فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱مجموعهاستوری
#استوری
#شیفتگان_تربیت
#محرم
#امام_حسین علیهالسلام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
ziyarat ashoora 1 (www.mplib.ir).pptx
8.29M
پاورپوینت زیارت عاشورا
#زیارت_عاشورا
#محرم
التماس دعا🤲
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
متن_زیارت_عاشورا_با_معنی_311269011634.pdf
254.2K
📜فایل PDF زیارت عاشورا
🚩السَّلاٰمُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِاللهِ...
👈نشر فراموش نشود👉
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد سلیم موذن زاده اردبیلی
#من_امام_حسین_را_دوست_دارم
#محرم
#استوری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #هیئت_مجازی | شب اول محرم
▪️روضه حضرت مسلم (ع)
#محرم
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری
🏴ویژه #شب_اول #محرم
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ذکر مصیبت حضرت مسلم علیه السلام توسط استاد فاطمی نیا
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در دهۀ اولِ ماه محرم، درهایی از عاشورای حقیقی به روی ما باز میشود.
#استاد_میرباقری
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری
🏴ویژه ماه #محرم
#شب_اول_محرم
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
MOHAMAD BAGERRR - 5 - 128 - 1musics.com.mp3
549.4K
یری وار غموندن عالم
#محرم
#مداحی_ترکی
محمدباقر منصوری
•┈┈••✾❀🍃⚫️🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃http://eitaa.com/ShifteganeTarbiat
هر روز یک آیه:
🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺
« خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا»
آنها جاودانه در آن خواهند ماند؛ و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمیکنند!
(سوره مبارکه کهف/ آیه ۱۰۸)
❇ تفســــــیر
و از آنجا که کمال یک نعمت در صورتى خواهد بود که دست زوال به دامن آن دراز نشود، بلافاصله اضافه مى کند: آنها جاودانه در این باغهاى بهشت خواهند ماند (خالِدِینَ فِیها).
و با این که طبع مشکل پسند و تحول طلب انسان، دائماً تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مىکند. ساکنان فردوس هرگز تقاضاى نقل مکان و تحول از آن نخواهند کرد (لایَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً).
چرا که هر چه مىخواهند در آنجا هست، حتى تنوع و تکامل چنان که شرح آن در نکته ها خواهد آمد.
(تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۰۸ سوره مبارکه کهف)
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠موشن گرافیک احکام: پاک کننده ها کدومند ؟
🔸احکامی که باید بدانیم
#آموزش_احکام
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
28.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 #محرم | حسینون یاسی باشلاندی
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
🔗 ایتا :
🍃@ShifteganeTarbiat
شیفتگان تربیت
#رمان.جانَم.میرَوَد #قسمت.پنجاه.وهشتم مهلا خانم سینی چایی را روی میز جلوی احمد آقا گذاشت... نگاهی
#رمان.جانَم.میرَوَد
#قسمت.پنجاه.ونهم
مهیا با دیدن زهرا برایش دست تکان داد و به سمتش رفت
_سلام زهرا یه خبر دسته اول دارم برات
زهرا با ذوق دستانش را به هم کوبید
ــ واقعا چی؟؟
_فردا میریم راهیان نور با مریم... گفت تو هم میتونی بیای
_زهرا با تو جایی نمیره
هردو به طرف صدا برگشتن
نازی با قیافه ای عصبانی نگاهشان می کرد دست زهرا را گرفت
_هر جا دوس داری برو ولی لازم نیست زهرارو با خودت ببری تا یه املی مثل خودت بارش بیاری
و بعد به مقنعه مهیا اشاره کرد
اجازه نداد که مهیا جوابش را بدهد دست زهرا را کشید... و به طرف کافی شاپ رفت
مهیا سری به علامت تاسف تکان داد
با صدای موبایلش به خودش آمد
_جانم مری
_کوفت اسممو درست بگو
_باشه بابا
_عصر بیکاری با هم بریم خرید
ــ باشه عصر میبینمت
_باشه گلم خداحافظ
_بابای عجقم
.......
_ببخشید خانم رضایی
مهیا به طرف صدا برگشت با دیدن
مهران ای بابایی گفت
_بله بفرمایید
_میخواستم بدونم میتونم جزوه هاتونو بگیرم
_چرا خودتون ننوشتید
_سرم درد می کرد تمرکز نداشتم
مهیا سری تکان داد و جزوه را به سمتش گرفت
_خب چطور به دستتون برسونم
_هفته دیگه کلاس داریم اونجا ازتون میگیرم من برم دیگه
_بسلامت خانم رضایی
رضایی را برای تمسخر خیلی غلیظ تلفظ گفت
مهیا پوزخندی زد و زیر لب "عقده ای " گفت
مهیا تاکسی گرفت و محض رسیدن به خانه به اتاقش رفت و مشغول آماده کردن کوله اش شد
_مهیا مادر بیا این آجیله بزار تو ڪیفت
مهیا آجیلا را ازدست مادرش گرفت و تشکری کرد
مهلا خانم روی تخت نشست
و به دخترش نگاه می کرد مهیا مهیای قبلی نبود...
احساس می کرد دخترش آرام تر شده و به او و احمد آقا بیشتر نزدیڪ شده سرش را بالا گرفت و خداروشڪری گفت
_مامان مامان
مهلا خانم به خودش آمد
_جانم
_عصری با مریم میریم بازار خرید کنیم برا فردا
_خب
_گفتم که بدونید
_باشه عزیزم من برم نهارو آماده کنم
قبل از بیرون رفتن از اتاق نگاهی به دخترکش انداخت
از کی مهیا برای بیرون رفتن خبر می داد لبخندی زد و در را بست...
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
#ادامه.دارد...