سوره زمر (آیه ۵۳)
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰٓ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (٥٣)
🔸
سوره یوسف (آیه ۸۷)
يَا بَنِيَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَأَخِيهِ
⚡ وَلَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ (٨٧)
🔸
سوره حجر (آیه ۵۵ و ۵۶)
🔻قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ (٥٥)
⚡قَالَ وَمَنْ يَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِٓ إِلَّا الضَّآلُّونَ (٥٦)
🔸
سوره عنكبوت (آیه ۲۳)
⚡ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَلِقَآئِهِٓ أُولَٰٓئِكَ يَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِي وَأُولَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (٢٣)
🔸
سوره ممتحنه (آیه ۱۳)
⚡ يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ (١٣)
🔸
جامع الاحادیث
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ج ۶۰، ص ۲۴۱
امام رضا (علیه السلام)
مَعَانِي اَلْأَخْبَارِ ، عَنِ اَلْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْعَلَوِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ اَلْعَيَّاشِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْوَلِيدِ عَنِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ هِلاَلٍ عَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ :
🔻 أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّ اِسْمَ إِبْلِيسَ اَلْحَارِثُ وَ إِنَّمَا قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَا إِبْلِيسُ يَا عَاصِي
⚡ وَ سُمِّيَ إِبْلِيسُ لِأَنَّهُ أُبْلِسَ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ .
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/255572
🔸
جامع الاحادیث
البرهان في تفسير القرآن ج ۱، ص ۱۷۶
امام باقر (علیه السلام)
اَلطَّبْرِسِيُّ : عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) : وَ قَدْ سَأَلَهُ طَاوُسٌ اَلْيَمَانِيُّ ،
قَالَ لَهُ: فَلِمَ سُمِّيَ آدَمُ آدَمَ؟
قَالَ: لِأَنَّهُ رُفِعَتْ طِينَتُهُ مِنْ أَدِيمِ اَلْأَرْضِ اَلسُّفْلَى».
قَالَ: فَلِمَ سُمِّيَتْ حَوَّاءُ حَوَّاءَ؟
قَالَ: «لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِنْ ضِلْعِ حَيٍّ» يَعْنِي ضِلْعَ آدَمَ .
🔻قَالَ لَهُ: فَلِمَ سُمِّيَ إِبْلِيسُ إِبْلِيسَ؟
⚡ قَالَ: «لِأَنَّهُ أُبْلِسُ مِنْ رَحْمَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَلاَ يَرْجُوهَا».
قَالَ: فَلِمَ سُمِّيَ اَلْجِنُّ جِنّاً؟ قَالَ: «لِأَنَّهُمُ اِسْتَجَنُّوا فَلاَ يُرَوْا».
https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/402277
🔸
تفسیر اسم النور و آیه نور در ۸ کتاب در تبیین اسماء الحسنی .pdf
41.02M
🔸 فایل PDF گزیده ۸ کتاب👆
☀️تفسیر اسم النور و آیه نور
🌟در هشت کتاب حکمی عرفانی
💫از آیات عظام امام خمینی، حسن ممدوحی، عبدالرحیم دماوندی، ملاهادی سبزواری، سید اشرف الدین طباطبایی، محمد هروی، محی الدین ابن عربی، محمد شب زنده دار
🔸
✅ کانال عرفان شیعی
🔸 @Shia_erfan
🔸 کتاب “خلاصه شرح حدیث جنود عقل و جهل”
🔻 این کتاب که بر اساس شرح حدیث جنود عقل و جهل حضرت امام خمینی (ره) نگاشته شده است، دریچهای به سوی دنیای عرفان و اخلاق میگشاید و به شما کمک میکند تا درک عمیقتری از صفات نیک و ناپسند و مسیر تعالی روح پیدا کنید.
🌐 https://mayaminbook.ir/product/خلاصه-شرح-حدیث-جنود-عقل-و-جهل/
🔸
✅ کانال عرفان شیعی
🔸 @Shia_erfan
تلخیص شرح حدیث جنود عقل و جهل -فصل ٢ ذیل بحث تصدیق و جحود.pdf
7.17M
🔸بخشی از کتاب تلخیص شرح حدیث جنود عقل و جهل
🔻فصل ٢ ذیل بحث تصدیق و جحود
🔸
✅ کانال عرفان شیعی
🔸 @Shia_erfan
🔸 بیان امام خمینی(ره) در ذیل بند دوم (تصدیق و ضدش در جحود)
🔸
🔻 مقصد سوم در بیان «تصدیق» و ضد آن است که «جحود» است
🔸 {فصل دوم، اصلاح نفس از جحود}
🔻 بدان که انسان تا در این عالم طبیعت- که عالم مادّه و تغیّر است- واقع است، مىتواند حالت جحود و انکار را- که از بدترین احوال نفس است و موجب خذلان نفس و خسران ابدى است- تغییر دهد و از تحت تصرّف جند جهل و شیطان بیرون آید و در تحت تصرّف عقل و رحمان وارد شود، و آن به علم نافع و عمل صالح انجام پذیرد.
اما علم نافع: تفکر در لطایف مصنوعات و دقایق اسرار وجود است، و این تفکر از براى متوسّطین ابوابى از معرفت باز کند، گرچه براى کاملین حجاب است، و این حسنه قلبیه ابرار، سیئه مقرَّبان درگاه است. «1»
طریق تفکر در لطایف صنعت بىشمار است، ولى از همه چیز نزدیکتر به ما، خود ما است و معرفت نفس، بلکه ساختمان بدن، بلکه افعال بدن، طریق معرفت اللَّه است
{«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ [فَقَدْ] عَرَفَ رَبَّهُ».}
«2»
ما اکنون متوجه مىشویم به یک عمل هضمى این کارخانه عجیب، یعنى کارخانه بدن انسان، مىبینیم که در حیوانات- که یکى از آنها انسان است- به
===========
(1)- اشاره است به این حدیث شریف:
{«حَسَناتُ الأَبْرارِ سَیِّئاتُ الْمُقَرَّبینَ».}
یعنى: نیکیهاى خوبان، بدیهاى مُقرَّبان است. (بحار الأنوار، ج 25، ص 205، ح 16).
(2)- کسى که خود را شناخت، پس بتحقیق خدا را شناخته است.
(تصنیف غرر الحکم، ص 232، ح 4637؛ عوالی اللّآلی، ج 4، ص 102، ح 149).
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 119}
حسب تناسب با ساختمان مزاجى هر یک، اشتهائى به غذاى خاص قرار داده شده؛ یعنى، هر کدام از حیوانات اشتها به یک نوع غذائى دارند که مورد احتیاج ساختمان بدن آنها است و ممکن است که بدن به آن ارتزاق کند، و از موادّى که به هیچ وجه جزء بدن نمىشود یا براى بدن مضرّ است، نوعا متنفّرند، و اگر از مقدار احتیاج غذاى آنها دیر شود، یک حالتى به معده و جهازات هضم آنها دست دهد که گزندگى خاصى دارد و از آن تعبیر به «گرسنگى» کنند که اگر این دعوتِ طبیعى نباشد، ممکن است حیوان از گرسنگى بمیرد و اقدام به غذا نکند؛ چنانچه در مزاجهاى منحرف از اعتدال، نظیر آن یافت شود.
علاوه بر آن، در سطح زبان حیوان یک قوّه مشخّصه قرار داده شده که به حسب نوع، موادّ نافعه را از مضرّه تشخیص مىدهد. و در عین حال، لذّتى در اغذیه نافعه قرار داده شده و قوه فهمِ لذتى در همین سطح زبان قرار داده شده که گویى به انسان رشوه مىدهند براى حفظ بنیه و سلامت خود، که اگر این رشوه نبود، ممکن بود به بسیارى از مواد نافعه اقدام نکند و کم کم بناى بدن، رو به خرابى و اضمحلال گذارد.
و نیز براى هر حیوان دندان مناسب با غذاهائى که محتاج به آن است و ممکن است در بدن آن، بدل ما یتحلّل واقع شود، قرار داده شده؛ چنانچه [براى] حیوانات گوشتخوار- یعنى آنها که بیشتر گوشت به حال مزاج آنها نافع است- دندانهایى تیز مناسب با گوشتخوارى قرار داده شده. و حیوانات علفخوار را- یعنى آنهایى که بیشتر علف مناسب با ساختمان مزاجى آنها است- دندانى پهن مناسب با علفخوارى قرار داده شده. و در بعضى که با هر دو سر کار دارند- یعنى، هم گوشت و هم علف مناسب با حال مزاجى آنها است، مثل انسان- براى آنها هر دو نوع دندان قرار داده شده.
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 120}
پس از آن که غذا در دهان واقع شد و مشغول شد به توسط دندان به خرد نمودن آن، ترشحاتى از غددى که زیر زبان است، مىشود که در نضج و هضم آن مدخلیت کامل دارد، و غذاهائى که بیشتر احتیاج دارد به ترشح، زیادتر ترشح به آنها مىشود. و پس از بلع در معده، شروع به عمل هضمى مىشود. آن را قوه جاذبه، که در معده است، جذب به جدار معده مىکند و یک قوّه دیگر، که قوّه ماسکه است، او را در جدار معده نگه مىدارد، و ترشحاتى در معده به آنها مىشود و شروع به طبخ مىشود.
پس از مدتى که عمل معده تمام مىشود یک قسمت آن که لایق است جزء بدن شود از عروق رقیقى که آن را «ماساریقا» گویند، مجذوب به کبد مىشود. و جزء دیگر را که بدن به آن محتاج نیست و تفاله و سفل غذا است، از مجرائى که در قسمت پائین معده قرار داده شده است، که آن را «ابواب» گویند (براى آن که در غیر موقع احتیاج در بسته است) وارد معاء اثنا عشرى شود و از آن، وارد معاء صائم شود (به تفصیلى که در تشریح مذکور است) «1» و از آن جا دفع شود.
و این قسمت که لایق است جزء بدن شود، وارد کبد مىشود و این مادهاى است که او را «کیلوس» گویند و شبیه به آب کشک است. پس از آن، کبد مشغول به عمل و طبخ مىشود؛ و پس از عمل کبدى، اخلاط اربعه که آن را «کیموسات اربعه» گویند، حاصل شود. و یک قسمت از آن، که از همه قسمتها براى تغذیه بدن لازمتر و صالحتر است و آن خون است، وارد آورده شود.
و از آن وارد عروق دیگرى شود که آنها را «سواقى» و «جداول» و «رواضع» و «عروق شعریه» گویند،
===========
(1)- القانون فى الطب، جلد سوم، فن 13، مقاله اولى (فی أحوال المری و فی الاصول من أمر المعدة)، ص 283- 286.
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 121}
و در تمام بدن منتشر شود و عمل هضمى که هضم سوم است، آنجا انجام گیرد، و جزء مصفّاى آن که صالح است براى بدل ما یتحلّل، از منافذ بسیار رقیقى که در عروق شعریه است- به طور نشو ترشح مىکند، و در آن جا عمل هضم رابع انجام مىگیرد. و در این هضم، یک فضلى حاصل شود به واسطه قوّه مولّده، که از خلاصه اغذیه افراز و تهیه گردد که مبدأ مولود دیگر شود. و قسمتى از خون صافى و خالص که به قلب وارد شود و در آنجا نیز تصفیه و تعدیل شود، از بخار آن که در جانب چپ قلب متمرکز گردد، از مجارى مخصوص به سمت دماغ مرتفع شود و در آنجا تشکیل مغز داده شود که مرکز ادراک است. (و تفصیل هر یک از این امور، از عهده این اوراق خارج است و کسى احاطه به همه اطراف آن نتواند پیدا کرد).
اکنون با نظر تأمل و تدبر فکر کن که مواد عالم طبیعت را در چه کارخانه ممکن است این طور تصفیه و تجزیه نمود و طبخ و نضج کرد، به طورى که یک مادّه متشابه الأجزاء و متوافق الکیفیَّه در یک موضع، استخوان به آن صلبى سختى تشکیل دهد، و در یک موضع، پرده چشم یا جلیدیه یا مغز سر و نخاع به آن لطافت را تشکیل دهد؟! در یک محل مرکز ادراکات را، و در یک محل مرکز تحریکات را، به آن نظام مرتب دقیق تشکیل دهد؟!
آیا کدام فطرت پاک بىآلایش تصدیق مىکند یا احتمال مىدهد که این نظام به این دقیقى که علماء تشریح و معرفة الأعضاء، که چندین هزار سال است با دقتهاى کامل و صرف عمر و بررسى از تشریح اعضاى انسان، هنوز درست به دقائق و حقایق آن پى نبردند، و با این ترقى علمى- که دنیاى امروز در این امور کرده- باز از معرفت کامل آن پایشان در گِل و عقلشان فَشَل است، بىمنظِّمِ کامل
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 122}
العلمِ محیطى به همه مصالح و مفاسد پیدا شده باشد؟!
آیا یک ساعت کوچک با این اجزاء بسیطه، محتاج به صانع عالِم است، و این دستگاه خلقت انسانى، با این عظمت و اعضا و اجزاء بیشمار، که هر یک از روى کمال صنعت و مصلحت به کار برده شده، محتاج به صانع حکیم عالِم نیست؟!
آیا دستگاه رادیو، که امواج محسوس منتشر در جوّ را مىگیرد و تحویل مىدهد صانع حکیم و مدبّر کامل قابل همهطور قدردانى لازم دارد، و دستگاه روح انسانى که امواج دقیق معقول و محسوس و ملک و ملکوت را مىگیرد و تحویل مىدهد، مدبّر حکیم کامل لازم ندارد؟!
اگر خداى نخواسته، انسانى محجوب؛ نه، بلکه حیوانى به صورت انسان، به واسطه امراض قلبیه- که منشأ همه امراض باطنیّه است- چنین احتمالى دهد، از فطرت انسانیّت خارج است و باید علاج قطعى از این مرض باطنى کند. این، آن مرده به صورت زندهاى است که حق تعالى درباره او فرماید به رسول گرامى خود، در [سوره] فاطر، [آیه] 22:{«وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ». «1»
این، آن حیوانى است که در چراگاه طبیعت مىچرخد و مىچرد که درباره او فرماید:{«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» «2» و مىفرماید:{«إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا». «3»
و اما عمل صالح که براى تبدیل احوال نفس و حالت ظلمت و جحود آن به
===========
(1)- تو نمىتوانى سخن خود را به مُردگانى که در گور خُفتهاند، بشنَوانى.
(2)- واگذار ایشان را تا بخورند و بهرهور شوند، و آرزو ایشان را به خودشان مشغول سازد. (حِجْر/ 3).
(3)- اینان چون چهارپایانند، بلکه از چهارپایان هم گمراهترند. (فُرقان/ 44).
++++++++++
***{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 123}
نورانیت و تصدیق فایده دارد، بر دو نوع است: یکى اعمال قلبیه؛ و دیگر اعمال قالبیه است.
و مراد از اعمال قلبیّه در این مقام، اعمالى است که فطرت را به حالت اولیه خود برگرداند و استرجاع روحانیّت فطریّه کند. و عمده آن توبه است به شرایط باطنیّه و ظاهریه آن (و ما حقیقت توبه، و مُقوّمات و شرایط آن را در باب خود هم، در این رساله بیان مىکنیم، ان شاء اللَّه. و شرحى از آن را در کتاب «شرح اربعین حدیث» مذکور داشتیم). «1»
و پس از آن، اشتغال به تزکیه و تطهیر قلب و تصفیه و تلخیص آن از غواشى طبیعیّه- که عمده آن حُبّ دنیا و خودخواهى و خودبینى و خودرأیى است- پیدا کند که از مهمّات باب سلوک الى اللَّه است که اهل مجاهده و سلوک به آن از هر چیز بیشتر اهمیت دهند، و در این اوراق، شمه [اى] از هر یک مذکور خواهد شد در محل خود- ان شاء اللَّه تعالى.
و اما عمل قالبى در این مقام، اعمالى است که نفس را متذکّر احوال خود کند و از خواب گران و سکر طبیعت برانگیزد، و آن اشتغال به اذکار وارده از اهل بیت وحى و طهارت است با شرایط آن- که عمده، حضور قلب است- به مقصد تذکّر نفس و بیدار نمودن آن در اوقاتى که اشتغال نفس به کثرت و دنیا کمتر باشد؛ مثل اواخر شب و بین الطّلوعین.
در کافى شریف روایت کند که خداى تعالى به «عیسى» فرمود: «اى عیسى! نرم کن براى من قلبت را و بسیار یاد من کن در خلوتها. و خشنودى من در آن است که در دعا تَبَصْبُصْ کنى؛ یعنى، از روى خوف و رجا و ذلّت و خوارى به
===========
(1)- چهل حدیث (شرح أربعین حدیث)، ص 271، ذیل حدیث 17.
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 124}
من متوجّه شوى؛ ولى در این دعاء و ذکر زنده باش و مرده مباش». «1»
و در احادیث شریفه بسیار مذکور است که خداى تعالى فرمود: «من همنشین آنانم که مرا یاد کنند». «2»
آرى، با ذکر حقیقى، حجابهاى بین عبد و حق خَرْق شود، و موانع حضور مرتفع گردد، و قسوت و غفلت قلب برداشته شود، و درهاى ملکوت اعلى به روى سالک باز شود و ابواب لطف و رحمت حق به روى او گشوده گردد؛ ولى عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و مرده نباشد، و با مردگان انس نگیرد. و آنچه غیر حق و وجه مقدّس اوست از مردگان است، و دل با انس با آن به مردگى و مردارخورى نزدیک شود:{«کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ». «3»
رسول خدا فرمود: راستترین شعرى که عرب گفته شعر لبید است که گفته:
«ألا کلُّ شیءٍ ما خلا اللّهَ باطلُ».
«4»
دل به دیگر موجودات بستن- هر موجودى باشد- از خدا غافل شدن است.
آرى، آنان که یاد آنها یاد خداست و حبّ آنها حبّ خدا است، خاصّان حق
===========
(1)- متن روایت این است:
{«قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِعیسى عَلَیْهِ السَّلامُ: یا عِیسى اذْکُرْنی فی نَفْسِکَ أذْکُرْکَ فی نَفْسی وَ اذْکُرْنی فی مَلَإ [کَ] أذْکُرْکَ فی مَلَأٍ خَیْرٍ مِنْ مَلَأِ الآدَمِیِیّنَ. یا عِیسى ألِنْ لی قَلْبَکَ وَ أکْثِرْ ذِکْری فِی الخَلَواتِ وَ اعْلَمْ أنَّ سُرُورِی أنْ تُبَصْبِصَ إلَىَّ وَ کُنْ فی ذلِکَ حَیّاً وَ لا تَکُنْ مَیِّتاً».}
(اصول کافی، ج 2، ص 364، باب ذکر اللَّه فی السِّرّ، ح 3).
(2)- متن حدیث قدسى این است:
{«أنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی».}
(اصول کافی، ج 2، ص 359، باب ما یجب من ذکر اللَّه فی کُلِّ مجلسٍ، ح 4).
بحار الأنوار: ج 90، ص 153، ح 11 و ص 156، ح 25 و ص 163، ح 42.
(3)- هر چیزى نابود شدنى است، مگر وجه خداوند. (قَصَص/ 88).
(4)-
{قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ:}{«أصْدَقُ کَلِمَةٍ قالَها شاعِرٌ کَلِمَةُ لُبَیْدٍ: ألا کُلُّ شَیْءٍ ما خَلَا اللّهَ باطِلٌ».}
(صحیح مسلم، ج 4، کتاب الشعر، ص 442، احادیث 6- 3).
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 125}
و فانیان در جمال جمیل على الاطلاقند. آنهایى که از من و مایى گذشته و پا بر فرق خود گذاشته و طرح کونَیْن و رفض نشأتین نمودهاند، آنها اسماء عُلیاى حق و آیات تامّه اویند.
بالجملة، براى زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک
{«یا حَىُّ یا قَیُّوم»}
با حضور قلب مناسب است (چنانچه گفته شده است). «1»
و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزى، یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن:{«لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» «2» براى ترقیات روحى خوب است. و از بعضى سالکان راه آخرت نقل فرموده که چون از حضرت استاد خود فایده این عمل را شنید، در هر شب و روزى، یک مرتبه سجده مىرفت و هزار مرتبه، این ذکر شریف را مىگفت. و از بعض دیگر نقل نموده که سه هزار مرتبه مىگفت. «3»
و از حضرت زین العابدین و سیّد السّاجدین علىّ بن الحسین- سلام اللَّه علیهما- منقول است که سنگ خشن زبرى را ملاحظه فرمود، سر مبارک را بر آن نهاد و سجده نمود و گریه کرد و هزار مرتبه گفت:
{«لا إلهَ إلّا اللّهُ حَقَّاً حَقَّاً؛ لا إلهَ إلَّا اللّهُ تَعَبُّدَاً وَ رِقَّاً؛ لا إلهَ إلّا اللّهُ إیْماناً وَ تَصْدِیْقَاً».}
«4»
===========
(1)- اقتباس از روایاتى است که ذکر و یاد اهل بیت (ع) را یاد خدا مىداند مانند: امام باقر علیه السلام فرمود:
{«إنَّ ذِکْرَنا مِنْ ذِکْرِ اللّهِ».}
(اصول کافى، ج 2، ص 360، ح 2؛ و مراجعه شود به بحار الانوار، ج 36، کتاب الإمامة، باب نهم (باب انهم علیهم السلام الذکر)).
(2)- خدا و معبودى جز تو نیست. تو منزَّه هستى، همانا من از ستمگران مىباشم. (أنبیاء/ 87).
(3)- المراقبات، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (ره)، ص 123.
(4)- وسائل الشیعة، ج 6، ص 382، کتاب الصلاة، باب 23 از أبواب السُّجود، ح 15.
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 126}
و سجدههاى طولانى حضرت مولاى ما، موسى بن جعفر [علیهما السلام]، معروف است «1». و جناب «ابن أبی عُمَیْر» «2» ثقه جلیل القدر، اقتداى به آن بزرگوار فرموده در طول سجده.
از «فضل بن شاذان» «3» منقول است که:
وارد عراق شدم دیدم مردى به رفیق خود تعرض مىکند که: تو مردى هستى داراى عیال و محتاج هستى که براى آنها کسب کنى، و من ایمن نیستم از این که چشمهاى تو کور شود از طول دادن سجده.
آن شخص گفت: واى به تو! اگر چشم کسى از طول سجده باطل مىشد، چشم «ابن أبی عُمَیْر» باطل مىشد. چه گمان مىبرى به مردى که سجده شکر کرد بعد از نماز صبح و سرش را از سجده برنداشت مگر وقت زوال شمس؟! «4»
===========
(1)- بحار الأنوار، ج 48 (تاریخ الإمام موسى بن جعفر علیهما السَّلام)، ص 116، ح 29.
(2)- ابن أبی عُمَیْر از اصحاب امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) و از أجلّه مشایخ امامیّه است. وى مورد وثوق عامّه و خاصّه و از أعبد و أورع مردم تلقّى شده است، و بدین جهت علماى رجال و حدیث، او را از اصحاب اجماع مىدانند، و روایات مرسله او را چون مُسنَدات به حساب آوردهاند. او از شیعیانى بود که به جهت مبارزه با بنى عبّاس و ستمگران به زندان ایشان گرفتار آمد، و در سال 217 هجرى قمرى رخت جان از دنیاى فانى به سراى باقى برد.
(رجال نجاشی، ص 226؛ جامع الرُّواة اردبیلی، ج 2، ص 50؛ ریحانة الأدب، خیابانی تبریزی، ج 7، ص 361).
(3)- فضل بن شاذان، اهل نیشابور و از اصحاب امام رضا (علیه السلام) بوده است، و بعضى او را از اصحاب امام جواد (علیه السلام) نیز مىدانند. وى فقیه و متکلّمى قوى و در نقل حدیث، مورد وثوق و اطمینان بوده، و در میان شیعیان از عظمت و جلالت قدر برخوردار بوده است. فضل در حدود 280 کتاب تصنیف کرده که از آن میان، مهمّترین آنها کتاب «الایضاح» است که آن را در ردّ فرق غیر امامیّه نگاشته است.
(رجال نجاشی، ص 306؛ جامع الرُّواة، ج 2، ص 5؛ الذریعة، شیخ آغا بزرگ طهرانی، ج 2، ص 490).
(4)- اختیار معرفة الرِّجال، کشّی، ج 2، ص 855، ح 1106؛ الکُنى و الألقاب، شیخ عبّاس قُمیّ، ج 1، ص 200.
++++++++++
*{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 127}
و وارد شده است که طول سجده از دین ائمه- علیهم السّلام- و از سنن أوّابین است. «1»
آرى، آنان که معرفت به حق دارند، و انس و محبت به آن ذات مقدّس پیدا کردند براى آنها این نوع اعمال زحمت و مشقت ندارد. انس و عشرت با محبوب ملالت نیاورد؛ خاصّه آن محبوبى که همه محبتها و محبوبیّتها، رشحهاى از محبت او است. چه خوش گفته شده است از زبان آنان:
آن کس که تورا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «2»
عارف شیراز- رحمه اللَّه- گوید:
در ضمیر ما نمىگنجد به غیر از دوست، کس
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس «3»
آنان که از جام محبت دوست نوشیدند، و از آب زندگانى وصال او زندگى ابدى پیدا کردند، هر دو عالم را لایق دشمن دانند. خلیل الرّحمن که در وجهه قلبش{«وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» «4» بود، چون جبرئیل امین- آن ملک بزرگوار وحى و علم- به او گفت: آیا حاجتى دارى؟ فرمود: امّا به
===========
(1)- در حدیث منقول از امام صادق (علیه السلام) است که:
{«یا أبا مُحَمَّدٍ: عَلَیْکَ بِطُولِ السُّجُودِ، فَإنَّ ذلِکَ مِنْ سُنَنِ الأَوّابِینَ»}
یعنى: اى أبا محمّد بر تو باد به طولانى نمودن سجده که بدرستى این کار از سُنَن أوَّابین است.
(وسائل الشیعة، ج 6، ص 381، کتاب الصَّلاة، باب 23 از أبواب السُّجود، ح 12).
(2)- مناجاتهاى خواجه عبد الله انصارى ص 241 چاپ انتشارات اقبال چاپ دوم سال 1365.
(3)- دیوان حافظ، تصحیح قزوینى و غنى ص 267، چاپ مجلس، 1320.
(4)- به تحقیق روى آوردم به سوى خدایى که آسمانها و زمین را آفرید. (أنعام/ 79).
++++++++++
***{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 128}
تو حاجتى ندارم. «1»
آنها بار حاجات خود را به کوى دوست انداختند، حاجتى جز خود او ندارند، مقصودى جز قبله حقیقى براى عشاق جمال نیست؛
«قبله عشق یکى آمد و بس».
آرى، ما کوران و کران و محجوبانیم که از همه مقامات، به شهوتهاى حیوانى دل خوش کردیم و از جمله سعادات، به یک مشت مفاهیم بىمقدار دلبستگى داریم و خود را قانع کردیم؛ مگر آن که لطف و رحمت دوست دستگیرى فرموده، و از این حجابهاى غلیظ و ظلمتهاى متراکم ما را خارج کند و دل ما را به محبت خود زندگى بخشد، و از دیگران منقطع و به خود وصل فرماید.
===========
(1)- بحار الأنوار، ج 12، ص 38، أبواب قصص ابراهیم (علیه السلام)؛ همان مصدر، ج 68، ص 155- 156، کتاب الایمان و الکفر، باب 63، ح 70.
++++++++++
***{شرح حدیث جنود عقل و جهل(طبع جدید)، متن، ص: 129}
🔸🔸