eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
ziyarat ashoora 1 (www.mplib.ir).pptx
8.29M
پاورپوینت زیارت عاشورا التماس دعا🤲 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
متن_زیارت_عاشورا_با_معنی_311269011634.pdf
254.2K
📜فایل PDF زیارت عاشورا 🚩السَّلاٰمُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِاللهِ... 👈نشر فراموش نشود👉 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | شب اول محرم ▪️روضه حضرت مسلم (ع) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 🏴ویژه 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ذکر مصیبت حضرت مسلم علیه السلام توسط استاد فاطمی نیا •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در دهۀ اولِ ماه محرم، درهایی از عاشورای حقیقی به روی ما باز می‌شود. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 🏴ویژه ماه 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
MOHAMAD BAGERRR - 5 - 128 - 1musics.com.mp3
549.4K
یری وار غموندن عالم محمدباقر منصوری •┈┈••✾❀🍃⚫️🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 « خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی‌کنند! (سوره مبارکه کهف/ آیه ۱۰۸) ❇ تفســــــیر و از آنجا که کمال یک نعمت در صورتى خواهد بود که دست زوال به دامن آن دراز نشود، بلافاصله اضافه مى کند: آن‌ها جاودانه در این باغ‌هاى بهشت خواهند ماند (خالِدِینَ فِیها). و با این که طبع مشکل پسند و تحول طلب انسان، دائماً تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مى‌کند. ساکنان فردوس هرگز تقاضاى نقل مکان و تحول از آن نخواهند کرد (لایَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً). چرا که هر چه مى‌خواهند در آن‌جا هست، حتى تنوع و تکامل چنان که شرح آن در نکته ها خواهد آمد. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۰۸ سوره مبارکه کهف) •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: پاک کننده ها کدومند ؟ 🔸احکامی که باید بدانیم •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
28.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 | حسینون یاسی باشلاندی •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🔗 ایتا : 🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان.جانَم.میرَوَد #قسمت.پنجاه.وهشتم مهلا خانم سینی چایی را روی میز جلوی احمد آقا گذاشت... نگاهی
.جانَم.میرَوَد .پنجاه.ونهم مهیا با دیدن زهرا برایش دست تکان داد و به سمتش رفت _سلام زهرا یه خبر دسته اول دارم برات زهرا با ذوق دستانش را به هم کوبید ــ واقعا چی؟؟ _فردا میریم راهیان نور با مریم... گفت تو هم میتونی بیای _زهرا با تو جایی نمیره هردو به طرف صدا برگشتن نازی با قیافه ای عصبانی نگاهشان می کرد دست زهرا را گرفت _هر جا دوس داری برو ولی لازم نیست زهرارو با خودت ببری تا یه املی مثل خودت بارش بیاری و بعد به مقنعه مهیا اشاره کرد اجازه نداد که مهیا جوابش را بدهد دست زهرا را کشید... و به طرف کافی شاپ رفت مهیا سری به علامت تاسف تکان داد با صدای موبایلش به خودش آمد _جانم مری _کوفت اسممو درست بگو _باشه بابا _عصر بیکاری با هم بریم خرید ــ باشه عصر میبینمت _باشه گلم خداحافظ _بابای عجقم ....... _ببخشید خانم رضایی مهیا به طرف صدا برگشت با دیدن مهران ای بابایی گفت _بله بفرمایید _میخواستم بدونم میتونم جزوه هاتونو بگیرم _چرا خودتون ننوشتید _سرم درد می کرد تمرکز نداشتم مهیا سری تکان داد و جزوه را به سمتش گرفت _خب چطور به دستتون برسونم _هفته دیگه کلاس داریم اونجا ازتون میگیرم من برم دیگه _بسلامت خانم رضایی رضایی را برای تمسخر خیلی غلیظ تلفظ گفت مهیا پوزخندی زد و زیر لب "عقده ای " گفت مهیا تاکسی گرفت و محض رسیدن به خانه به اتاقش رفت و مشغول آماده کردن کوله اش شد _مهیا مادر بیا این آجیله بزار تو ڪیفت مهیا آجیلا را ازدست مادرش گرفت و تشکری کرد مهلا خانم روی تخت نشست و به دخترش نگاه می کرد مهیا مهیای قبلی نبود... احساس می کرد دخترش آرام تر شده و به او و احمد آقا بیشتر نزدیڪ شده سرش را بالا گرفت و خداروشڪری گفت _مامان مامان مهلا خانم به خودش آمد _جانم _عصری با مریم میریم بازار خرید کنیم برا فردا _خب _گفتم که بدونید _باشه عزیزم من برم نهارو آماده کنم قبل از بیرون رفتن از اتاق نگاهی به دخترکش انداخت از کی مهیا برای بیرون رفتن خبر می داد لبخندی زد و در را بست... .دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا