بسم الله الرحمن الرحیم
انا کل شی خلقناه بقدر
هرچیزی برای خودش حسابی و اندازه ای دارد در آیه بعد:اینکه فرمان ما یا عالم امر ما در یک حیثیت ظهور دارد ولو اینکه ما هرچیزی را بقدر خودش افریدیم اما اینها همه یک عالم دیگه ای هم دارند که تعبیر به عالم واحده ای دارند در این آیه میگوید همه اش در یک آن است مباحث ولایی در اینجاه خودش را می نماید عالم امر که همان عالم خلق باشد همه در یک آن است
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
۱.روز عاشورا در هندوستان هیچ کسی حق نداشته سواره برود همه باید پیاده راه میرفتند
۲.ملک بابر به جهت طغیان شورش عده ای از شاه طهماسب درخواست کمک کرد
او هم کمک کرد
۳.رابطه دوستانه بین این دو برقرار شد
۴.احترام به علمای شیعه توسط شاه طهماسب
۵.بعد اینکه سه مرتبه خواست به ایران بیاید و تشکر کند نتوانست و در آخر از شاه خواست علمای ایران را بفرستد
۶.شاه طهماسب از سادات نیشابوری از نوادگان امام زاده محروق می خواهد که به آنجا بروند
۷.آغاز تشیع و تشکیل حوزه ها تا ۲۰۰ سال زمان فتحعلی شاه خیلی قوت میگیرد تا جایی که به حوزه نجف طعنه میزده .یک حوزه مستقل از جامع المقدمات تا اجتهاد را پوشش میداده
۸.نزدیک به ۱۰۰۰شاعر پرورش پیدا می کند اهل تسنن هم شروع به تبلیغ می کند
۹.نزدیک ۱۱۰سال پیش انگلیس زمانی که ما درگیر مشروطه بودیم این حوزه هارو نابود کرد
۱۰میرسید قلی هندی را اولین کسی می دانند که لقب آیت الله العظمی را دادند
صاحب جواهر وقتی نامه به او می نوشت می گفت آیت الله العظمی فی الارضین من الاولین و الآخرین کتاب معروف او که ۲۰ جلد است در مذمت خلفاءثلاثه تشیید المطاعن
۱۰.هزاران کتاب در این حوزه ها تالیف شده
۱۱.علما عامی به نام دهلویین پدر و پسر شاه عزیزالله دهلوی و پسرش کتابی می نویسند به نام تحفه اثناعشریه
این کتاب آلان مورد استناد و توجه طالبان است
سه بخش دارد
۱.شیعیان اصلا عالم ندارند
۲.آنها اصلا کتاب ندارند
۳.آنها به چند حدیث جعلی استناد می کنند یکی از آنها حدیث غدیر هست
اولی را مرحوم سید محسن امین جبل آملی در کتاب اعیان الشیعه جواب داد
پنجاه هزار از علما را معرفی کرد
دومی را آقابزرگ طهرانی الذریعه را نوشت
سومی را میرحامد حسین هندی کتاب عبقات الانوار را نوشت
ایشان مغزش مثل کامپیوتر کار می کرده
آشیخ عباس قمی که خودش صاحب ۷۰ .۸۰ جلد کتاب هست میگه تا کسی موفق به تاییدات و عنایات خاصه امام زمان نبود باشد نمی تواند چنین کار بزرگ را انجام بدهد در بحث امامت یه دائره المعارف بزرگ تالیف کرده
اگر بخواهند چاپ کنند نزدیک ۹۷ جلد کتاب می شود پایه کتاب روی همان ۹ حدیث است
شاه عزیزالله محدث دهلوی میگه این حدیث جعلی است میرحامد حسین میگه این حدیث را پدر تو در فلان کتاب گفته بعد میگه ماخذ این حدیث مثلا هشت جلد است بعد به آن کتاب ها می پردازد طبقه طبقه می رود عقب تا به زمان حضرت رسول
مرحوم در کتاب کشف اسرار می فرماید این کتاب بسیار مهم است انگلیس در صدد است که این کتاب را از بین ببرد
رفتن میرحامد به مکه بخاطر گرفتن یه کتاب از مفتی سنی که می دانست تا نرود موفق به گرفتنش نمی شود
بعد کار تمام می شود و برمی گردد نامه می نویسد من میرحامد بودم اوهم میگه تو عجب همتی داری من در این عصر مثل تو ندیدم
در دریا وقتی طوفان می آید برای سبک کردن کشتی بار او را هم به دریا می ریزند او هم میگه یابن الحسن سپردمش به تو
وقتی می رسند چند نفر میایند بار اورا می دهند میگند این هم امانتی که به ما سپرده بودی
مرعشی نجفی می فرماید من پسر ایشان را سید ناصرحسین را دیدم
گفتم از پدرت بگو میگه از چی او بگم میگه از علمیت او بگو
میگه این یک سال آخر سل گرفت اطبا گفتند باید در مکان خاصی باشی
روی رودخانه گنگ قایقی درست کرد آنجا دراز می کشید کتاب را می گذاشت روی سینه اش و ما ورق می زدیم و به ما می گفت بنویس
گفتم از حالات او بگو گفت روضه خوان جرات نمی کرد پیش ایشان روضه بخواند
یه روز روضه خوان نفهمید روضه حضرت علی اکبر خواند پدرم جیغ کشید افتاد ما گفتیم مرد روضه خوان هم ول کرد سه ربع ساعت آب می زدیم هی چشمش را باز می کرد میگفت علی اکبر دوباره غش می کرد تا ساعتی گذشت تازه به حق حق کردن افتاد
امام فرزند سید مصطفی شهید هستند
او هم فرزند سید احمد است او هم فرزند سید دین شاه است سید دین شاه فرزند حامدحسین صغیر است او هم فرزند میر حامد حسین هندی است او هم فرزند میرسید قلی هندی و او هم از نوادگان امام زاده محروق است
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
4_5828077561892045358.mp3
48.01M
ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
01- استاد اخوان.mp3
33.18M
جلسه هفتگی حسینیه دلریش
موضوع👇👇
امام حسن عسگری علیه السلام
۲۵ آبان ۹۸
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
4_6026120823192944864.MP3
52.01M
🌸سخنران👇👇
حاج آقا اخوان
💐💐شهادت امام صادق علیه السلام
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
شهادت امام صادق علیه السلام
فقد قال العظیم
فاراه الآیه الکبری
سرکشی و شقاوت و بدبختی در نافرمانی خدا در شدت و ضعف خودش را می نماید نهاتش تفرعون است
اگر کسی معصیتی کرد اورا ندامت و شرمندگی می آید خدا هم آنها را به مهربانی خطاب کرده قل یا عبادی الذین اسرفوا...
آن معصیتی که تو را منفعل کند از آن حسنه ای که تورا معجب کند خیلی بهتر است
این فعل تفرعون به معنای متمرد و سرکش و خودبینی که از را خودش برنمی گردد
حالا فرعون چه دید در روایات دارد
وقتی می نشست به طلا های خودش نگاه می کرد و با تبختر نگاه می کرد و دیگران را اعتنا نمی کرد وقتی حضرت موسی آمد همین کار را کرده که یکمرتبه مردی طلاپوش سوار بر اسب طلا بودند و اشعه های ساطع بود امام صادف علیه السلام فرمودند او جد ما امیرالمومنین بود
ما به او نمایانیدیم به توسط موسی
منصور دوانیقی هارورن و مامون تعبیر به فرعون امت شده
یعنی اینها یه چیزهایی می دیدند ولی تکذیب می کردند
دعای سیفی صغیر
شان صدور
راوی میگوید منصور را مامور کرد با خشونت و جسارت و خود بدبخش کسی است که خودش را شیع می داند
علامه حلی در مناظره اش با گروه ضاله بحث می کند با یک از سیدها
فبشر الصابرین
در ماجرای کربلا از حضرت سکینه :
وحشی آمده بود خلخال از پای خواهرم می کشید و گریه می کرد
کسی شقی است ولی هنوز یه افتادگی دارد
رضاخان گفته بود عالم بزرگ تبریز بگید خودت بیا و زنت را هم مکشفه بیار
مدارا کردن یزید با اهل بیت بعد از شام در تمام تواریخ آمده
آیا بعد از اینکه به مدینه آمدن در مدینه ماندن یا به شام برگشتن این خود محل بحث است
در تواریخ هست که در مدینه شورش هایی شد ولی اهل بیت خودشون رو از این شورش ها جدا می کردند که کم کم واقعه حره رخ داد حضرت سجاد و محمد حنفیه سکوت کردند
عبدالله جعفر که شوهر حضرت زینب باشد آدم ثروتمندی بود در شامات زمین و خانه داشت و شامات به سه قاره ارتباط دارد واز حیث اقتصادی مهمترین کشور است صنعت فلز سازی و خط برای شام است فلذا مصلحت دانست که مدینه را ترک کند واهل بیت را هم با خودش برد حضرت زینب آنجا باغ داشت و آنجا اسم و رسمی داشتند نقل از ناسخ التواریخ هست که حضرت را به شهادت رساندن
یکی از کارگزارن بنی امیه برای کار به باغ آمده بود نقل است که حضرت زینب در کنار جوی این آب مینشست زیر آفتاب و به یاد برادر می گذراندن اوقات را این کارگزار بیلش را با زهر آغشته کرده بود و بر سر خانم زد و حضرت را مسموم کرد
انقدر زیر آفتاب می نشست کسی آمده بود میگفت خانم این خانه کیست حضرت را نشان دادند تعجب کرد گفت من فکر کردم کنیزی است برای خطایش تنبیه کرده اند و اورا در آفتاب قرار دادند
گفتند از وقتی برادر را زیر آفتاب دیده دیگر سایه ندیده
ایام شهادت امام هادی علیه السلام:
1⃣معارف دینی موضوع بسیار مهمی هست که انسان با آن باید زندگی کند و بمیرد و این معارف در قالب های گوناگونی انتقال دادند
انسان باید چهارچوبه ای داشته باشد برای فکر کردن و در همین چهارچوبه هم عمل کند اگر این چهارچوبه نباشد انسان وامانده ای هست و نمیداند دیگر چه کند
طوایف مختلف خواستند در قالب های مختلف این حقایق را انتقال دهند
تا بنابر این چهار چوبه جهان را ببیند و با این چهارچوبه منتقل شود
حضرت یعقوب می گوید مرگتان را به اسلام قرار دهید ولا تموتن الا مسلما
مباحث معارفی به انسان چهارچوبه میدهد تا در همین حرکت کند و سیر داشته باشد تا به کمال برسد
مثال:یکی از حکمای بزرگ آقامحمدرضا قمشه ای بوده استاد جهانگیر خان قشقایی و ایشان هم استاد آیت الله بروجردی بودند
آقا رضا قمشه ای صد و هفتاد سال پیش در دوره قاجار زندگی میکرده پدرش پولدار بوده میمرد و ثروت به ارث میرسد ظل السلطان مالش را بالا میکشد تمام دغدغه اش این بوده هرکاری میکنه پس بگیره نمیتونه میگه برم تهران مالم را پس بگیرم از ناصرالدین شاه طلب کنه چند مدتی در تهران میماند ظاهرا با ارباب معرفت برخورد می کند و نگرشش عوض می شود و چهارچوب فکرش تغییر میکند
افتاد در وادی معرفت
آن دوره در اصفهان علما لباس روحانیت نمیپوشیدند حالا چرا معلوم نیست
مرحوم ارباب میگه جهانگیر خان وقتی می نشست اصلا معلوم بود که عالمی هست ولی آقا رضا اصلا اینطور نبوده ولی تا لب وا میکرده انگار دریایی هست موج میزنه یه عده در اصفهان از تیپ ایشان خوششان نمیاد میان برای سعایت پیش ناصرادین شاه او همیگه بگید بیاد وقتی میان بحثی را مطرح می کنن تا میرسه به آقا رضا لب که وا میکند ناصر چنان دیوانه میشه یهو بلند میشه و جبه سلطنت را میندازه به دوش آقا رضا و میگه یه بدره طلا بهش بدید
ایشان وقتی از شمس العماره میاد بیرون فقرا دورش را میگیرن و در کیسه را وا میکند به هر فقیری میدهد تا میرسه گلوبندک تمام میشه خود بدره قیمت داشته اون رو هم میده میبینه یکی میگه سردم سردم آن جبه را هم از دوشش برمیداره میده به آن فقیره بعد میزنه به پاش میگه شدیم رضای خودمون دم مردنش هم مصادف شد با فوت ملاعلی کنی میره برای تشییع شاگردانش هم بودن یه مرتبه میگه اون اسب سفید رو میبینید اونجاس میگن نه میگه اون رو امام زمانم فرستاده برای من سوارش بشم و برم این و میگه و میمیره
اینها کسانی هستند که مسیر تفکر خوددشان را با راه و رسمی که معصوم برای کمال انسان هاقرار دادند مطابق میکنند فکر کند به آن صورت که او بخواهد و...
اینها رجال بزرگ دینی هستند هر کدام یکجور میگویند و بحث میکنند
تمام این معارف در ادعیه و زیارات هست
کسی که چهل سال سیر کرده وقتی به دعای کمیل میرسد اظهار عجز و ذلت میکند یکیش هم معرفت امام است من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی رب لم حشرتنی اعمی
این معرفت امام در زیارت جامعه موج میزند یه پله بالاتر از جامعه زیارت رجبیه است
میگوید خدمت امام هادی رسیدم گفتم علمنی قولا بلیغا
فرمود اذا صرت الی الباب فقف
مرحله اولش توقف است
شاه عباس وقتی میرسه مشهد سه روز وامیسته در کفش داری حرم
به تعریض به شاه عباس میگه
در طوس حریم کبریا می بینم بی پرده تجلی خدا می بینم
در کفش کن حریم پور موسی موسی کلیم با عصا میبینم
شیخ بهایی وا میسته بجاش جواب بده
وقتی شاه با مقراض سر شمع ها را مي گرفت شيخ بهائي اين شعر را گفت:
پيوسته بود ملايك عليين
پروانه شمع روضه خلد برين
مقراض به اختيار زن خادم دين
ترسم ببري شهپر جبريل امين
يك طواف درش از قول رسول مدني
تا به هفتاد حج نافله يكسان آمد
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
مجلس به نام سید بن طاووس
ایشان خودش امام زاده است
آقای اراکی میفرمودند مقام علمی ایشان امام زاده بودنشان را پوشانده
بسیار مرد ربانی بودند
در زمان سقوط عباسی و روی کار آمدن مغول بوده
مغول بسیار وحشیانه برخورد میکرده از مرو هیچی باقی نگذاشتند تهران را بیچاره کردن از آن شهر بزرگ هیچی نماند جز یک ده اما وقتی آمدن بغداد کاری نکردند چرا؟ بخاطر اینکه وقتی رسیدند به غلاءاسماعیلیه خواجه نصیر را دستگیر کردند و ایشان در آنها تاثیر کرده در ان زمان ایشان موقعیت علمی داشته مانند انیشتین
عالم بسیار بزرگی است درجهات مختلف ریاضی و کلامی وعلوم طبیعی شخصیت برجسته ای است و ایشان مشهور به علم نجوم بودند مغول قائل به پرستش آسمان بودند مکتب تنگری را داشتند یعنی آسمان پرست حتی میگویند چنگیز میخواست حمله کند سه روز به آسمان خیره شد و بعد دستور حمله داد و این تقسیم بندی سال ها به حیوانات مثلا سال گاو و موش برای مغول هست دوره رضاخان منسوخ کردند
خواجه در علم نجوم مسلط بوده مغول هم دنبال ایشان بود تا اینکه اسیرش کردند و خواجه در دل آنها اثر کرد حتی خود هلاکو هم شیفته ایشان شد بخاطر همین وقتی رسیدند به بغداد دیگه آن قتل و غارت را نداشتند
خواجه در تاریخ اسلام خیلی نقش دارد ان کسی که اصلا اسلام را نجات دادا در آن دوره همین خواجه بود
موجز ترین کلام خیر الکلام ما قل و دل را یک نیشابوری گقته درباره مغول آمدند کشتند سوختند بردند خود نیشابور شهر بسیار بزرگی بوده میگن وقتی یه کاروان شتر وارد شهر میشده فقط سه روز طول میکشیده اینها خارج بشن خواجه نصیر شیعه را نگه داشت
وقتی خواجه به حله رسید آنجا حوزه علمیه شیعه بوده
مغول وقتی به شهری نزدیک میشد میگفت یا تسلیم بشید و الا از دم تیغ همتان را میگزرانیم رئیس حوزه محقق حلی صاحب شرائع بوده علما آمدند به استقبال هلاکو او هم گفت یا تسلیم بشید والا...
اینها گفتند ما از شما امان نامه داریم نباید صدمه بزنید و تسلیم هم از ما نخواهید
هلاکو متحیر شد
سید بن طاووس امان نامه را بیرون آورد اصلا علت اینکه مغول گرایش به شیعه پیدا کرده همینه که بعدا میبینی یه شخصی بنام الجایتو شیعه میشه بعدا هم میشه سلطان محمد خدابنده لو در همین سلطانیه زنجان منتهی عوام بوده آن مقبره را که الان هم در آنجا دفن هست ساخته بود برای اینکه قبر امیرالمومنین را بلوک بندی کنه و بیار اینجا که حضرت امیر را خواب میبینه و حضرت هم به ترکی میگه اینجا که من هستم برای خودم و اونجا هم برای تو به من تو کاری نداشته باش
سید بن طاووس رضی الدین علی برادری دارد بنام جمال الدین محمد که فتوا هم میداده
خان مغول میبینه در کاغذ مهر خان بزرگ مغول هست که اصلا این خان مرده بوده میگه این کاغذ دست شما چه میکنه؟شما اصلا از کجا میدانستید ما به شما حمله میکنیم این را علامه حلی آورده که سید بن طاووس هم به این افتخار میکرده بهش میگه این رو پدر ما از نهج البلاغه استخراج میکنه که مغول ها حمله میکنند ومیاد از خان بزرگ مغول ها امان نامه میگیره
متن روضه حضرت رقیه👇
فرمود :مارو وارد خرابه ای کردند
عیال پیر خراباتیان خرابه نشین شد
چرا که حال خراباتیان خراب نباشد
دیوار خرابه شکسته سقف خرابه درحال ریزشه هرکدام گوشه ی امنی رو می جستیم مبادا سقف به رویمان بریزه
دو نیزه دار به ورودی خرابه گزارده بودند این دو با هم حرف میزدند یکی به دیگری می گفت میترسن سقف سرشون خراب بشهخبر ندارند فردا یا به اسارت فروخته میشن یا گردنشون زده میشه یابن الحسن آقا جان
فرمود ما همهمه کردیم سرو صدا کردیم اطفال نشنونداما سه ساله ی حسین علیه السلام شنید سر به زانوی غم گزارده یاد دوره عزت میکنه به آغوش بابا می نشست سینه پر مهر بابا تکیه گاهش بود
دست نوازشگر حسین نوازش می کرد حالا زمین سرد زیر انداز و دیوار شکسته تکیه گاه سقف در حال ریزش انقدر بابا بابا کرد سر بابا رو به دیدن دختر آوردن
استاد محمد تقي جعفري به مناسبت هاي گوناگون در سخنراني ها و نوشته هايش، هرگاه نام استادش را مي برد، به ياد اين اشعار مولانا مي افتاد:
واجب آمد چون که بردم نام او
شرح کردن رمزي از انعام او
اين نفس جان دامنم بر تافته است
بوي پيراهان يوسف يافته است
کز براي حق صحبت سال ها
بازگو رمزي از آن خوش حال ها
او مي گويد:
«استاد بسيار وارسته از علائق ماده و ماديات و حکيم و عارف بزرگ مرحوم آقا شيخ مرتضي طالقاني (قدس الله سره) که در حوزه علميه نجف اشرف در حدود يک سال و نيم خداوند متعال توفيق حضور در افاضاتش را بمن عنايت فرموده بود، دو روز به مسافرت ابديش مانده بود که مانند هر روز بحضورش رسيدم، وقتي که سلام عرض کردم و نشستم، فرمودند: براي چه آمدي آقا؟ عرض کردم: آمده ام که درس را بفرماييد. شيخ فرمود: برخيز و برو، آقا جان برو درس تمام شد. چون آن روز که دو روز مانده به ايام محرم بود، خيال کردم که ايشان گمان کرده است که محرم وارد شده است و درس هاي حوزه نجف براي چهارده روز به احترام سرور شهيدان امام حسين ـ عليه السلام ـ تعطيل است، لذا درسها هم تعطيل شده است، عرض کردم؛ دو روز به محرم مانده است و درس ها داير است. شيخ در حالي که کمترين کسالت و بيماري نداشت و همه طلبه هاي مدرسه مرحوم آيه الله العظمي آقا سيد محمد کاظم يزدي که شيخ تا آخر عمر در آن جا تدريس مي کرد، از سلامت کامل شيخ مطلع بودند. فرمودند: آقا جان بشما مي گويم: درس تمام شد، من مسافرم، «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده» اين جمله را فرمود و بلافاصله گفت:
لا اله الا الله ـ در اين حال اشک از چشمانش سرازير شد و من در اين موقع متوجه شدم که شيخ از آغاز مسافرت ابديش خبر مي دهد با اين که هيچ گونه علامت بيماري در وي وجود نداشت و طرز صحبت و حرکات جسماني و نگاه هايش کمترني اختلال مزاجي را نشان نمي داد. عرض کردم: حالا يک چيزي بفرماييد تا بروم. فرمود: آقا جان فهميدي؟ متوجه شدي؟ بشنو ـ
تا رسد دستت به خود شو کارگر
چون فتي از کار خواهي زد به سر
با ديگر کلمه لا اله الا الله را گفتند و دوباره اشک از چشمان وي به صورت و محاسن مبارکش سرازير شد. من برخاستم که بروم، دست شيخ را براي بوسيدن گرفتم، شيخ با قدرت زياد دستش را از دست من کشيد و نگذاشت آن را ببوسم (شيخ در ايام زندگيش مانع از دستبوسي مي شد) من خم شدم و پيشاني و صورت و محاسنش را بوسيدم؛ قطرات اشک چشمان شيخ را با لبان و صورتم احساس کردم که هنوز فراموش نمي کنم. پس فرداي آن روز ما در مدرسه مرحوم صدر اصفهاني که در حدود يازده سال اين جانب در آن جا اشتغال داشتم، اولين جلسه روضه سرور شهيدان امام حسين ـ عليه السلام ـ را برگزار کرده بوديم. مرحوم آقا شيخ محمد علي خراساني که از پارساترين وعاظ نجف بودند، آمدند و روي صندلي نشستند و پس از حمد و ثناي خداوند و درود بر محمد و آل محمد صلي الله عليه وآله، گفتند: انا لله و انا اليه راجعون شيخ مرتضي طالقاني از دنيا رفت و طلبه ها بروند براي تشييع جنازه او. همه ما برخاستيم و طرف مدرسه مرحوم آقا سيد محمد کاظم يزدي رفتيم و ديديم مراجع و اساتيد و طلبه ها آمده اند که جنازه شيخ را بردارند ...
اين داستان را در اين مبحث عرض کردم، براي تذکر به اهميت متواي شعري بود که مرحوم شيخ مرتضي طالقاني که سالک وارسته راه عبوديت در آخرين ساعات عمر مبارکش به اين جانب بعنوان اساسي ترني حقيقتي که روي پل ميان زندگي و مرگ ايستاده و عالم ماوراي مرگ را مي ديد، باينجانب فرموده است.
آري:
تا رسد دستت بخود شو کارگر
چو فتي از کار خواهي زد به سر[18]
حاج هادي ابهري درباره عظمت معنوي شيخ مرتضي طالقاني داستان جالبي را نقل مي کند:
در يک سفر که به عبتات عاليات مشرف شدم و چند روزي در نجف اشرف زيارت مي کردم، کسي را نيافتم که با او بنشينم و درد دل کنم، تا براي دل سوخته من تسکيني حاصل گردد.
روزي به حرم مطهر مشرف شده زيارت کردم و مدتي هم در حرم نشستم خبري نشد به حضرت امير المومنين ـ عليه السلام ـ عرض کردم: مولي جان! ما مهمان شماييم چند روز است من در نجف مي گردم کسي را نيافتم حاشا به کرم شما!
از حرم بيرون آمده و بدون اختيار در بازار حُوَيش وارد شدم و به مدرسه مرحوم سيد محمد کاظم يزدي درآمدم؛ در صحن مدرسه روي سکويي که در مقابل حجره اي بود نشستم، ظهر شد، ديدم از مقابل من از طبقه فوقاني شيخي خارج شد بسيار زيبا و با طراوت و زنده دل، و از همان جا رفت به بام مدرسه و اذان گفت و برگشت و همين که خواست داخل حجره اش برود چشمم به صورتش افتاد، ديدم در اثر اذان دو گونه اش ماننند دو حقه نور مي درخشند.
درون حجره رفت و در را بست.
من شروع کردم بگريه کردن و عرض کردم يا امير المومنين پس از چند روز يک مرد يافتم؛ او هم به من اعتنايي نکرد.
فورا شيخ در حجره را باز کرد و رو به من نمود و اشاره کرد بيا بالا.
از جاب برخاستم و به طبقه فوقاني رفته و به حجره اش وارد شدم؛ هر دو يکديگ
ر را در آغوش گرفتيم و هر دو مدتي گريه کرديم و سپس هر دو به حال سکوت نشسته مدتي يکديگر را تماشا مي کرديم؛ و سپس از هم جدا شديم.
اين شيخ روشن ضمير مرحوم طالقاني اعلي الله مقامه الشريف بوده است که داراي ملکات فاضله نفساني بوده است و تا آخر دوران زندگي در مدرسه زيست نمود و مانند حکيم هيدجي به تدريس اشتغال داشت و هر فرد از طلاب هر درسي که مي خواستند مي گفت: جامع المقدمات، مغني، مطول، شرح لمعه، مکاسب شيخ، شرح منظومه، اسفار؛ و قاعده اش اين بود که طلاب مي خواندند و او معني مي کرد و شرح مي داد.
طلاب مدرسه سيد مي گويند: در شب رحلتش مرحوم شيخ مرتضي همه را جمع کرد در حجره، و از شب تا به صبح خوش و خرم بود، و با همه مزاح مي کرد و شوخي هاي قهقهه آور مي نمود؛ و هر چه طلاب مدرسه مي خواستند بروند در حجره هاي خود مي گفت: يک شب است غنيمت است؛ و هيچ کدام از آن ها خبر از مرگش نداشتند.
هنگام طلوع فجر صادق شيخ بر بام مدرسه رفت و اذان گفت و پايين آمد و به حجره خود رفت هنوز آفتاب طلوع نکرده بود که ديدند شيخ در حجره روبه قبله خوابيده و پارچه اي روي خود کشيده و جان تسليم کرده است.
خادم مدرسه سيد مي گويد در عصر همان روزي که شيخ فردا صبحش رحلت نمود، شيخ با من در صحن مدرسه در حين عبور برخورد کرد و به من گفت: انت تنام الليله و تقعد بالصبح و تروح الي الخلوه و تجيئي يم الحوض تتوضئا يقولون شيخ مرتضي مات. تو امشب مي خوابي و صبح از خواب بي مي خيزي و مي روي دست به آب براي ادرار و مي آئي کنار حوض وضو بگيري مي گويند: شيخ مرتضي مرده است.
چون خادم مدرسه عرب بوده است لذا اين جملات را مرحوم شيخ با او به عربي تکلم کرده است. خادم مي گويد: من اصلا مقصود او را نفهميدم و اين جملات را يک کلام ساده و مقرون به مزاح و سخن فکاهي تلقي کردم، صبح که از خواب برخاستم و در کنار حوض مشغول وضو گرفتن بودم، ديدم طلاب مدرسه مي گويند: شيخ مرتضي مرده است. رحمه الله رحمه واسعه
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
4_5888696884926611659.mp3
1.44M
در قتلگاه گفتا زینب به آه و زاری
هنگام رفتن شاه وقت شتر سواری
ای زاده پیامبر داد از غم جدایی
ای نازنین برادر داد از غم جدایی
از کربلا روانم من سوی شام ویران
با ما مگر تو دیگر میل سفر نداری
ای زاده پیامبر...
آخر خود رو از بالای شتر بی محمل و عماری
به زمین انداختن پیکر بی جان برادر رو به آغوش گرفته
ما توهمت یا شقیق فوادی
کان هذا مقدر مکتوبا
https://eitaa.com/shikhabbasakhavan
يَا هِشَامُ: «رَحِمَ اللَّهُ مَنِ اسْتَحْيَا مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَيَاءِ فَحَفِظَ الرَّأْسَ وَ مَا حَوَى وَ الْبَطْنَ وَ مَا وَعَى وَ ذَكَرَ الْمَوْتَ وَ الْبِلَى وَ عَلِمَ أَنَّ الْجَنَّةَ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَكَارِهِ وَ النَّارَ مَحْفُوفَةٌ بِالشَّهَوَاتِ.»
اى هشام: خدا رحمت كند هركه چنانچه بايد از خدا شرم كند، و سر و آنچه دارد نگهدارد و نيز شكم را هم با آنچه جا ميدهد، و مرگ را و پوسيدن را ياد كند، و بداند بهشت در درون ناگواريها است، و دوزخ در درون شهوتها و دلخواهها
اینکه آدمی در زندگی دنیایی باید تحت تربیت قرار بگیرد
اینکه می گویند معلمی شغل انبیاست مطلب رفیعی است
اما معلمان که ما در نزدشان تعلیم و تربیت شدیم و برخورد کردیم کسانی هستند مثل خودمان نهایت یه قدری تجربه شأن بیشتر باشد
در نزد اینها مشتهیات نفس مطلوب است و منیت و خودبینی دارند
خب همه این ها سبب می شود که خودیت و منیت محور باشند
به ما بی انصافی و خود خواهی را می آموزند
ستم گری و تمسخر برایمان مطلوب می شود
شهوات یعنی خواسته های نفسانی
می خواد لباس بخرد یه چیزی می خرد که بیاد جلو چشم دیگران هر کاری می خواد بکند بر اساس منیت است
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را
هرگز نتوان دید جمال احدی را
اصلا اساس تربیتی جامعه نوعا بر شهوانی هست
شما ببینید تا محرم میشه یه عده از چپ و راست میزنن حالا یک نفر دیدی بیاد درباره سیزده بدر یه کلمه بگه چون آن مطابق شهوانی است
در وادی معرفت گناهی بدتر از منیت نیست بدترین کلمه در نزد عرفا من است آقای ملکی فرمود کسی را می شناسم یه بار گفت من سی سال هست که استغفار می کند
(25 مهر96) شب هفتم از دهه سوم محرم- گزیده سخنرانی حضرت استاد
اُولئِكُمْ سَلَفُ غايَتِكُمْ، وَ فُرّاطُ مَناهِلِكُمُ الَّذينَ كانَتْ لَهُمْ مَقاوِمُ الْعِزِّ، وَ حَلَباتُ الْفَخْرِ مُلُوكا وَ سُوَقا،ً سَلَكُوا فى بُطُونِ الْبَرْزَخ سَبيلاً سُلِّطَتِ الارْضُ عَلَيْهِمْ فيهِ، فَاكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ، وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمائِهِمْ. فَاصَبَحُوا فى فَجَواتِ قُبُورِهِمْ جَمادا ليَنْمُونَ، وَ ضِمارا ليُوجَدُونَ. ليُفْزِعُهُمْ وُرُود الاهْوالِ، وَ ليَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ الاحْوالِ، وَ ليَحْفِلُونَ بِالرَّواجِفِ
در مباحث معرفتی، از اموری که در قران نیز بحث شده عالم برزخ است. سابقاً عالم برزخ بین برخی محل اختلاف بوده است تا جایی که گفته اند آیا این معنا در قران آمده است یا نه؟ در این معنای امروزی آیا برزخ در قران آمده است؟ یکی از این مستندات در مقام تمسّک به روایات، همین فرمایش امام است که در برزخ جاری است که انسان در عالم برزخ با یک سلسله احوالی روبرو می شود. اما کسانی که کافر محض هستند گویا از برزخ درکی ندارند. در روایات آمده اینها ( کافران) درک اجمالی از برزخ دارند و می مانند تا قیامت ، شاهد این امر نیز همین خطبه است. بعد از آنکه حضرت فرمودند کسانی که در کفر مردند در چه تباهی مردند، اینها همان کسانی هستند که شما از سَلَف خودتان به اینها می نازید. این ها در قبر هستند و پوسیده هستند و چیزی برای افتخار ندارند. (اُولئِكُمْ سَلَفُ غايَتِكُمْ) این نهایت چیزی است که شما از آن ها دارید، شهرها و بدن های نابود شده (وَ فُرّاطُ مَناهِلِكُمُ الَّذينَ كانَتْ لَهُمْ مَقاوِمُ الْعِزِّ، وَ حَلَباتُ الْفَخْرِ مُلُوكا وَ سُوَقا)، این ها همان شئونی بود که به آن می نازیدید ( حال آنکه ) همه مردند، (سَلَكُوا فى بُطُونِ الْبَرْزَخ سَبيلاً سُلِّطَتِ الارْضُ عَلَيْهِمْ فيهِ) حضرت برزخ را برای متوسطین( انسان ها و مومنین عادی) ذکر میکنند، کسانی که در کمال هستند برزخ را طی کرده اند و کسانی که در تباهی هستند درکی از برزخ ندارند. اما متوسطین (در کمال و تباهی) در برزخ درک دارند تا مهیای ورود به قیامت شوند. خداوند وقتی در مورد قیامت فرمایش میکند، می فرماید برپاشدن قیامت برای خودش مقدماتی دارد وبرپاشدن قیامت و قیام قیامت با ظهور اسم واحدیت خداوند متعال است ( لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ، سوره غافر ،آیه 16). مالکیت در نظر ما اعتباری و متفرّق است، مالکیت های مختلفی در کار است هر کس مالکیت دارد و مالکیت هر فردی شأنی دارد و در شئون مختلف متفرّق است. گاهی مالکیت ها در مقام تزاحم است. وقتی انسان در آستانه مرگ قرار میگیرد، در شأنی قرار میگیرد که علل و اسباب را پس زده می بیند. ( وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ، سوره بقره، آیه 166) این علل و اسباب اعتباری در نظر او از بین می رود. چَک مرگ که سخت است برای این است که فرد با عالمی می خواهد روبرو شود که باید با علل و اسباب جدیدی روبرو شود ( إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ، سوره بروج ،آیه 12 ) این است که خدا میخواهد در عالمی روبرو شویم که اعتباریات در کار نیست و در ساعت مرگ انسان به علت های اصیل مینگرد و در زمان مردن به آدم سخت می آید. ( والله من وراء القصد ) مثلا کسی دارد میمیرد تا وقتی انسان توجهش به دنیا است به فکر اطرافیان ( پسر، دختر، همسر ) است. در آستان مرگ میبیند همه ( تصوراتش ) موهوم بوده و خداوند همه را می گرداند و خود این هم آنچه را گمان میکرد که اراده خودش بوده، با اراده خدا تصادق کرده است. با جهان دیگری روبرو می شود، تدبیرهایی که می کرده فانی است. در مقام خداوند مسبب الاسباب است و چَک مرگ نیز همین است. اما وقتی آدم در عالم برزخ مستقر شد، تا حدی به صورت لطیف به نوعی توجه به عالم ملک میکند اما هر چه در عالم برزخ پیش تر میرود در طول زمان توجهات ( او به دنیا ) خفیف تر می شود و بعد از زمان بعیدی توجهش فقط به قیامت می رود. (خداوندا آنچه وعده دادی برای ما منجّز کن) همان فردی که در اول برزخ از کمیِ خیرات گله میکرد، حالا پس از مدتی توجهش به سمت قیامت می رود. برزخ برای میّت سیر استکمالی دارد و او را برای ورود به قیامت مهیا میکند و در قیامت که می خواهد با اسم واحدیت خداوند روبرو شود، آن سختی بدون عالم برزخ خیلی عظیم است. (يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ ، سوره عبس، ایه 34) در برزخ به خاندانش توجه دارد ولی فرد در قیامت یک مرتبه از خداوند چه ادارکی میکند که از تمام کثرات فرار میکند؟ این ها در ورود به قیامت است، آنجا که اسم واحدیت خداوند متعال ظهور دارد (یار غیور است و نیست نام و نشانی ز غیر) خداوند در قیامت خود را به عظمت می نمایاند، فرد خودش را در مقامی نمیداند که خود را خویشاوند کسی ببیند. (کل حسب و نسب منقطع یوم القیامه) چرا که مقام واحدیت برای چیز دیگری مجال ظهور نمیگذارد.
( كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ، سوره انبیا، آیه 104 ) همان گونه که اول شما را آفریدیم باز میگردانیم. ما در ابتدا فرزند کسی نبوده ایم و حقیقت ما پدر و مادر نداشته است، وقتی که قرار شد ظهور کنیم در این عالم در اصلاب واقع شده ایم ( الارواح جنود مجنده ) . ( كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ ) در قیامت فارغ از این عناوین و انتسابات شما را برمی گردانیم. مربوط به صحنه ای است که با اسم واحدیت خداوند جلوه میکند. این اسم واحد در عالم برزخ برای مومن علی التدریج و تدّرج از سیره مرگ شروع می شود و با مقام ربوبیت خداوند بنده را می پروراند تا آماده ورود به قیامت شود . برزخ با وجود همه سختی ها، برکت است وگرنه قیامت جلوه بسیار وحشتناکی دارد. اما کسی که کافراست توجهی به اسما و صفات خداوند ندارد تا (چه رسد به)اینکه به اسم واحدیت توجه داشته باشد، تمام توجهش به علل و اسباب بوده است. اما مومن توجه تعارفی ( لااقل) به خدا داشته است. آنقدر مقام توحید عظیم است که در همین اسم هم خبری است. همین ذکر «یا علی» مقام بزرگی دارد و خیلی از سحرها را باطل میکند؛ در همین خبری است. آنقدر این اسامی شأن دارد، همین کار خودش را میکند و توحید آنقدر عظیم است که نماز سَرسَری نیز حتی جلوه دارد و به هیچ نیست. مرحوم آیت الله شاه آبادی میگوید همین عبادات که غفلت نیز در آن است، بازهم آثار دارد. لذا وقتی مؤمن (إن شاء الله) میگوید این آثاری دارد. همین توجه مختصر آثاری دارد و باعث میشود شخص به نحو اجمال این شأن را داشته باشد تا در عالم برزخ او را توجه بدهند.
توجه به توحید و موحد بودن یعنی چه؟ اینکه ما موحد باشیم باید دیدمان آنچنان باشد که هرچیزی را می بینیم این را از خدا ببینیم و تحت اراده خدا ببینیم، تحت مقام قاهریت خدا ببینیم . مؤمن هر چه در ایمان قوی تر می شود توجهش ( به پروردگار) قوی تر می شود. تا اینکه می فهمد همه چیز تحت اراده خداوند است و فرد خیال میکرده از خودش چیزی دارد. این بحث تصادق و تصادف است. این دو با هم فرق دارد. آدم بیسواد میگوید تصادف شد، تصادف وجود ندارد. وقتی سنگی به شیشه خورد . هزار تکه می شود به اندازه های مختلف، میگوید این چرا انقدر ریز شد(بیسواد)میگوید تصادف شد. تصادف نیست سنگ ثقلی دارد، شیشه ظرفیت دارد و زاویه ای دارد اگر دوباره همین تکرار شود همان قطعات را دارد. اگر همین واقعه با همان شرایط رخ دهد همان اتفاق می افتد ، منتها بحث احتمالات است و آنقدر احتمال کنار هم قرار گرفتن این شرایط کم است که هر چند هزار سال یکبار ممکن است اتفاق بیفتد. دیدن تصادف نوعی جهالت است و تصادق است. اگر پسر شرّی دل مادرش را شکست و مادر نفرینش کرد و فرزند مرد، فرد فکر میکند خداوند الان آن سنگ را خلق کرد و به سر فرزند خورد. حال آنکه وقتی هزاران سال پیش جهان را خلق کرد، (خداوند) همانگونه که به کلیات علم دارد به جزئیات نیز علم دارد. خداوند ازلاً میداند پسر کی به دنیا می آید کی دل مادرش را میشکند چه وقتی نفرین میشود . همان روز ازل ماده اولیه سنگ با خورشید و ماه خلق شده است. خداوند ازلاً می داند که مادر نفرین میکند و نفرین او محقق می شود. نفرین مادر با اراده ازلی خدا تصادق کرده است. افعال بنده نسبت به خداوند متعال اینگونه است و خدا از فعل ما منفعل نیست و اینها از مقوله تصادق است . اگر انسان فکر کند الان خدا به نفرین شخص این کار را انجام داده است و سنگ را خلق کرده است، حال شخص به مبدأ سنگ میرود و اینکه آیا خداوند منفعل شد! را بحث میکند و کتاب می نویسد. این بحثِ نظام احسن است . اگر پرده ها عقب برود انسان متوجه میشود که چگونه است. ( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ﴿۸۲﴾ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۳﴾ سوره یس ) وقتی فرد این را میبیند با مقام وحدت روبرو می شود اما این وحدت، وحدتِ واحدیت است نه وحدتِ احدیت، آن هم با یک جلوه اش روبرو می شود . حال باید این جلوه کم کم به شدت برسد تا فرد ظهور اسمِ واحد را به تمام ببیند، خداوند را ببیند و فرد باید عالَمی را طِی کند و مثل کسی که باید(ابتدا) ضرب ضربا ضربوا بخواند اگه یک مرتبه اسفار را ببیند جا میخورد، باید سال ها درس بخواند تا متوجه شود میتواند بفهمد یا نه؛ این هم همان گونه است فرد باید آرام آرام بیاید جلو تا با اسم واحد خداوند متعال روبرو شود. نه کسی که از اساس کفر دارد، او نمیتواند متوجه شود.