eitaa logo
شیفتگان تربیت
11.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
﷽ « تربیت : یعنی که #خـــــــــود را ساختن بعد از آن بر دیگـــــــــران پرداختنـ ...💡» • مباحث تربیتی - معرفتی و بصیرتی 🪔 • راه ارتباطی در صورت کاملا خیلی ضروری : ⊹ @Gamedooiran 🕊༉ - کانال را به دیگران هم معرفی فرمائید🌱؛ #تبلیغات نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شیفتگان تربیت
از کتاب راهکارهای عملی یاد حضرت مهدی عجل الله کانال شیفتگان تربیت کتابخوانی برگزار میکند. هدیه نقدی برای افراد برگزیده 😍🎁🎁🎁🎁 👈نوزدهم اسفند،ساعت ۱۱ وقت کامل برای مطالعه است👌 سنجاق شده https://eitaa.com/joinchat/2153840705Cd3695f0b90 برای دیگران ارسال بفرمایید 📌مطالب ناب همراه با مسابقه و هدایایی نقدی ۱۰۰،۰۰۰،۰۰۰میلیون ریالی
🔴 بزرگ‌ترین کمپین تحریم انتخابات در ۴۵ سال گذشته شکست خورد 🔹پروژهٔ بی‌سابقه تحریم انتخابات که از سال گذشته توسط دشمنان خارجی و دنباله‌های داخلی آن‌ها طراحی شده بود با مشارکت حدود ۲۵ میلیونی مردم ناکام ماند. 🔹رسانه‌های ضدانقلاب که تلاش داشتند مشارکت زیر ۲۰ درصد را رقم بزنند و در این مسیر طیف گسترده‌ای  از دولت‌های خارجی و گروهک‌های تروریستی را همراه کردند نتوانستند میزان مشارکت را از دور قبل کمتر کنند. 🔹مشارکت بیش از ۴۰ درصدی مردم در شدیدترین شرایط تحریم اقتصادی رقم خورد و نسبت به دور قبل کاهش نداشت و به رغم تهدیدات دشمن، در امنیت و سلامت کامل برگزار شد.
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىَ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا» می‌گوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم!» (سوره مبارکه طه/ آیه ۱۲۵) تفسیر: در آنجا عرض مى کند: پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردى در حالى که قبلاً بینا بودم ؟! (قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً). 🌺🌺🌺 براى کسانى که از یاد خدا روى مى گردانند دو مجازات در آیات فوق تعیین شده: یکى معیشت ضنک در این جهان است که در نکته قبل به آن اشاره شد و دیگرى نابینائى در جهان دیگر. عالم آخرت تجسم وسیع و گسترده اى از عالم دنیا است، و همه حقایق این جهان در آنجا به صورت متناسبى مجسم مى گردد، آنها که چشم جانشان در این عالم از دیدن حقایق نابیناست، در آنجا چشم جسمشان نیز نابینا خواهد بود، لذا هنگامى که مى گویند: ما قبلاً بینا بودیم; چرا نابینا محشور شدیم؟ به آنها گفته مى شود: این به خاطر آن است که آیات الهى را به دست فراموشى سپردید (و این حالت انعکاس آن حالت است). در اینجا این سؤال پیش مى آید: ظاهر بعضى از آیات قرآن آن است که همه مردم در قیامت بینا هستند و به آن‌ها گفته مى شود: نامه اعمالتان را بخوانید (اقْرَأْ کِتابَکَ). یا این که گنهکاران آتش جهنم را با چشم خود مى بینند (وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النّارَ) این تعبیرات با نابینا بودن گروهى چگونه سازگار است؟ بعضى از مفسران بزرگ، گفته اند وضع آن جهان با این جهان متفاوت است چه بسا افرادى نسبت به مشاهده بعضى از امور بینا هستند و از مشاهده بعضى دیگر نابینا!، و به نقل مرحوم طبرسى از بعضى از مفسران: أَعْمى عَنْ جَهاتِ الْخَیْرِ لایَهْتَدِى لِشَىْء مِنْها: در برابر آنچه خیر و سعادت و نعمت است نابینا هست و آنچه عذاب و شرّ و مایه حسرت و بدبختى است بینا مى باشد چرا که نظام آن جهان با نظام این جهان متفاوت است. این احتمال، نیز وجود دارد که آنها در پاره اى از منازل و مواقف نابینا هستند و در پاره اى بینا مى شوند. ضمناً منظور از فراموش شدن مجرمان در جهان دیگر این نیست که خداوند آنها را فراموش مى کند، بلکه روشن است منظور معامله فراموشى با آنها است، همان گونه که در تعبیرات روزمره خود داریم اگر کسى به دیگرى بى اعتنائى کرد، مى گوید: چرا ما را فراموش کردى؟! (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۲۵ سوره‌ مبارکه طه)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شاه کلید عاقبت بخیری!!! 🔸استاد مسعود عالی 🔹تلنگری زیبا برای همه ما
شیفتگان تربیت
* #هــو_العشـــق🌹 #پــلاک_پنهـــان #قسمت72 ــ چی؟ ــ حرفم واضح نبود کمیل حیرت ز
* 🌹 سریع از ماشین پیاده شد،ماشین بچه ها را در کنار دانشگاه دید،امیر به محض دیدن کمیل به سمتش آمد. ــ سلام قربان ــ سلام ــ یکی پیاده شد رفت داخل،سمت دفتر بسیج دانشگاه ــ من میرم داخل ،به امیرعلی زنگ بزن خودشو برسونه ــ بله قربان،همراهتون بیام؟ ــ نه لازم نیست کمیل دستی به اسلحه اش کشید،تا از وجودش مطمئن شود،از حراست دانشگاه گذشت و به طرف دفتر رفت،طبق گفته ی حراست دفتر دانشگاه بعد از اون اتفاق دفتر را بستن،نگاهی به در باز شده ی دفترانداخت،مطمئن بود کسی که وارد دفتر شده کلید همراه داشته‌،نگاهی به اطراف انداخت،بعد اینکه از خلوت بودن محوطه مطمئن شد ،وارد دفتر شد ،نگاهی به اطراف انداخت چیز مشکوکی ندید اما صدایی از اتاق اخری می آمد،آرام به سمت اتاق حرکت کرد،نگاهی به در انداخت که روی آن فرماندهی نوشته شده بود،اسلحه اش را در آورد به سمت پایین رفت،در را آرام باز کرد،نگاهی به اتاق انداخت که با دیدن شخصی که با اضطراب و عجله مشغول برداشتن مدارک از گاوصندوق است،اسلحه را به سمتش گرفت و گفت: ــ دستاتو بگیر بالا دستان مرد از کار ایستادند و مدارکی که برداشته بود بر روی زمین افتادند . ــ بلند شو سریع مرد آرام بلند شد ــ بچرخ ،دارم میگم بچرخ با چرخیدن مرد،کمیل مشکوک چهره اش را بررسی کرد ،به او نزدیک شد ،عینکش را برداشت و ریشی که برای خود گذاشته بود را از روی صورتش کند،تا میخواست عکس العملی به شخصی که روبه رویش ایستاده نشان دهد،صدای قدم هایی را شنید. سریع دستش را دور گلوی مرد پیچاند وآن را به پشت در کشاند،و کنار گوشش زمزمه کرد: ــ صدات درنیاد والا همینجا یه گلوله حرومت میکنم صدای قدم ها به اتاق نزدیک شدکمیل حدس می زد که شاید همدستانش به دنبالش آمده باشند ،با وارد شدن شخصی به اتاق کمیل اسلحه را بالا آورد اما با دیدن شخص روبرویش که با وحشت به هردو نگاه می کرد،با عصبانیت غرید: ــ اینجا چیکار میکنید؟؟ سمانه با ترس و تعجب به سهرابی که بین دستان کمیل بود خیره شده بود،نگاهش یه اسلحه ی کمیل کشیده شد از ترس نمی توانست حرفی بزند ،فقط دهانش باز و بسته می شد اما هیچ صدایی از آن بیرون نمی امد،با صدای کمیل به خودش امد. ــ میگم اینجا چیکار میکنید تا میخواست جواب کمیل را بدهد،صدای سهرابی نگاه هر دو را به خود کشاند،سمانه با نفرت به او نگاهی انداخت. ــ تو کی هستی؟سمانه رو از کجا میشناسی کمیل از اینکه سهرابی اسم سمانه را به زبان اورده بود عصبی حصار دستش را تنگ تر کرد و غرید: ــ ببند دهنتو سمانه با وحشت به صورت سهرابی نگاهی انداخت،با اینکه او متنفر بود ولی نمی خواست به خاطر اون برای کمیل دردسری بشه. ــ ولش کنید صورتش کبود شد‌،توروخدا ولش کنی آقا کمیل کمیل او را هل داد که بر روی زمین زانو زد و به سرفه کردن افتاد، میان سرفه هایش با سختی گفت: ــ پس کمیل تویی؟کمیل برزگر،پس اونی که رئیس کمر همت به نابودیش بسته تویی کمیل که نگاه ترسیده ی سمانه را بر خود احساس کرد،برای اینکه سهرابی را ساکت کند تا بیشتر با حرف هایش سمانه را نترساند،غرید: ــ ببند دهنتو تا برات نبستمش سریع سویچ های ماشین را از جیب کتش دراورد و به طرف سمانه گرفت: ــ برید تو ماشین تا من بیام ،درادو هم قفل کن سمانه با ترس به او خیره شده بود که با تشر کمیل سریع سویچ را از دستش گرفت و نگاه نگرانی به آن دو انداخت و از اتاق خارج شد. کمیل نگاهش را از چارچوب در گرفت و به سهرابی سوق داد: ــ میدونم فکرشو نمیکردی گیر بیفتی ولی باید خودتو برای همچین روزی آماده میکردی سهرابی پوزخندی زد و بدون اینکه جوابی به حرف کمیل بدهد،گفت: ــ رابطه تو و سمانه چیه؟حالا دونستم چرا رئیس اینقدر اصرار داشت بشیری رو بزنیم کنار،اونا میخواستن با نابودی سمانه از تو انتقام بگیرن کمیل با صدای بلند فریاد زد: ــ اسمشو روی زبون کثیفت نیار سهرابی که از اینکه کمیل را عصبی کرده بود ،خوشحال بود،نیشخندی زد و ادامه داد: ــ بیچاره سمانه،اون ارزشش بیشتر از این چ.. با مشتی که بر صورتش نشست مهلت ادامه حرفش را کمیل از او گرفت: ــ خفه شو عوضی،به خدا بخواید بهش نزدیکش بشید میکشمتون * ادامه.دارد.... *
صادق آملی لاریجانی رأی نیاورد
49.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 ‌«وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي أُحِبُّكَ» اگر در دوزخم افكني، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه تو را دوست دارم. مداح:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ده توصیه امام رضا علیه السلام به اباصلت برای آخر ماه شعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریتانیا با چه انگیزه‌ای زنان را وارد بازار کار کرد؟
🔆 آرزوهای پس از مرگ ۹ آرزویی که انسان بعد از مرگ می‌کند و در قرآن ذکر شده است: 1️⃣ يا لَيْتَنِیٖ كُنْتُ تُرَابًا؛ ﺍی ﮐﺎﺵ خاک می‌بودم. (ﺳﻮﺭه نبأ‏، آیه ۴۰) 2️⃣ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِیٖ؛ ﺍی ﮐﺎﺵ برای آخرت خود چیزی پیش می‌فرستادم.(سوره فجر، آیه ۲۴) 3️⃣ يا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ؛ ﺍی ﮐﺎﺵ نامه اعمالم برایم داده نمی‌شد. (ﺳﻮﺭه حاﻗﺔ، آیه ۲۵) 4️⃣ يا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِیٖ لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا؛ ﺍی ﮐﺎﺵ فلان انسان را به دوستی نمی‌گرفتم. ‏(ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۸) 5️⃣ يا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَ؛ ﺍی ﮐﺎﺵ فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را می‌کردیم. ‏ (ﺳﻮﺭه أﺣﺰﺍﺏ، آیه ۶۶) 6️⃣ يا لَيْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا؛ ﺍی ﮐﺎﺵ راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب می‌کردم. ‏ (ﺳﻮﺭه فرﻗﺎﻥ، آیه ۲۷) 7️⃣ يا لَيْتَنِیٖ كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمً؛ ﺍی ﮐﺎﺵ من هم با آنها می‌بودم، حال کامیابی بزرگ حاصل می‌کردم. ‏ (ﺳﻮﺭه نساء، آیه ۷۳) 8️⃣ يا لَيْتَنِیٖ لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّی أَحَدًا؛ ﺍی ﮐﺎﺵ با رب خود کسی را شریک نمی‌آوردم. ‏(ﺳﻮﺭه کهف، آیه ۴۲) 9️⃣ يا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِين؛ ﺍی ﮐﺎﺵ راهی پیدا شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانی‌های رب خود را انکار نکنیم و از جمله مؤمنین شویم‏. (ﺳﻮﺭه أﻧﻌﺎﻡ، آیه ۲۷) اینها آرزوهایی هستند که انسان بعد از مرگ دارد در حالیکه در آن زمان، دیگر فرصتی برای جبران وجود ندارد؛ پس امروز به فکر خودمان باشیم
﷽ ⭕️اسامی برگزیدگان مسابقه کتابخوانی شبهات انتخابات 👇👇👇👇 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ خانم ها و آقایان حسن حسن پور ۹۱۱****۰۹۲۲ موسی اصلانی ۶۴۸****۰۹۱۴ سمیه بلدی ۰۵۸****۰۹۳۸ توحید موسی زاده ۸۹۰ ****۰۹۱۴ صدقعلی علایی ۶۳۶ ****۰۹۱۴ سولماز باقری ۶۹۸ ****۰۹۳۷ ساریناشاهی مقدم ۲۳۲ ****۰۹۱۴ ساناز میرزایی ۳۶۳****۰۹۹۴ فرانک سبحانی۸۹۲**** ۰۹۲۱ مریم قلیزاده ۰۶۲ *۰۹۳۰ سعیدافتخاری ۹۸۸**۰۹۱۴ مهدی محمودی ۴۰۰****۰۹۱۴ رباب ایمانی ۲۵۵ ****۰۹۱۴ سهیلا شیرمحمدی ۴۲۴****۰۹۱۴ نیک روز ربیعی ۴۳۸****۰۹۱۴ فرشته خداوریردی زاده ۱۰۲****۰۹۳۰ عاطفا کیانی ۳۹۷ ****۰۹۹۲ مریم بابائی ثانی۱۶۶ **** ۰۹۳۹ پریا نسیمی ۸۱۹**** ۰۹۹۱ ابوالفضل حضرتیان ۵۴۹ ****۰۹۱۴ داریوش رزاقی ۴۰۰**** ۰۹۱۹ مهدی عابدی ۱۰۴**** ۰۹۹۱ هادی پایدار ۱۵۵****۰۹۱۴ فاطمه اقالو ۴۴۹ ****۰۹۱۴ زهرا محمدی ۸۴۸****۰۹۱۴ رباب شعبانی شلوه سفلی ۰۹۲****۰۹۱۴ محدثه حسن زاده ۷۸۲ ****۰۹۲۱ اکرم داداش زاده ۵۴۵****۰۹۱۴ سیده آمنه علیاری ۹۳۹****۰۹۵۲ هوشنگ رزاقی ۸۰۹****۰۹۱۴ سیده اسما میر عباس زاده ۲۳۸ ****۰۹۱۴ منیژه بایرام نژاد ۲۵۵**** ۰۹۱۴ آذر عزیزی ۱۵۲***** ۰۹۰۱ صنم افشنگ ۰۵۸۰****۰۹۹۴ صدیقه جمشیدی ۰۵۸ ****۰۹۱۷ رضاصالوری محمودآبادی ۱۰۱****۰۹۳۰ مینا شعبانی شلوه سفلی ۹۶۶*** ۰۹۱۱ محمد بهاروند۰۹۸ **** ۰۹۱۶ اکرم عرفانی ۳۲۰ ****۰۹۹۲ سهیلا پاکدامن ۳۷۷****۰۹۲۱ 💰💰لیست برندگان قرعه‌کشی💰💰 🌹لطفا نام و نام خانوادگی: 🌹شماره تماس: 🌹کد ملی: 🌹شهرستان: 🌹عکس و تصویر کارت(شماره کارت و شبا) 👈را به ادمین ذیل ارسال فرمائید @game2iran مسابقه بعدی ۱۹ اسفندماه را اطلاع رسانی فرمائید
هر روز یک آیه: 🌺اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم🌺 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 «قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَىَ» می‌فرماید: «آن گونه که آیات من برای تو آمد، و تو آن‌ها را فراموش کردی؛ امروز نیز تو فراموش خواهی شد!» (سوره مبارکه طه/ آیه ۱۲۶) تفسیر: بلافاصله پاسخ مى شنود: این به خاطر آن است که آیات ما به سراغ تو آمد، همه را به دست فراموشى سپردى، از مشاهده آن چشم پوشیدى و تو امروز به دست فراموشى سپرده خواهى شد (قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى). و چشمت از دیدن نعمت هاى پروردگار و مقام قرب او نابینا مى گردد. (تفسیر نمونه/ ذیل آیه ۱۲۶ سوره‌ مبارکه طه)
شیفتگان تربیت
* #هـــو_العشـــق🌹 #پـلاک_پنهـــان #قسمت73 سریع از ماشین پیاده شد،ماشین بچه ه
* 🌹 گوشی اش را در آورد و سریع شماره امیر را گرفت: ــ بله قربان ــ سریع اونی که بیرونه رو دستگیر کنید ،تو و امیرعلی هم بیاید داخل ـ چشم قربان کمیل نمی توانست بیشتر از این با او تنها بماند چون مطمئن نبود که او را سالم نگه می داشت. امیر و امیرعلی وارد اتاق شدند به امیر اشاره کرد تا سهرابی را ببرد امیر سریع به سمت سهرابی امد و او را به سمت در برد ،لحظه ی آخر سهرابی روبه کمیل پوزخندی زد و گفت: ــ فک نکن رئیس بزاره یه لحظه با آرامش زندگی کنی ،هم تو هم سمانه کمیل به سمت رفت که امیرعلی او را گرفت،امیر سریع سهرابی را از انها دور کرد،کمیل عصبی به سمتش امیرعلی برگشت؛ ــ ببین تو این گاوصندوق چه چیز مهمی پیدا میشه که سهرابی به خاطرش برگشته،من میرم بعد میام اداره ــ بسلامت قبل از اینکه از اتاق بیرون برود برگشت: ــ امیرعلی حراستو هم چک کن،ببین چطور اجازه دادن سهرابی با این تیپ و قیافه اومده تو امیرعلی سری تکان داد *** سمانه در ماشین نشسته بود و نگاه ترسیده اش را به در دانشگاه دوخته بود،نگران کمیل بود و می ترسید سهرابی بلایی سرش بیاورد،چند بار خواست پیاده شود و به سراغ کمیل برود اما پشیمان می شد،دستانش از استرس سرد شده بودند نمی دانست چیکار کند،دستش که بر روی دستگیره نشست تا در را باز کند،سهرابی همراه مردی بیرون آمد،سمانه وحشت زده از اینکه نکند بلایی سر کمیل آورده باشند از ماشین پیاده شد،اما با بیرون امدن کمیل و اشاره ای به آن مرد ،نفس راحتی کشید،کمیل عصبی به سمتش امد; ــ مگه نگفتم از ماشین پایین نیاید سمانه بی اختیار گفت: ــ سهرابی با اون مرد اومدن بیرون ترسیدم بلایی سرتون اورده باشن عجیب است که همه ی عصبانیت کمیل با این حرف سمانه فروریخت،با لحنی ارام گفت: ــ سوار بشید،میرسونمتون،کلاس که ندارید؟ ــ نه هر دو سوار ماشین شدند ،کمیل دنده عوض کرد و گفت: ــ حتی اگه بلایی سر من اورده باشن نباید پیاده می شدید وقتی جوابی از سمانه نشنید ادامه داد: ــ برا چی اومده بودید دفتر؟ ــ در باز بود،بچه ها گفته بودند دفتر را بستند و کسی حق نداره بره داخل،اما وقتی دیدم در بازه ترسیدم بازم کسی بخواد به اسم بسیج یه خرابکاری دیگه درست کنه کمیل نفس عمیقی کشید تا بر خودش مسلط شود؛این دختر او را به مرز جنون رسانده بود،بعد از این همه اتفاق باز هم بیخیال نشده بود،دیگر نمی توانست سکوت کند باید بحث ازدواج را پیش میکشید،و همیشه کنارش می ماند و مواظبش بود،والا بلایی سر خودش می اورد، با صدای سمانه به سمت او چرخید؛ ــ منظور سهرابی از اون حرفا چی بود? ــ نمی خواد ذهنتونو مشغول کنید ،اون فقط میخواست حرفی زده باشد سمانه با اینکه قانع نشده بود اما حرف دیگری نزد و تا خانه زمان در سکوت گذشت. جلوی در خانه ایستاد ،سمانه در را باز کرد و قبل از اینکه پیاده شود گفت: ــ خیلی ممنون زحمت کشیدید ــ خواهش میکنم وظیفه بود تا سمانه می خواست برودصدایش کرد سمانه برگشت؛ ــ بله؟ ــ باید بهاتون در مورد یک چیز مهمی صحبت کنم؟ ــ چیزی شده؟ ــ نگران نباشید چیزبدی نیست؟ ــخب بگید ــ نه الان وقتش نیست اگه وقت داشته باشید فردا باتون صحبت کنم ــ باشه ،ولی کجا ــ براتون آدرسو میفرستم ــ باشه حتما،بفرمایید تو ــ نه خیلی ممنون،سلام برسونید ــ سلامت باشید سمانه وارد خانه شد به در تکیه داد و ذهنش به مرور صحنه های یک ساعت پیش پرداخت،کمیل با آن اسلحه،عصبانیتش از اینکه سهرابی اسمش را به زبان آورد،و همه ی اتفاقات لرزی به قلب و اندامش انداخته بود ،ناخوداگاه لبخندی شرین و گرمی بر لبانش نشست ،چشمانش را آرام باز کرد،فرحناز خانم کنار در ورودی منتظرش مانده بود،با لبخند عمیقی به سمتش رفت. * ادامه.دارد.... *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣🖐 در استفاده از فیلترشکن ساده نباشید... فیلترشکن یعنی یک سرور با هزینه 50 تا 100 میلیون قیمت و یک اجاره دیتا سنتر با هزینه ماهانه 2-3 میلیون تومان •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• 🍃@ShifteganeTarbiat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی که وزیر آمریکایی گفت همه فلسطینی ها باید کشته بشن یک خبرنگار مسلمان آنجا بود و شیرجه زد رو وزیر واز خجالتش در اومد. |