#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#ترکیب_بند
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری
ای بانویی که ثانی زهرای اطهری
دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم
از جمله ی خلایق عالم تو برتری
پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای
هر کس رسید بر حرمت خوب میخری
بانوی آسمانی خاکی نشین من
با لطف خود همیشه کنی ذره پروری
دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان
وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری
بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن
کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن
جانم فدای آن همه دل بیقراریت
در هجر یار آن همه لحظه شماریت
جانم فدای درد فراقی که دیده ای
دنبال یار آن همه ناقه سواریت
جانم فدای سینه پر التهاب تو
جانم فدای آن همه اندوه و زاریت
هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟
داغ فراق بود که شد زخم کاریت
گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من
آن روضه ای که هست به چشم بهاریت
رخصت دهید روضه بخوانم برایتان
روضه بخوانم از سفر عمه جانتان
بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای
اما سربریده به نیزه ندیده ای
گرد و غبار راه به رویت نشسته است
اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟
راهی دراز آمده ای تا به قم ولی
از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟
بر سینه دستخط برادر گرفتی و ...
سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای
سختی راه نیرو و تابت گرفته بود
وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای
گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود
کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو لایق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو لایق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
یک جهان عشق و دل و نام علیِ اکبر
یک جهان حُبُ من و جام علیِ اکبر
از ازل تا به ابد جمله ی ذرات وجود
عاشق روی دل آرام علیِ اکبر
اهل عرش و فلک و عالم قدس و ملکوت
همه روزی خورِ اِکرام علیِ اکبر
رزق و روزی خدا واسطه اش چیست به جز
صله و بخشش و اِنعام علیِ اکبر
همه جا از کرمت خوان تو گسترده شده
تا ابد سفره ی احسان تو گسترده شده
برده دل از همه ی مُلک بقا پیغمبر
جلوه کرده ز خدا در همه جا پیغمبر
اشبه الناس به پیغمبر اعظم بودی
مو نمی زد عَلیا روی تو با پیغمبر
گر نشینی به برش ، هست به حیرت جبریل
که دهد وحی خدا را به تو یا پیغمبر
تاکه شدی عازم میدان همه با هم گفتند
وای ظاهر شده در کرببلا پیغمبر
تا که دلتنگ تماشای پیمبر می شد
باز چشمان حسین ، زائر اکبر می شد
دیدنت همچو تماشا و ملاقات علی
می رسد از لب تو صوت مناجات علی
خُلق و خویت نبوی ، جام و سبویت علوی
روی زیبای تو آیینه و مرآت علی
ذوالفقار نگهت زَهره بَرَد از دشمن
هیبت حیدری ات نغمه ی هیهات علی
سفره ی بخشش و احسان تو بر جمله ی خلق
بود یادآور اکرام و کرامات علی
آرزو کرد جنان تا که ببیند رویت
گره خورده دل عالم به سرِ گیسویت
بی شمارند که از عشق تو دیوانه شدند
فارغ از جام و می و ساغر و پیمانه شدند
درِ خانه منشین راه همه بسته شده
بس که مردم به گل روی تو پروانه شدند
صد هزاران همه چون حاتم طایی آیند
جملگی طالب یک لطف کریمانه شدند
دلبرانی که دل از اهل دو عالم بردند
جان فدای تو نمودند که جانانه شدند
کاش می شد به سرِ کوی تو مهمان گردیم
جان سپاریم و فدایی تو جانان گردیم
می رود قلب حسین پای به پای دل تو
همچنین قلب حسین ، قبله نمای دل تو
کودکی بودی میلَت که به انگور افتاد
خوشه ای دست پدر بود برای دل تو
تا که در کرببلا عازم پیکار شدی
ناله ی اهل حرم شد به نوای دل تو
خیمه ای آه ز پشت سر تو محزون است
جان بگیرد ز همه زمزمه های دل تو
تا ابد ذکر تو را بر سر لب می گیرم
آخر از داغ و غم و غصه ی تو می میرم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_قدر
#مسمط_مخمس
ای بهترین ذکر دل ها ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای زمزمه ی دو دنیا ، یاربِّ یاربِّ یارب
یار غریبانِ تنها ، یاربِّ یاربِّ یارب
تنها پناه دل ما ، یاربِّ یاربِّ یارب
از تو نمایم تمنا، یاربِّ یاربِّ یارب
ای ذکر اهل مناجات ، یاربِّ یاربِّ یارب
نام تو قاضی حاجات، یاربِّ یاربِّ یارب
نغمه ی اهل سماوات ، یاربِّ یاربِّ یارب
عالم ز لطفت شده مات ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار پنهان و پیدا ، یاربِّ یاربِّ یارب
تو زمزمه ی حبیبی، تو ناله ی هر غریبی
دلْ خستگان را پناهی ، مقصود اَمَّن یُجیبی
در رنج و درد و مصائب ، یار دل پر شکیبی
تو هر دعا را اجابت ، هر ناله ای را مُجیبی
هر دل بگوید به سودا ، یاربِّ یاربِّ یارب
یا سیدی یا الهی ، بر بی پناهان پناهی
تویی که ما را بخوانی ، با این همه روسیاهی
از درگه خود نرانی ، ما را به این پُر گناهی
کن از سرِ رحمت خود ، بر سائلانت نگاهی
ای بخششِ بی تقاضا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای منشأ جود و رحمت ، ای معدن هر کرامت
ای نور ارض و سماوات ، ای اوج مهر و محبت
ای مهربان تر زِ هر کس، ای بخشش بی نهایت
بر بندگان گنه کار ، با مغفرت کن عنایت
اِغفر ذُنوبی اِلاهی، یاربِّ یاربِّ یارب
ای مبدأ مهربانی ، ای دلبر آسمانی
ای خالق هر چه خوبی ، معبود هر دو جهانی
در جای جایِ دو گیتی ، پیدایی و بی نشانی
حاشا که از بارگاهت ، این روسیَه را برانی
رحمت شده از تو بر پا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای خالق حیِّ داور ، یاربِّ یاربِّ یارب
سید و مولا و سرور ، یاربِّ یاربِّ یارب
از فهم مایی تو برتر ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای از همه مهربان تر ، یاربِّ یاربِّ یارب
بی مثل و مانند و همتا ، یاربِّ یاربِّ یارب
هر کس بجوید نشانه ، از عشقت ای بیکرانه
تو از ازل بوده ای و ، هم تا ابد جاودانه
ای بهترین ذکر هستی ، در زمزمه شبانه
هر کس تو را خوانَد ای یار ،با نغمه ای عاشقانه
محبوب دنیا و عقبی ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار هر دل شکسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
معشوق جان های خسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
هر که به راهت نشسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
بر لطف تو دل ببسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار و معشوق والا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای از تو مهتاب و خورشید ، نورت به هر ذره تابید
ماییم و کوه گناه و ، از تو همه لطف و امید
نادیده ای و نباشد ، جایی که نَتوان تو را دید
ای وای از آن قلب سنگی ، کز ذکر و یادت نلرزید
از خود مرانی تو ما را ، یاربِّ یاربِّ یارب
تو نور و ما خود حجابیم ، جا مانده از آفتابیم
تو حی سبحانی و ما ، در غفلت و وَهم و خوابیم
تو حاکم مطلق و ما ، محکوم روز حسابیم
ما ای خدا بنده ی تو ، هم سائل بوترابیم
بگذر ز ما جان مولا ، یاربِّ یاربِّ یارب
بنده ی تو ما همه ایم ، ما با تو در زمزمه ایم
گر چه کنیم از تو دوری ، سوی تو در خاتمه ایم
بنگر پناهندگانی ، بر حیدر و فاطمه ایم
ما تشنه ی جرعه ی عشق ، از ساقی علقمه ایم
کن کربلا قسمت ما ، یاربِّ یاربِّ یارب
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
ای چشمه سار بخشش و ایثار و جود ها
ای ابتدای رشته ی بود و نبود ها
خلق جهان ، به امر خدا شد به خاطرت
سر منشأ کرامت و بذلی و جودها
معیار قرب و دوری حق از ولای توست
معنی گرفته با تو فراز و فرود ها
سمت نگاه تو که مسیری است تا خدا
رمز تقربِ همه اهل سجودها
نامت که در میانه ی هر بیتی آمده
شد افتخار جمله ی شعر و سرود ها
سر رشته ی تمامیِ دل ها به دست توست
با مهر تو تنیده همه تار و پود ها
قدر تو را ولی همگان ناشناختند
تا جرعه های کینه نصیب تو ساختند
در پیچ و تاب حادثه ها مبتلا شدی
تا لحظه ای که کشته ی زهر جفا شدی
در عمر کوته ات که نه چندان بهار دید
با هر خزان و رنج و جفا آشنا شدی
در بی کسی و غربت تو این سخن بس است
حتی میان خانه اسیر بلا شدی
با همسری که همدم و یارت نبوده است
هر لحظه با غمِ دل خود همنوا شدی
تا شعله های زهر غمش بر جگر نشست
درد آشنای سوز دلِ مجتبی شدی
جان با لبان تشنه بدادی به بی کسی
تا زاین جهت چو کشته ی کرببلا شدی
از داغ تو شراره به قلب فلک فتاد
جانم فدای غربتت ای حضرت جواد
معنا گرفته قرب خدا با نگاه تو
باشد تمام اهل جهان در پناه تو
آن خالقی که خلق دو عالم نموده است
فرموده آفرینشِ خود با گواه تو
ماندی غریب از چه به شهر و به خانه ات
با آن که بوده خیل ملک از سپاه تو
وقتی که خون جگر شدی از زهر همسرت
سر زد تمام غربت و غم در نگاه تو
در لابلای هلهله های کنیزکان
آید صدای ناله ی پر سوز و آه تو
مانده سه روز پیکر تو زیر آفتاب
بر گو چه بوده اِی گل زهرا گناه تو ؟
بر بی گناهیِ تو شهادت دهد خدا
بر هر دلی ز داغ تو محنت دهد خدا
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#ترکیب_بند
اخت الرضا حبیبه موسی ابن جعفری
ای بانویی که ثانی زهرای اطهری
دُرّ گرانبهای ولایت به شهر قم
از جمله ی خلایق عالم تو برتری
پوشیده نیست جود تو از بس کریمه ای
هر کس رسید بر حرمت خوب میخری
بانوی آسمانی خاکی نشین من
با لطف خود همیشه کنی ذره پروری
دنیا چقدر پست و حقیر است پیشتان
وقتی به سجده ذاکر اذکار داوری
بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن
کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن
جانم فدای آن همه دل بیقراریت
در هجر یار آن همه لحظه شماریت
جانم فدای درد فراقی که دیده ای
دنبال یار آن همه ناقه سواریت
جانم فدای سینه پر التهاب تو
جانم فدای آن همه اندوه و زاریت
هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟
داغ فراق بود که شد زخم کاریت
گفتم فراق روضه ای آمد به یاد من
آن روضه ای که هست به چشم بهاریت
رخصت دهید روضه بخوانم برایتان
روضه بخوانم از سفر عمه جانتان
بانو اگر چه رنج سفر را کشیده ای
اما سربریده به نیزه ندیده ای
گرد و غبار راه به رویت نشسته است
اما کجا «اُخیَّ الیَّ» شنیده ای؟
راهی دراز آمده ای تا به قم ولی
از تل کجا به جانب مقتل دویده ای؟
بر سینه دستخط برادر گرفتی و ...
سوزی به یاد جامه ی از کین دریده ای
سختی راه نیرو و تابت گرفته بود
وانگه رسید خاطرت از قد خمیده ای
گرچه به یاد یار دو چشمت پر آب بود
کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو لایق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو لایق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#ولادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#ولادت
#مدح
#ترکیب_بند
یک جهان عشق و دل و نام علیِ اکبر
یک جهان حُبُ من و جام علیِ اکبر
از ازل تا به ابد جمله ی ذرات وجود
عاشق روی دل آرام علیِ اکبر
اهل عرش و فلک و عالم قدس و ملکوت
همه روزی خورِ اِکرام علیِ اکبر
رزق و روزی خدا واسطه اش چیست به جز
صله و بخشش و اِنعام علیِ اکبر
همه جا از کرمت خوان تو گسترده شده
تا ابد سفره ی احسان تو گسترده شده
برده دل از همه ی مُلک بقا پیغمبر
جلوه کرده ز خدا در همه جا پیغمبر
اشبه الناس به پیغمبر اعظم بودی
مو نمی زد عَلیا روی تو با پیغمبر
گر نشینی به برش ، هست به حیرت جبریل
که دهد وحی خدا را به تو یا پیغمبر
تاکه شدی عازم میدان همه با هم گفتند
وای ظاهر شده در کرببلا پیغمبر
تا که دلتنگ تماشای پیمبر می شد
باز چشمان حسین ، زائر اکبر می شد
دیدنت همچو تماشا و ملاقات علی
می رسد از لب تو صوت مناجات علی
خُلق و خویت نبوی ، جام و سبویت علوی
روی زیبای تو آیینه و مرآت علی
ذوالفقار نگهت زَهره بَرَد از دشمن
هیبت حیدری ات نغمه ی هیهات علی
سفره ی بخشش و احسان تو بر جمله ی خلق
بود یادآور اکرام و کرامات علی
آرزو کرد جنان تا که ببیند رویت
گره خورده دل عالم به سرِ گیسویت
بی شمارند که از عشق تو دیوانه شدند
فارغ از جام و می و ساغر و پیمانه شدند
درِ خانه منشین راه همه بسته شده
بس که مردم به گل روی تو پروانه شدند
صد هزاران همه چون حاتم طایی آیند
جملگی طالب یک لطف کریمانه شدند
دلبرانی که دل از اهل دو عالم بردند
جان فدای تو نمودند که جانانه شدند
کاش می شد به سرِ کوی تو مهمان گردیم
جان سپاریم و فدایی تو جانان گردیم
می رود قلب حسین پای به پای دل تو
همچنین قلب حسین ، قبله نمای دل تو
کودکی بودی میلَت که به انگور افتاد
خوشه ای دست پدر بود برای دل تو
تا که در کرببلا عازم پیکار شدی
ناله ی اهل حرم شد به نوای دل تو
خیمه ای آه ز پشت سر تو محزون است
جان بگیرد ز همه زمزمه های دل تو
تا ابد ذکر تو را بر سر لب می گیرم
آخر از داغ و غم و غصه ی تو می میرم
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#شب_قدر
#مسمط_مخمس
ای بهترین ذکر دل ها ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای زمزمه ی دو دنیا ، یاربِّ یاربِّ یارب
یار غریبانِ تنها ، یاربِّ یاربِّ یارب
تنها پناه دل ما ، یاربِّ یاربِّ یارب
از تو نمایم تمنا، یاربِّ یاربِّ یارب
ای ذکر اهل مناجات ، یاربِّ یاربِّ یارب
نام تو قاضی حاجات، یاربِّ یاربِّ یارب
نغمه ی اهل سماوات ، یاربِّ یاربِّ یارب
عالم ز لطفت شده مات ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار پنهان و پیدا ، یاربِّ یاربِّ یارب
تو زمزمه ی حبیبی، تو ناله ی هر غریبی
دلْ خستگان را پناهی ، مقصود اَمَّن یُجیبی
در رنج و درد و مصائب ، یار دل پر شکیبی
تو هر دعا را اجابت ، هر ناله ای را مُجیبی
هر دل بگوید به سودا ، یاربِّ یاربِّ یارب
یا سیدی یا الهی ، بر بی پناهان پناهی
تویی که ما را بخوانی ، با این همه روسیاهی
از درگه خود نرانی ، ما را به این پُر گناهی
کن از سرِ رحمت خود ، بر سائلانت نگاهی
ای بخششِ بی تقاضا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای منشأ جود و رحمت ، ای معدن هر کرامت
ای نور ارض و سماوات ، ای اوج مهر و محبت
ای مهربان تر زِ هر کس، ای بخشش بی نهایت
بر بندگان گنه کار ، با مغفرت کن عنایت
اِغفر ذُنوبی اِلاهی، یاربِّ یاربِّ یارب
ای مبدأ مهربانی ، ای دلبر آسمانی
ای خالق هر چه خوبی ، معبود هر دو جهانی
در جای جایِ دو گیتی ، پیدایی و بی نشانی
حاشا که از بارگاهت ، این روسیَه را برانی
رحمت شده از تو بر پا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای خالق حیِّ داور ، یاربِّ یاربِّ یارب
سید و مولا و سرور ، یاربِّ یاربِّ یارب
از فهم مایی تو برتر ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای از همه مهربان تر ، یاربِّ یاربِّ یارب
بی مثل و مانند و همتا ، یاربِّ یاربِّ یارب
هر کس بجوید نشانه ، از عشقت ای بیکرانه
تو از ازل بوده ای و ، هم تا ابد جاودانه
ای بهترین ذکر هستی ، در زمزمه شبانه
هر کس تو را خوانَد ای یار ،با نغمه ای عاشقانه
محبوب دنیا و عقبی ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار هر دل شکسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
معشوق جان های خسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
هر که به راهت نشسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
بر لطف تو دل ببسته ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای یار و معشوق والا ، یاربِّ یاربِّ یارب
ای از تو مهتاب و خورشید ، نورت به هر ذره تابید
ماییم و کوه گناه و ، از تو همه لطف و امید
نادیده ای و نباشد ، جایی که نَتوان تو را دید
ای وای از آن قلب سنگی ، کز ذکر و یادت نلرزید
از خود مرانی تو ما را ، یاربِّ یاربِّ یارب
تو نور و ما خود حجابیم ، جا مانده از آفتابیم
تو حی سبحانی و ما ، در غفلت و وَهم و خوابیم
تو حاکم مطلق و ما ، محکوم روز حسابیم
ما ای خدا بنده ی تو ، هم سائل بوترابیم
بگذر ز ما جان مولا ، یاربِّ یاربِّ یارب
بنده ی تو ما همه ایم ، ما با تو در زمزمه ایم
گر چه کنیم از تو دوری ، سوی تو در خاتمه ایم
بنگر پناهندگانی ، بر حیدر و فاطمه ایم
ما تشنه ی جرعه ی عشق ، از ساقی علقمه ایم
کن کربلا قسمت ما ، یاربِّ یاربِّ یارب
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#ترکیب_بند
ای چشمه سار بخشش و ایثار و جود ها
ای ابتدای رشته ی بود و نبود ها
خلق جهان ، به امر خدا شد به خاطرت
سر منشأ کرامت و بذلی و جودها
معیار قرب و دوری حق از ولای توست
معنی گرفته با تو فراز و فرود ها
سمت نگاه تو که مسیری است تا خدا
رمز تقربِ همه اهل سجودها
نامت که در میانه ی هر بیتی آمده
شد افتخار جمله ی شعر و سرود ها
سر رشته ی تمامیِ دل ها به دست توست
با مهر تو تنیده همه تار و پود ها
قدر تو را ولی همگان ناشناختند
تا جرعه های کینه نصیب تو ساختند
در پیچ و تاب حادثه ها مبتلا شدی
تا لحظه ای که کشته ی زهر جفا شدی
در عمر کوته ات که نه چندان بهار دید
با هر خزان و رنج و جفا آشنا شدی
در بی کسی و غربت تو این سخن بس است
حتی میان خانه اسیر بلا شدی
با همسری که همدم و یارت نبوده است
هر لحظه با غمِ دل خود همنوا شدی
تا شعله های زهر غمش بر جگر نشست
درد آشنای سوز دلِ مجتبی شدی
جان با لبان تشنه بدادی به بی کسی
تا زاین جهت چو کشته ی کرببلا شدی
از داغ تو شراره به قلب فلک فتاد
جانم فدای غربتت ای حضرت جواد
معنا گرفته قرب خدا با نگاه تو
باشد تمام اهل جهان در پناه تو
آن خالقی که خلق دو عالم نموده است
فرموده آفرینشِ خود با گواه تو
ماندی غریب از چه به شهر و به خانه ات
با آن که بوده خیل ملک از سپاه تو
وقتی که خون جگر شدی از زهر همسرت
سر زد تمام غربت و غم در نگاه تو
در لابلای هلهله های کنیزکان
آید صدای ناله ی پر سوز و آه تو
مانده سه روز پیکر تو زیر آفتاب
بر گو چه بوده اِی گل زهرا گناه تو ؟
بر بی گناهیِ تو شهادت دهد خدا
بر هر دلی ز داغ تو محنت دهد خدا
#محمد_مبشری
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem