتم. نماز شیخ همچنان ادامه داشت که نفر دیگر وارد شد. کتی را برداشت و تن کرد و رفت. داشتم شاخ درمیآوردم.
شیخ بیاعتنا از عالم باخدا راز و نیاز میکرد. وقتی نمازش تمام شد بعد از احوالپرسی گرم و صمیمانه مشغول کار شد. چند لحظهای گذشت و آن مرد اولی آمد و دوباره از شیخ پول گرفت. شیخ به او پول داد و چند لحظه بعد آن فرد که کت را برده بود آمد و درخواست غذا کرد. شیخ کت را تنش دید، ولی وسایلی را که مرد میخواست به او داد و مرد رفت. از شیخ رخصت گرفتیم و از مغازهاش بیرون آمدیم. پدرم چیزی نگفت. شیخ هم حرفی نزد. ولی من خیلی چیزها فهمیدم که باید بیدریغ برای مردم بود. من به آنجا که شیخ بود نرسیدهام، ولی از این دلخوش هستم که تلاشم را برای رسیدن به فردی مثل او انجام دادهام.»
🍃کاسبی که امام جماعت شد
🔻مغازه بقالیاش انتهای کوچه و کلاس اخلاقش در مسجد امید اهالی محله «سلامت» است. او که سالها در خیابان «خیری» خیری کرده و دست نیازمندان را گرفته در دل مردم جا دارد و امانتدار و پاسخگوی سؤالات اعتقادی و اخلاقی آنهاست. حاج «ذبیحاللهحدیدی» معمم نیست اما اهالی آنقدر او را به دینداری و عدالت قبول دارند که در مسجد محله پشت سرش نماز میخوانند.
صدای اذان که از گلدستههای مسجد و رادیو گوشه مغازه به گوش میرسد حاجآقا عصازنان به طرف مسجد راه میافتد و کاسبان و اهالی در مسیر با او همراه میشوند. وقتی وارد مسجد میشویم همه اهالی به احترام حاج ذبیحالله از جای خود بلند میشوند. یکی از مسجدیها فریاد میزند که برای سلامتیاش صلوات بفرستید. آنوقت فضای مسجد را عطر درود بر خاندان حضرت محمد (ص) برمیدارد. حاجی هم مثل همیشه روی صندلی ورودی مینشیند و با تسبیح شروع به ذکر میکند. هرکدام از اهالی وقتی حاج ذبیحالله را میبینند رویش را میبوسند و میخواهند برایشان دعا کند. نوای اذان که تمام میشود حاجی عبایش را روی دوش میاندازد و در محراب قامت میبندد و اهالی و کسبه پشت او میایستند. در بین نماز اهالی نکات شرعی میپرسند یا استخاره میخواهند. بعد از نماز هم دورش جمع میشوند تا برایشان درس اخلاق بگوید.
منابع :
shariyan.com
instagram.com/hossein_m_nejhad
monsefyab.com
vareth.ir
عکس ایشون👇🏻
@shia12t
📌ادرس کانال " فیلم های مستند زندگینامه ، اولیاء الهی " در تلگرام :
t.me/fillmhayeoliya
📌ادرس کانال " فیلم های مستند زندگینامه ، اولیاء الهی " در ایتا :
eitaa.com/fillmhayeoliya
@fillmhayeoliya
معرفی استاد ابراهیم اسلامیه ، شهر #همدان :
🔻حاج اقای اسلامیه ، از اهل معنا همدان هستند.
دوستان بزرگوار همدانی که علاقه مند به سیر و سلوک و عرفان هستند ، میتوانند از سالک گمنام استاد ابراهیم اسلامیه ، استفاده کنند.
استاد اسلامیه داماد و شاگرد عرفانی ، عارف کامل آیت الله انصاری همدانی و همچنین باجناق مرحوم مهندس تناوش می باشند.
لازم بذکر است که ایشان بسیار صاحب نفس هستند...
منبع :
پیج اینستاگرامی erfan_va_keramat
عکس ایشون👇🏻
@shia12t
معرفی آیتالله محمدحسن اصطهباناتی (حفظه الله) ، شهر #تهران :
🔻ایشان از اهل معنا تهران و از دلسوختگان حسینی هستند...
ایشان از اساتید اخلاق با سابقه ی حوزه مروی بوده اند...
آیتالله اصطهباناتی نزد حضرات آیات سبزواری، خویی و مظفر در نجف اشرف دروس حوزه را تلمذ کرد و در سال ۱۳۵۸ شمسی وارد حوزه علمیه مروی میشود.
در حوزه علمیه مروی دروس فقه، اصول، لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را تدریس میکرد.
یکی از مهمترین تألیفات ایشان کتاب شریف "نورالعین فی مشیِ إلی زیارةِ قبر الحسین علیهالسلام" است که نسخهی عربی آن مورد رجوع علما و فضلاء است و تنها ترجمهی آن تاکنون نیز توسط سرکار خانم مریم سادات میرفاطمی انجام شده است.
برخی از مطالب این کتاب عاشورایی که افزون بر یکهزار صفحه است عبارتند از:
بیان روایات با مضمون معارف حسینی، بیان فضیلت زیارت امام حسین علیهالسلام، بیان فضیلت پیاده مشرف شدن برای زیارت، آداب زیارت، ثواب زیارت و...
مروی کوچک سمت راست دومین حجره تنها جایی است که در یاد طلاب مروی حک شده که هر روزه زانوی ادب در برابر این مقام علمی و الهی میزدند و از روضه های نمکین استاد بهره می بردند، استادی که ذوب در مولایش اباعبدالله حسین (علیه السلام) است و همیشه برای سلامتی روز افزون استادشان دعا می کنند.
🔹 نشاني صفحه و شبكه ی مربوط به آیتالله اصطهباناتی در فضاي مجازي
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
📌تلگرام :
t.me/ayatollah_estahbanati
📌اینستاگرام :
instagram.com/ayatollah_estahbanati
عکس ایشون👇🏻
@shia12t