⚠️ #اطلاعیه
تغییر ساعت مباحثات امروز
بعلت برگزاری کلاس تفسیر #سوره_فتح استاد عابدینی بعد نماز ظهر
🔸 جلسه ٣۶ مباحثه #جامع_الکلیات عرفان شیعی، امروز دوشنبه ١٧ دی ١۴۰٣، ساعت ١۵:٣۰ برقرار میباشد.
🔹 جلسه ١١ مباحثه #تشریح_الافلاک شیخ بهایی هم انشاءالله ساعت ١٣:۵۰ الی ١۵:١۵ برگزار خواهدشد.
🔻 ان شاء الله لینک پخش آنلاین این مباحثه هم در همان موقع شروع بحث در کانال جامع الکلیات ارسال میشه
🔸
35 جامع الکلیات -بیان ششم -نکات ۸١ تا ۸۹ و ۹۸ توحید از دریچه نفس -کمال قوا به نفس -تعیین جایگاه قوا به نفس -وسعت اختیار نفس .mp3
37.03M
🔸 جلسه ٣۵
📌 شرح #جامع_الکلیات
🔻بیان ششم
- نکات ۸۱ تا ۸۹ و ۹۸ از کتاب «توحید از دریچه انسان شناسی»
۸۱- نفس عاري از زمان و مكان
۸۲- تعادل و كمال قوا
٨٣- قائمبودن قوا به نفس
٨۴- تنزّل قوا و كمالات از نفس
٨۵- تعيين جايگاه قوا و بدن
۸۶- وسعت اختيار به تناسب وسعت نفس
٨٧- حجاب ظلماني و نوراني براي نفس
٨٨- وحدت شخصي نفس نسبت به مظاهر
٨٩- تناسب نفس با مظاهرش
٩٨- هر مجرّد، مدبّر عالم است
- محدوده درس: تا آخر صفحه ١١٣
🔸
🔸مستندات مورد اشاره جلسه ٣۵👇
🌐 eitaa.com/shia_erfan/1404
🔸
✅ کانال عرفان شیعی
🔸 @Shia_erfan
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی
🔻 اثر استاد مهدی خدابنده
https://mehrabanketab.ir/cms/mehr_one.jsp?ct=توحید%20%از%20%دریچه%20%انسان%20%شناسی&id=2474
🌐 PDF: eitaa.com/shia_erfan/1342
🔸
🔸 کتاب توحید از دریچه انسان شناسی، ص ۸۶ تا ١۰٣
🔻 نکات شماره ۸١ تا ۸۹ و ۹۸ :
🔸
🔻81- نفس مجرّد است و مجرّد بعد و مقدار ندارد. امتداد طولي و عرضي ندارد. سطح و حجم، ندارد. زيرا وقتي جزء ندارد. امتداد و حجم معنا ندارد. پس مكانمند هم نيست. در مكان نيست، با مكان است. اما لطافتاش اجازه نميدهد كه حس شود. پس در مكان بدن، جاي مشخّصي ندارد. همه جا را در برگرفته است. در عين حال در هيچ جاي معيّن از بدن هم نيست. تا قابل اشاره حسّي باشد، خداوند هم به جهت غيرمادّي بودن بعد و مقدار ومكان ندارد. و به طريق اولي با مكان و بر مكان احاطه دارد. و نميتوان در جاي مشخّصي از عوالم به او اشاره حسّي كرد. قابل اشاره خيالي هم نيست، وسعت حقيقت او، همه حقائق را در برگرفته است. و چون نفس مكان ندارد. زمان هم ندارد زيرا زمان مقدار حركت است. و حركت مربوط به موجود مادّي است.
ولي نفس در عين زمان نداشتن و زماني نبودن، با زمان است. يعني؛ توجّه به زمان و حركت دارد. نفس مجرّد از زمان و مكان است. زمان و مكان اوصاف جسماند. نفس نسبت به بدن برتر است. خداوند هم در قالب اطوار و مراحل و ادوار تاريخي قرار نميگيرد. و به بياني حق تاريخ بردار، زمان بردار و مكانمند نيست.
تاريخ و زمان و مكان همه مخلوق اويند. علاوه بر اينكه از اوصاف فعلي احكام عالم طبيعتاند و مكان است و نشآت مجرّد منزّه از زمان و مكان است. چون نفس مجرّد از زمان و مكان است. ميتواند جلوتر از زمان را ببيند. و حوادث عالم مادّه را از طريق روياي صادقه جلوتر از وقوع مشاهده كند.
🔸
🔻 82- هر قوّهاي در انسان كمالي دارد. كه كمال ان همان تعادل اوست. هر وقت قوّهاي به فعليّت رسيد. اگر اين فعليّت به تعادل نزديك باشد. قوّه به كمال خود رسيده است. و هر قوّهاي كه به كمال و تعادل خود برسد. يعني؛ جايگاه ويژه خود را در نظام بدني حفظ كند. به آرامش واقعي رسيده است.
اگر موجودي به هدف و هدايت خاص نوعي خود رسيد. معنايش اين است كه تمام استعدادهاي او به فعليّت رسيده است. به جهت كمالي نزديك شده است، جهت توحيدي يافته است. نزديك شدن موجودات به فعليّت نوعي خود يعني؛ دريافت كمال خاصّ نوع خودشان و اين نوعي نزديكشدن به صفات الهي است. هنگامي كه نفس ناطقه انسان به تعادل و كمال قوا برسد. و تمام قواي خود را شكوفا كند. و به فعليّت برسد به آرامش رسيده است. زيرا هدايت شده است. و به هدف خود رسيده است.
باتوجّه به اين نكته خداوند، خود كمال مطلق و عين هر كمالي است. تمام خوبيها با ذاتش يكي است. به همين جهت حركت به سمت كمال و هدف براي او معنا ندارد. هدايت براي خود او معنا ندارد. كمال ذاتي اوست هر نوع حركت و تغيير و انفعال در ذات او معنا ندارد. همانطوركه نفس با شكوفا شدن و داشتن كمالات به آرامش نسبي ميرسد. خداوند هم به جهت دارا بودن كمالات خود عين آرامش و عين تعادل است.
به همين جهت آيه قرآن ميفرمايد : «الا بذكر الله تطمئن القلوب» چون خود حق عين آرامش (عين هدف براي ما) است. پس ارتباط با حقيقتي كه خود عين آرامش است. نيز به ما تعادل شخصيّت و آرامش ميدهد. تمام قوا سمت الهي پيدا ميكنند. انسان تعادل و توازن شخصيّت پيدا ميكند. يك هدف و يك سو ميشود. تمام قوا در يك مسير و يك هدف به كار گرفته ميشوند. همانگونه كه نفس انسان به تمام قوا براساس خواسته خود جهت ميدهد. و براساس هدفي كه ميخواهد انتخاب كند. تمركز ميدهد.
🔸
🔻 83- صفات و ويژگيهايي در نفس انسان وجود دارد. كه قائم به نفساند، باقي به بقاء نفساند. و نفس قائم به ذات خود است، اسماء الله هم قائم به ذات حقّاند و حق قائم به ذات خود، و وابستگي به غير خود ندارد. زيرا غير حق همه مخلوقات او ميباشد. كه همگي فقر ذاتي دارند. و حق غني بالذّات است، چون حق غني بالذّات است. قائم به خود است و موجودات چون فقر وجودي و فقر بالذّات دارند. قائم به حقّاند. حق باقي به بقاء خود است.
🔸
🔻 84- قوا مجاري و وسائط فيض نفسند. انسان ابتدا و بيواسطه حقائق را به علم وجداني و حضوري درك ميكند. اين ادراك ربط ظهوري است. خود واقعيّت را بدون نياز به واسطه خودش درك ميكند. و با قوا، حدود وعوارض آن حقيقت را درك ميكند. آن درك اوليّه، كه درك كلّي و بسيط است. عاليترين نحوه ادراك است.
وقتي نوبت به ادراك قوا ميرسد. چون درجه وجودي و تجرّد آنها ضعيفتر است. درك ضعيفتري از آن واقعيّت دارند. يعني؛ همان حقيقت در مرتبه قوّه عاقله، فقط مفهومش درك ميشود. حدّ مفهومي آن واقعيّت، وقتي به خيال ميرسد. باز تجرّد خيال از عقل كمتر است. زيرا نحوه وجود خيال نازلتر از عقل است. پس درك خيال از آن واقعيّت در حدّ تصوّر ذهني است. تا به درك حسّي برسيم كه نازلترين نحوه ادراك را دارد. اگر با دقّت به مراحل ادراك انسان توجّه كنيم. فيض علمي نفس از مرتبه قلب و خودنفس تا به مرتبه حس يك سير نزولي را طي ميكند.
يعني هر قدر فيض و ادراك و يا هر حقيقت ديگر وقتي به اوّلين مرحله درك برسد. داراي وحدت و بساطت و اطلاق است. هر قدر آن كمال نازلتر شود. با كثرت و حدود بيشتر همراه ميشود. و اين مجاري و واسطهها هستند. كه فيض را از كلّيت و بساطت آنقدر نازل ميكنند تا به درك حسّي برسد. يعني مجاري حدّ خود را به آن كمال ميدهند. و به اندازه خود درك ميكنند.
در تبيين نحوه فيوضات و كمالاتي هم كه از حق صادر ميشود. بايد به اين اصل توجّه كرد.كه هر كمال و فيضي كه از خدا به خلائق ميرسد. مطلق است. و كليّت و وحدت دارد. يك حقيقت بسيط از حق تجلّي ميكند.
مجرّدات عاليّه به اندازه وسعت عقلي خود دريافت آن را ميكنند. بعد مجرّدات برزخي هم به اندازه سعه خود درك ميكنند. تابه نازلترين درجه عالم يعني؛ عالم مادّه برسد كه آن فيض اطلاقي در اين مرحله تمام حدود وكثرات را قبول ميكند. به طوري كه از صرافت و بساطت و وحدت خارج شده است.
نتيجه اينكه اولاً هيچ كمال و فيضي از حق محدود نازل نميشود ثانياً موجودات به اندازه ظرفيّت خود از آن فيض اطلاقي برداشت ميكنند. البّته اطلاق حق نفسي است. و اطلاق نفس ناطقه، نسبي است.
🔸
🔻85- نفس ناطقه پايگاه و مبناء تبيين افعال خود ميباشد. اگردر نظام دروني و بيروني خود تأمل كنيم. در تبيين تمام فعل و انفعالات دروني و كليّه حركات و افعال بدني و همه اعمال اختياري انسان از عقل خود مدد ميگيريم.
نفس انسان درّاك ذات خود است. و از تمام كارهاي خود آگاهي كافي دارد. «بل الانسان علي نفسه بصيره» و ميتواند اگر از قوّه عاقله خود خوب استفاده كند، تمام كارهاي خود را هر كسي به اندازه وسع خود، تفسير و تحليل كند. نفس ميتواند با توجّه به علم ذاتي خود و با توجّه به علم اكتسابي خود، جايگاه خود را در عالم بفهمد. كه خليفه الله است. جايگاه قواي ظاهري و باطني خود را بفهمد. رابطه خودبا قوا را تبيين كند. قدرت آيندهنگري دارد. جايگاه كلّ بدن را در نظام انساني مشخّص كند. چون نفس از قواي خود مجرّدتر و كاملتر است. تمام شئون خود را تعيين جايگاه ميكند
هر تحليلي يك مبناء ثابت ميخواهد. نفس ناطقه محور شناخت افعال خود است. بر مبناء نفس ناطقه هر حركت بدني، هر ادراك روحاني، هر تأثير وهرنوع تأثري معنادار و جهتدار و جايگاه پيدا ميكند. نفس ناطقه حدود و قلمرو و رسالت قوا را مشخّص ميكند. و تعادل و جهت و عمق به كارهاي خود ميبخشد. همه آنها را همسو و هم جهت و در راستاي هدف واحد متمركز ميكند
در نظام خلقت، حق عاليترين درجه هستي وكمال را دارد. و از آن تعبير به كمال مطلق ميشود. كه ثابتترين حقيقت عالم است. ذات پايدار حق وجود سعي لايتناهي دارد. و تمام موجودات عالم، ناپايدار و محدود است. چون مخلوقاند، تنها حق قائم به ذات و باقي است.
«كلّ شي هالك الاّ وجهه» يعني هر شيء از بين رفتني است. مگر وجه حق كه همان ظهور ذات حق و كمالات او باشد. براساس اين قاعده كه همه موجودات عالم مادّه عين تبدّل و تغيير و عين سيلان ميباشند. و داراي يك حركت ذاتي به سوي كمال مطلقاند لذا هر لحظه عوض ميشوند. و كمال و فيض دريافت ميكنند (حركت جوهري)
و بر مبناء تجدّد امثال عرفا تمام مظاهر الهي اعم از مادّي و مجرّد هر لحظه از حضرت حق فيض دريافت ميكنند. و كاملتر ميشوند. و تكامل در زبان عرفان، خارج شدن از مرتبه بطون به ظهور است. باتوجّه به اين مطالب تمام موجودات متغيّراند و نياز به يك مبدأ ثابت دارند. تا بوسيله آن تبيين جايگاه شوند. آن مبدأ ثابت معيار شناخت. و تعيّن حدود و جايگاهها و رسالتها ميباشد. بنابراين توحيد معيار شناخت هر موجود است. مبناء تعيين جايگاه و موقعيّت تمام موجودات است. از همين جهت خداوند هم جايگاه خود را در عالم مشخّص كرده است. و به عنوان زيربنا و باطن و اصل تمام موجودات معرفي ميكند. و هم به ويژگيهاي مخلوقات اشاره ميكند.
🔸
🔻86- يكي از ابعاد نفس ناطقه و فطرت انسان، قدرت اختيار و انتخاب او ميباشد. البتّه اين كمال و ويژگي به اعتقاد حكما فقط در نوع انسان و جن ظهور دارد. و غالب كارهاي انسان اختياري است. و برخي كارهاي در نظام انساني با اراده تكويني و بدون اختيار نفس انجام ميشود. مانند ضربان قلب، چهرهسازي، جذب و دفع مواد غذائي، اراده در انسان يك واقعيّت ثابت است كه به دو صورت جبري و به صورت اختياري ظهور ميكند. تمام اموري كه در رابطه با سوخت و ساز بدن ميباشد. غير اختياري است ولي برخي ديگر از كارهاي ما با اراده اختياري انجام ميشود.
بعد تكويني انسان مانند خلقت ساير موجودات ميباشد. كه تحت اراده مستقيم حق باتوجّه به مجاري و واسطههاي تكويني فيض ميباشد. يعني انسان در اينگونه موارد از خود اختياري ندارد. و جبر صرف است. بر مبناء همين نكته است. كه خداوند در قرآن ميفرمايد: «و هو الذي يُصّوركم في الارحام» يعني صورتگري بدن شما شأن حقاست. آفريدن شما به اراده و اختيار حق است.
مرگ شما در زمان خاص تحت اختيار و تقدير مشخص الهي است. ولي در رابطه با امور اختياري انسان تصميم ميگيرد. شوق عمل پيدا ميكند. و تدبير و فعاليّت از خود نشان ميدهد. در رابطه با اين بعد اختياري، هر قدر روح انسان رابطهاش با عالم غيب كاملتر شود. و به تجرّد نزديكتر شود. اختيار او وسيعتر ميشود در حدّي كه امور تكويني بدنش، در اختيار او قرار ميگيرد. و همينطور برخي امور غير اختياري مربوط به جنبه معنوي خودش در قلمرو اختيار او قرار مي گيرد.
مانند؛ اينكه عالم به ابدان برزخي خود ميشود. به مثال خود راه پيدا ميكند. شهود جنبه برزخياش اختياري ميشود. و روح هر قدر توحيديتر شود. به ابعاد تكويني خود احاطه بيشتر پيدا ميكند. تا جايي كه تكوينات عالم تا حدودي در قلمرو اختيار او قرار ميگيرد.
اين قاعده كه وسعت اختيار انسان به اندازه وسعت روح اوست. يك حقيقت غيرقابل انكار است. به همين جهت انسان كامل كه مصاديق آن انبياء و ائمه(ع) ميباشند. به اراده و اذن حق قدرت تصرف گسترده دارند. و اين تصرّف و دخالت در نظام اختياري است، علم غيب آنان در اختيار آنان است. يعني هر وقت اراده ميكنند ميدانند. و اگر نخواهند، نميدانند.
خداوند كمال مطلق است. و هستي او صرف است. پس تمام كمالات او نيز نامحدود و مطلق است. يعني؛ عين هر كمالي است و هر كمالي از او ميباشد. يكي از آن كمالات اختيار است. پس كمال مطلق، اختيار مطلق دارد. كلّ عالم در حيطه قدرت و اختيار حق است. تكوين و تشريع، توصيف فعل حق است. نه توصيف خود حق يعني؛ فعل حق نسبت به ما يا تكويني يا تشريعي است.
با اين نكته عالم هستي كه فعل حق ميباشد. مورد تعلّق حق است. يعني؛ در حيطه اراده و اختيار حق است. پس آنها را اختياراً تدبير ميكند. يعني؛ حق عين اختيار است. و هيچ موجودي براي حق جبري و قهري نيست. ولي موجودات در مقايسه با هم مختار و مجبوراند. و از طرفي اختيار وصف و كمال وجودي است. در حاليكه جبر وصف عدمي است. به يك عنوان يك كمال در مخلوق نيست، عدم نيستي است. خداوند علّت امر وجودي است. پس علّت اختيار در انسان است.
بر مبناء دستگاه عرفا انسان جامع تمام كمالات حق به نازله است. يعني؛ همه خوبيها و اسماء و صفات الهي را دارد. ولي به طور درجهبندي شده، در حدّ خودش، باتوجّه به اين اصل مهم عرفاني، تمام موجودات اختيار دارند. ولي اختيار آنها تشكيكي ميباشد.
يعني؛ هر موجود حدّي از اختيار را دارد. و در ميان موجودات اوج اختيار در انسان است. و بقيه موجودات صفت اختيار را در كمون ذات خود دارند. اختيار در آنها مستور و مخفي است. اگر شرائط ظهورش فراهم شود. اختيار آنها هم تا حدّي ظهور ميكند. و حق هم عين اختيار است. و عالم هم براساس ظهور اختيار حق، ظاهر شده است. و تمام كمالات حق هم بالفعل است. و اين كمالات از حق بر مبناء اختيار ظاهر ميشوند.
يعني؛ هم افعال حق اختياري است. و هم ظهور صفات حق و در هر كدام از اسماء الهي صفت اختيار جلوه كرده است. يعني؛ تمام صفات حق هم با اختيار ظاهر ميشوند. اگر بخواهد علمش را ظاهر ميكند. و اگر بخواهد به خفاء ميبرد. اگر اختيار كند، رزقش را به بنده ميرساند و اگر نخواهد. رزقش را اعطاء نميكند، اگر بخواهد وسعت اختيار ميدهد. و اگر نخواهد اختيار محدود ميدهد. هيچ كمالي و ويژگي در حق جبري و قهري نيست.
زيرا اولاً جبر كمال وجود نيست. جنبه عدمي دارد.
و ثانياً حق با اختيار خود، خود را محدد به جبر نميكند.
ثالثاً : خداوند طبق قواعد و احكام عمل نميكند. بلكه هر آنچه عمل ميكند. خود قانون است. زيراحق محكوم به قواعد نيست. و قواعد و احكام جلوههاي اسماء او ميباشند.
رابعاً براي موجودي كه اختيار و قدرت نامتناهي وجود داشته باشد. به علت هستي مطلق، هيچ نحوه جبر و محدوديّت براي او معنا نميدهد. علم غيب، دايره اختيار را وسيع ميكند.
خامساً خداوند واجب الوجود من جميع جهات است. يعني؛ همانطوركه هستي براي او ضرورت ذاتي دارد. علم نيز براي او ضرورت ذاتي دارد. اختيار هم براي او ضرورت ذاتي دارد. پس هم واجبالقدرت است. وهم واجب الاختيار يعني؛ اختيار هم يك وصف ذاتي براي اوست. و علاوه بر ضرورت ذاتي، ضرورت ازلي نيز دارد.
🔸
🔻87- نفس ناطقه دو نوع حجاب دارد. بدن حجاب ظلماني و حجاب اكبر نفس ناطقه است. زيرا نازلترين درجه وجود مادّه است. كه، به جهت مادّيبودن آيتبودن آن مغلوب جنبه خلقي آن شده است. ولي حجاب ظلماني است. چون كمالات نفس را در حدّ نازلترين درجه بيان ميكند. امّا قوا هم حجاب نفسند. ولي حجاب لطيفاند، حجاب نورانياند.
يعني؛ آيتبودن آنها غلبه برجنبه خلقيشان دارد. و بهتر كمالات نفس را نشان ميدهد. مانند قوّه عاقله كه نحوهاي از ادراك نفس را در مقام عقل نشان ميدهد. و آن ادراك كليّات مفهومي است. اگر در عالم هستي هم توجّه كنيم.
به عنوان مثال : ديوار حجاب خورشيد است. و نميگذارد. خورشيد ديده شود.
يعني؛ حجاب ظلماني و آن را در خفاء ميبرد. ولي نور خود خورشيد هم حجاب خورشيد است. و وقتي انسان خود نور را ميبيند، ديگر به خود خورشيد نظر نميكند. يعني؛ خود نور حجاب نوري خورشيد است. در عالم هستي هم اين حكم جاي است. زيرا عالم طبيعت و مظاهر جسماني حجاب ظلماني حقاند. ولي عوالم مجرّد با اينكه حجاب نوري همديگراند و هر نور ضعيفتر حجاب نور غالبتر است. تماماً حجاب نوري حقاند، اسماءالله كه در اوج لطافت و نورانيّت حقاند. و با ذات حق عينيّت و اتّحاد كامل دارند. هم حجاب نوري حقاند منتها تعيّن و تشخّص آنها حجاب نوري حق است. وگرنه آيات لطيف حقاند. پس همانگونه كه براي نفس ناطقه حجاب ظلماني و نوري هست. براي حق هم مظاهراش حجاب و آيت اويند. چون مظهر ظرفيّت و حدّ خاص خود را دارد.
🔸
🔻88- اثبات شد، كه نفس به جهت مجرّد بودن، وحدت ويژه مناسب با نحوه وجودي و تجرّد خود دارد. يعني؛ يك حقيقت وحداني است. كه در تمام قوا، خودش حضور دارد. در بينائي خودش به خودي خود هست. در شنوائي خودش حضور فعّال دارد. يك واحد است. كه؛ همه جا حضور دارد. در همه اعضاء و در همه قوا يك حقيقت حضور دارد. ولي در هر قوّهاي به همان قوّه ظهور دارد، در حجاب تمام ظهورات، يك حقيقت مستوراست. يك ذات در همه جاي بدن بدون حدّ حضور دارد. و به تعيّن ظهور دارد.
اگر نيك بنگريم متوجّه اين حكمت ميشويم. كه حق هم در تمام مظاهر، در درون تمام حجابها مستور است. و حق يك وحدت قاهره دارد. كه در هيچ مظهري حدّ و رنگ آن مظهر و مرتبه را به خود نميگيرد. يعني خداوند، همه جا خودش، خودش است و خودش به خود حضور دارد. ولي به مظاهر، ظهور دارد.
تمام عالم مظاهر يك حقيقتاند، او همه جا را پوشش داده است. و همه مظاهر را به همان يك حقيقت نسبت واقعي ميدهند. نه نسبت مجازي و اعتباري، پس در تمام مظاهر يك حقيقت بيشتر حضور ندارد. ولي اين حقيقت با اينكه به مظاهر متعدّد، جلوه كرده است. حدود مظاهر را به جلوه او نسبت ميدهند. نه به خود او زيرا «هو الذّي في السماء اله و في الارض اله» ، همه جا چه در آسمان و چه در زمين خودش، خودش است.
تمام اسباب و علل و تمام مجاري فيض، تمام مظاهر خلقي اعم از مجرّد و طبيعي شأن اويند، آيات او هستند و قائم به ذات او ميباشند. چون صفات او ميباشند. وقتي مظاهر در اصل هستي قائم به يك ذات وحداني باشند. در آثار و كمالات حتماً قائم به همان ذات واحداند، در تمام مظاهر حق، وحدت خود را حفظ ميكند. و حدّ مظاهر، او را محدود نميكند.
🔸
🔻 89- الفاظ براي انسان بيان عقل اويند، وقتي انسان بخواهد مكنونات قلبي و باطن خود را ظاهر كند. شروع به سخن گفتن ميكند. الفاظ مراتب نازله عقلاند، مرآت عقلاند، حكايت از درجه و وسعت عقل و روح ما ميكند.
كتب علمي دانشمندان درجات علمي آنهاست. كه، درجات علمي آنها، درجات نفس ناطقه است. هر قدر نفس ناطقه وسيعتر باشد، اثر او جامعتر است. وسعت اثر نشانه وسعت مؤثر است. باتوجّه به تناسب اثر و مؤثر، قواي نفس رهآوردهاي علمي انسان قدرت و عظمت او را نشان ميدهد.
اگر عالم گسترده هستي را نظر كنيم. نامتناهي بودن آن را دليل نامتناهي بودن حق مييابيم. فعل گسترده حق همان عالم است. كه حكايت از عظمت الهي دارد. همانطوركه ذات نامتناهي حق دليل، نامتناهي و نامحدود بودن آثار او دارد.
عظمت حق را هم از كتاب تكوين يعني؛ عالم ميتوان شناخت. و هم از كتاب تشريع يعني؛ قرآن كه مظهر اسم الجامع الله است. يعني تمام صفات و كمالات الهي در اين كتاب شريف جلوه يافته است. اين جامعيّت و عظمت نشانه جامعيّت و عظمت خالق آن است. نفوس ناطقه هم، هر قدر جامعتر باشند آثار قويتري از خود ظاهر ميكنند.
🔸
🔻 98- نفس ناطقه مجرّد است. و هر مجرّدي مدبّر است. پس نفس مدّبر است. و هر مدبّر بر مبناء علم، قدرت تدبير دارد. يعني؛ هر مجرّدي مدبّر است. و هر مدبّري عالم است. پس نفس عالم است و علم به ذات خود دارد. و براساس اين علم بسيط وحداني تدبير ميكند. حق نيز مجرّد مدبّر است. و تدبير عوالم هستي هم براساس علم نامتناهي اوست. پس هر مجرّد مدبّري عالم است. و حق مدبّر است سپس خداوند عالم است. اين يكي از راههاي اثبات تدبير و يكي از راههاي اثبات علم حق است.
🔸
سوره رعد (آیه ۱۷)
أَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَآءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَآءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (١٧)
🔸
سوره فاطر (آیه ۲۷ و ٢٨)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ (٢٧)
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَآبِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَٰلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَآءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ (٢٨)
🔸
سوره رعد (آیه ۴)
وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَىٰ بِمَآءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (٤)
🔸