eitaa logo
شهید مدافع حرم مهدی نوروزی بهاری
202 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
329 ویدیو
7 فایل
🇮🇷 ﷽ 🇮🇷 کانال رسمی شهید مهدے نوروزے بهارے شیرسامرا ولادت:۶۱/۳/۱۵ شهادت:۹۳/۱۰/۲۰ محل شهادت:عوینات حومه سامرا؛عراق ‼ زیر نظر مستقیم بیت محترم شهید ‼ خادم کانال(انتقاد،خاطره،و...) @Shahid_haj_mahdi_noroozi_bahari @banooy_bineshan (تبادل)👆
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ #خاطرات_شهدا ✍حاج محسن بسیار بی ادعا و سربه زیر بود اصلا تو فامیل هیچ کس از درجه و سمت او در سپاه و استعداد اسب سواری،شنا و تیراندازی او باخبر نبود. همیشه می گفت هر کار قوانین و مقرراتی دارد و اگر برای خود قوانینی بگذاری حتما پیشرفت می کنی با وجود اینکه مشغله کاری او بسیار زیاد بود، اما حفظ روزانه قرآن و درس خواندن را رها نمی کرد حتی می شد درس خواندنش تا صبح طول بکشد اما می گفت باید این برنامه را عملی کنم #شهید_محسن_فرامرزی 🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا فقط یک #آرزو دارم....!!! گفت: «توی دنیا بعد از #شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم». تعجب کردیم. بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر» والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد بردش خورده بود به گلوش. وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش خون می آمد. می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت. #خاطرات_ناب_شهدا #شهید_عبدالحسین_برونسی #التماس_شفاعت 🆔 @shire_samera
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ #خاطرات_شهدا در طول مدتی كه من با عباس در آمریكا هم اتاق بودم، همه تفریح عباس در آمریكا در سه چیز خلاصه می شد : ورزش، عكاسی، و دیدن مناظر طبیعی. او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد ، صبحانه و شام. هیچ وقت ندیدم كه ظهرها ناهار بخورد من فكر كنم عباس از این عمل ، دو هدف را دنبال می كرد ؛ یكی خودسازی و تزكیه نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و فرستادن پول برای دوستانش كه بیشتر در جاهای دوردست كشور بودند. بعضی وقت ها عباس همراه شام، نه نوشابه می خورد ؛ اما نه نوشابه هایی مثل پپسی و .... كه در آن زمان موجود بود ؛ بلكه او همیشه فانتای پرتقالی می خورد. چند بار به او گفتم كه برای من پپسی بگیرد ، ولی دوباره می دیدم كه فانتا خریده است . یك بار به او اعتراض كردم كه چرا پپسی نمی خری ؟ مگر چه فرقی می كند و از نظر قیمت كه با فانتا تفاوتی ندارد ، آرام و متین گفت : « حالا نمی شود شما فانتا بخورید؟» گفتم:« خب ، عباس جان برای چه ؟» سرانجام با اصرار من آهسته گفت : « كارخانه پپسی متعلق اسرائیلی هاست؛ به همین خاطر مراجع تقلید مصرف آن را تحریم كرده اند .» به او خیره شدم و دانستم كه او تا چه حد از شعور سیاسی بالایی برخوردار است و در دل به عمق نگرش او به مسایل ، آفرین گفتم . راوی: خلبان امیر اكبر صیادبورانی #شهید_عباس_بابایی #سالروز_ولادت🌷 🆔 @shire_samera
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ #خاطرات_شهدا #منبر محمد پامنبری حاج‌ آقا اتابکی بود در میدان صادقیه. من هم گاهی از اوقات چهارشنبه‌ شب‌ها پای منبر حاج آقا جاودان می‌رفتم. محمد بخاطر نوع کارش گاهی فرصت می‌کرد که چهارشنبه‌ها به منبر حاج‌آقا جاودان بیاید. #عشقم عزیزم * گلم * عشقم * مال تنهایی‌هامون بود و «محمدم» جلوی بقیه. مرا جلوی اقوام «سادات» و جلوی نامحرم و غریبه «سادات خانم» صدا می‌زد. برای خودش که «فاطمه جان»، «عزیز» و ... گاهی حس می‌کنم محمد امانت حضرت زینب سلام الله علیها دست من بود. سختی‌هایش باقی است اما وقتی به آخر سختی‌ها فکر می‌کنم، زیبایی‌ها به سراغم می‌آید. #دختر_حضرت_زهرا محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم... می‌گفت: همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا سلام الله علیها است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است. #شهید_محمد_کامران راوی: همسرشهید🌷 🆔 @shire_samera
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ #خاطرات_شهدا « می خواهم مثل #حر باشم » #همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبهه‌ها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت. روای :همسر شهید #شهید_محمدجعفر_سعیدی🌷 🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا من یک حق داشتم! خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . . وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد. #شهید_دیالمه 🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا #علم_برای_انقلاب وقتی به سوریه رسیدیم همه متفق القول می گفتیم: این بار برای شهادت آمدیم! اما شهید رجایی فر می گفت: من دلم شهادت نمی خواهم می خواهم درسم را ادامه بدم. می گفت: #انقلاب به مانیاز دارد... و #رهبر تنهاست! نباید بگذاریم که #نااهلان بر کرسی های دولتی تکیه بزنند... به یاد جانباز فتنه ۸۸ #شهید_حسن_رجایی‌فر شهادت: اردیبهشت ۹۵ شهید جاویدالاثر خان طومان پ.ن: شهید بلباسی در حال اصلاح موی سر شهید رجایی فر 🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا این عکس مربوط به روزهای قبل از شهادت #حاج_احمد_كاظمی هست... اون روز رفتیم #شلمچه و به من گفت: حاج حسین! اینجا تا میتونی خدمات امکانات رفاهی درست کن، میخوام سپاه #سید_خراسانی كه یه روز میاد از اینجا رد بشه بره براي کمک امام زمان، مشکل امکانات و خدمات نداشته باشه... پ.ن: به مناسبت ١٩ دی سالروز شهادت حاج احمد كاظمی در اين سفر شهيد مهتدی و شهيد اسدی هم همراهمان بودند كه اين عزيزان هم همراه با حاج احمد به شهادت رسيدند... راوی: حاج حسین یکتا 🆔 @shire_samera
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍می‌گفت گوگـل اِرث روی نقشه سوریـه و عـراق خطا دارد!و معتقد بــود این خطا عمـدی است.گروه‌های مقاومـت نتیـجه ایـن خطا را در نشانـه‌گیـری دیـده بودنـد.محمودرضـا هم نشسته بـود مقـدار خطا را در آورده بـود و بعد از آن،مقدار خطا را دخـالت می‌داد و به نیــروهای مقاومت آموزش و مشاوره می‌داد.وقتی رزمنـدگان مدافع حـرم با خطای محاسبـه شـده محمودرضـا گـرا را تعیین کرده و خمپـاره می‌زدنـد، تمام خمپـاره‌ها به هدف می‌خوردنـد. 🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا بعد از ظهر عاشورای امسال پشت ترک موتورش بودم. تو اصفهان رسیدیم به یه چهار راه خلوت پشت چراغ قرمز ایستاد بهش گفتم امید چرا نمیری ماشینی که اطرافت نیست بهم گفت رد کردن چراغ خلاف قانونه و امام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه پس اگر رد بشم گناهه داداش ،من شب تو هیئت اشک چشمم کم میشه.... خاطره‌ای از رفیق پاسدار شهید امید اکبری 🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا یڪی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود؛ بین قطعہ ها قدم می زدیم و سن شهدا رو نگاه می ڪردیم ... یڪ بار بهش گفتم: محمد ما ڪه بمیریم چون من دختر شهید هستم من رو قطعہ خانواده شهدا دفن می ڪنند اما داماد شهید رو ڪه نمی آورند! بعد هم خندیدم ... با جدیت گفت: قبل اینڪه تو بخواهی بروی آن دنیا من بین این شهدا خوابیدم ...! #شهید_محمد_حسین_مرادی ولادت : ۶۰/۷/۳۰ شهادت : ۹۲/۸/۲۸ 🆔 @shire_samera
#خاطرات_شهدا اگر فقط یک بار حاج اسماعیل را می دیدی متوجه صداقت گفتار ، پاکی رفتار و جذابیتش می شدی . همه بچه ها حاجی را مثل پدری دلسوز ، برادری فداکار و رفیقی با معرفت می دانستند . یک بار وقتی زمان جمع کردن چادرها شد ، روی تخته سنگی نشست و زمزمه هایی زیر لب داشت و وقتی قطره اشکی از گوشه چشمش سرازیر شد همه بچه ها به سمتش رفتند . گفت : بچه ها شما خیمه هاتونو با خنده و سلام و صلوات جمع کردید ، اما مولای شما اباعبدالله الحسین (علیه السلام ) ، خیمه هاشو با آتش جمع کردند . همه ما فدای آن خانومی که توی بیابان می دوید تا این بچه هایی که از ترس از خیمه ها بیرون می دویدند را در آغوش بگیرد .. #شهید_اسماعیل_حیدری 🆔 @shire_samera