eitaa logo
شیرینترازعسل ذکرحسین ع
1.2هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
112 فایل
💚شکر خدا را که در پناه حسینیم ❤️ 💚عالم از این خوبتر پناه ندارد کپی متنهاباذکرصلوات حلال‌و گوارای قلبهای پاک عاشقان سیدالشهدا جانم❤️ 🚫تبلیغات و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 پانزدهم محرم 📜 🔘 +••• "آیا قرآن نخوانده اید که فرمود: 💠"وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ."💠 🔰"و محمد، جز فرستاده ای که پیش از او هم پیامبرانی آمده وگذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمیگردید؟"🔰 "چه بد توشه ای برای خود از پیش فرستادید." ••• مردمان خجل شدند و شرمگین ••• ••• و کسی از میان آنان فریاد کرد ••• - گفت: "غفلت کردیم و در این غفلت نابود شدیم." 🔺و مردمان، گریه سر دادند و شیون کردند.🔻 + سیدالساجدین گفت: "رحمت خدا بر کسی باد که پندم بپذیرد و سفارش ام را در بارۀ خدا و رسول الله و اهل بیت او به خاطر بسپارد." ¤ دیگری گفت: "یابن رسول الله! موعظه مان کن که فرمانبر تواییم." × آن یکی گفت: "پیمان ات را محترم می شماریم و دلهامان را به جانب تو روانه می کنیم، و هوای تو را در سر می پروریم." ~ دیگری گفت: "صلوات خدا بر جدّت.تو فرمان بده تا یزید را از تخت به زیر کشیم و از آنانی که بر شما ستم کرده اند بیزاری جوییم." ✔️ ادامه دارد • • • ● ۳۴ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 بیست و چهارم محرم 📜 🔘 ••• 🔰سکینه دل در دلش نبود، که صدای تیری نفیرکشان در فضا پیچید، دل آسمان را شکافت ••• ❌حرمله به شادی برخاست و کمان به پشت ‌افکند ××× 🔹رباب، صدای فریاد زنی را شنید که خدا را می خواند، و سپس در هراس، سر چرخاند.🔹 🔺تیر بر گلوی طفل نشسته بود و خون از گلوی او می جوشید.🔻 * قافله سالار گفت: "وای بر این قوم، آن هنگام که با پیامبر روبرو شوند." ••• و سپس، کاسۀ دست از خون پُر کرد و به آسمان پاشید ••• 🔰آسمان آغوش گشود، قطرات گلگون خون، به دل آسمان رفت و همچو نور تابید، آسمان قطرات خون را به امانت گرفت، و قطره ای باز پس نداد ••• 🔸خون را به ودیعه گرفت تا به آن، کالبد نیمه جان غفلت زدگان را بخشد حیات.🔸 ••• قافله سالار، نگاهی به خدا کرد، و خدا او را می دید ••• * گفت: "آسان است هر مصیبتی که بر من فرود آید، زیرا که خدا می بیند!" ● ۲۵ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 بیست و پنجم محرم 📜 🔘 #بخش_دوم ••به زمزمه تسکین نیافت، لب به سخن گشود•• ~گفت: "مگر نه آنکه راهی که به سوی خدا ختم می شود،تنگ و باریک است،پس تو چگونه از آن عبور کردی؟" "دنیا،این پیرزن هزار شوی را،چگونه طلاق گفتی و خود رابه خدا رساندی؟" "یا نه،شاید خدا خود رابه تو رسانده باشد" "به کدامین گناه،موی سربه خون خضاب کردی؟" "کدامین تیغ بُرّا بود،که گلویت را بُرید؟" "با کدامین عشق،قربانی معشوق شدی؟" "با کدامین خُلق،قصۀ نیمه تمام اسماعیل را به پایان بُردی؟" 🔰ملتهب بود و منقلب،اشک امانش را بُرید،به شدت گریست وحسرت کشید،از آنکه اورا نمی شناخت•• ••لحظاتی گذشت تادوباره آرام شد•• ~گفت: "کدامین رقاصه،با عشوه گری سرت رابه بالای نی بُرد؟" "کدامین پدرناشناس در انتظار سر بی پیکرت بود؟" "سرنوشت یحیی دوباره تکرارشد،یا یحیی با سر بُریدۀ خود،سرگذشت ترا از پیش سروده بود؟" 🔺پیرمرد،لحظاتی ساکت شد وفقط گریه کرد🔻 ••و سپس خدا راخواند•• ~گفت: "یا رب!بحق عیسی مسیح،این سر را اجازه فرما تابامن سخن بگوید" 🔸به یکباره محراب نور باران شد،سر به سخن آمد ولب گشود🔸 *گفت: "راهب!چه می خواهی بدانی؟" ••و اودر تمنّابه محراب نزدیک شد•• ~گفت: "بگوتوکیستی؟" ••لحظاتی سکوت بود وسکوت•• 🔹وسپس سر به سخن آمد🔹 * گفت: "أناالمظلوم" "أناالمهموم" "أنا المغموم" "أنااِبن مُحَمدٍ المصطفى" "أنااِبن على المرتضى" "أنااِبن فاطمه الزهراءِ" "أنااِبن خدیجه الکبرى" "أناابن العروه الوثقى" "أناشهید کربلاء" "أناقتیل کربلاء" "أنامظلوم کربلاء" "أناعطشان کربلاء" ● ۲۴ روز تا #اربعین ● #روایت_کاروان_عشق #روزشمار_محرم
📜 بیست و ششم محرم 📜 🔘 🔰قاسم، سر فرود آورد و خود را بر پای قافله سالار انداخت، پای او را، بوسه از پس بوسه زد ••• + گفت: "بخدا نوبت من است. بخدا نوبت من است مولا!" 🔹قافله سالار او را بلند کرد و بوسید، به بغل گرفت و بویید.🔹 🔸دستار از سر قاسم بر گرفت، صورت همچو قرص ماه او را پنهان کرد.🔸 ••• و عِنان اسب را گرفت ••• 🔺قاسم، کوچکتر از آن بود که پایش رکاب را بگیرد، اسب، سر فرو افکند و زانو زد.🔻 ••• قاسم بر اسب نشست ••• + گفت: "دعایم کن عموجان!" 🔹نهیبی براسب زد و سوی میدان تاخت.🔹 🔰استوار بر اسب، خود را محکم کرد و رجز خواند ••• + گفت: "بشناسید مرا اگر نمی شناسید، منم قاسم، فرزند حسن بن علی، نوادۀ پیامبرخاتم و امین خدا!" ••• جُنود ابلیس، صف کشیدند به مصاف ••• 🔹به سپاه کفر هجوم بُرد و از نظر پنهان شد.🔹 🔰جنگ شمشیر در گرفت و غوغایی به پا شد، و رمله از کنار خیمه، با نگاهی گریان ناظر بود ••• 🔰عاقبت گرد و غبار میدان، رفته رفته فرو افتاد، قافله سالار سوی قاسم پَر کشید ••• ••• لحظۀ اندکی گذشت ••• 🔺پیکر بی جان قاسم را به بغل گرفت و از دل میدان، سوی خیمه ها آمد.🔻 ● ۲۳ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 بیست و هفتم محرم 📜 🔘 ••• ••• سر را به ابراهیم سپرد، ابراهیم سر را بوسید ••• ' ابراهیم گفت: "در شعله های خشم و کین نمرودیان که در اطراف ام زبانه می کشید، ملائک به نجات و نصرت فرود آمدند، اما من، به تو اقتداء کردم و همه را پس زدم، فقط خدا را خواندم." ••• سر را به محمّد سپرد ••• 🔹محمّد، سر را به بغل گرفت، پلک فرو بستد و فقط بویید.🔹 ••• سپس بوسید، گریه کرد و نالید ••• 🔸انبیاء با او هم ناله شدند و گریستند، جبرییل و ملائک هم گریستند.🔸 🔺زمین، به گریۀ و غم رحمت العالمین، لرزید و در خود شکست، ناله سر داد، و آسمان که زمین را ناظر بود، طاقت از کف بداد و او هم نالید.🔻 ••• تنها صدای گریه بود و ناله و مویه ••• + جبرییل گفت: "یا رسول الله! خدا مرا امر کرده، که هر عذابی که در بارۀ این قوم فرمان دهی اطاعت کنم." "اگر خواهی زمین را به یک آن بلرزانم و زیر و رو کنم، همان کاری که با قوم لوط عمل نمودم." * رحمت العالمین گفت: "نمی خواهم کیفر اینان در این جهان باشد، مرا با اینان به روز رستخیز در آستان عدل الهی موقفی است، در آنروز با آنان دشمنی دارم." ● ۲۲ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 بیست و هشتم محرم 📜 🔘 💠شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طینَتُنا💠 🔰شیعیان ما از باقیمانده گل ما آفریده شده اند.🔰 💠خُلِقَ شِیعَتُنَا مِنْ شُعَاعِ نُورِنَا💠 🔰شیعیان مااز شعاع نورماآفریده شده اند🔰 💠شِیعَتُنا الْمُسَلِّمُونَ لِأمْرِنا💠 🔰شیعیان ماکسانی هستند که دربرابر امر ماتسلیم اند🔰 •••و من پُر درد و زخم خورده و رنجور، تنها نشسته و او را نظاره می کردم••• 🔰روحم پَر می کشید تا نزد او رود و با او هم کلام شود، ولی پرهیز و شرم، اجازه نداد که بدون اِذن سوی او روم••• 🔹پس به تمنّا و عجز، در خیال خود با او هم سخن شدم.🔹 ~ گفتم: "این آرامش و یقین، این نور و این امید، که در چشمان تو موج می زند از کجاست؟" "ای همسفرۀ یتیمان و فقیران بینوا" "ای بلیغ و فصیح در سخنوری، همچون علی" "ای زینت عابدان، ای آقای ساجدین، که خدا ترا اینگونه خواند" "ای زینت صالحین و ای سید متقین" "ای صاحب دعا، در هنگامۀ سحر" "ای غزل سرای زبور آل نبی" "ای فرود آورندۀ اِنجیل اهل بیت" "ای صاحب اُخت القرآن" "ای آشکار ساز معارف حقۀ آل الله" "ای ترجمان مَرام و مُراد حسین در زبان دعا" "ای رفیق مهربان، ای راوی اصیل عاشور و کربلا" "ای حافظ و ای مخزن اسرار الهی از اَزَل تا روز حَشر" "اگر تو نبودی، ما دعا و مدح و ثنا و ستایش رَب، از کجا آموختن؟" "اگر تو نبودی، ما اخلاص و اخلاق را از کجا دانستن؟" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۲۱ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 اول صفر 📜 🔘 ••• •••شمر اسب تاخت و خود را به زینب رساند••• _ گفت: "عبور از مسیری خلوت، ظلم در حق خلیفه و این جماعت بود." •••و سپس دور شد••• 🔰مردمان دست زنان و پای کوبان و هلهله کنان، بازماندگان را تا کاخ یزید همراه بودند••• •••هنگام ورود به کاخ یزید••• 🔰سید الساجدین دست در زنجیر داشت، پیرمردی دوان دوان خود را به او رساند••• - گفت: "حمد و سپاس می گویم خدایی که مردان شما را هلاک کرد و شهرها به آسایش در آمدند، و خلیفه بر شما مسلط شد." * سیدالساجدین گفت: "پیرمرد! قرآن خوانده ای؟" - گفت: "خوانده ام." * گفت این آیه را خوانده ای: 💠"قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى."💠 🔰"بگو؛ به ازای آن [رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی در باره خویشاوندان."🔰 - گفت: "خوانده ام." * گفت: "خویشان پیامبر ما هستیم." * این آیه را خوانده ای؟: 💠"وَ آتِ ذَا الْقُرْبى."💠 🔰"و حق خویشاوند را به او بده."🔰 - گفت: "خوانده ام." *گفت: "ذالقربی و خویشان رسول خدا ما هستیم." 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 دوم صفر 📜 🔘 ••• 🔺یزید در ترس و هراس بود و وامانده.🔻 _ گفت: "تو که هستی؟" ~ گفت: "شریک انعقاد نطفه ات را نشناختی؟ شیطان!" _گفت: "از من چه می خواهی؟" ~ گفت: "دیگر هیچ! آنچه می خواستم انجام دادی." •••آمده ام در جشن تو شریک باشم••• 🔰یکباره زمان به چرخش آمد و حاضران جان گرفتند و همه چیز روال خود گرفت••• •••یزید بر تخت لَم داده بود و دیگران، صف کشیده بودند در تالار به انتظار••• 🔰نیزه داران پس کشیدند و مردی با طشت، سر سیدالشهداء را به ارمغان برای یزید آورد••• - گفت: "رکابم را پُر از طلا و نقره کنید که من مرد بزرگی را کشتم،" "زمانی که عرب به قوم و نژاد فخر می کند،" "من کسی را کشتم، که پدر و مادرش بهترین بودند،" "من کسی را کشتم، که نژاد اش از همه والاتر بود." •••یزید برآشفت، برخاست و فریاد کرد••• _ گفت: "تو که می دانستی او بهترین است، چرا او را کشتی؟" - گفت: "به امید دریافت جایزه از خلیفه!" _ گفت: "بهره ای از من به تو نمی رسد، جز آنکه گردنت را بزنم. ببریدش." 🔰نفس ها در سینه ها حبس شد، و نگاه متحیر جماعت حاضر، در رفت و آمد بود بین یزید و التماسِ مرد••• 🔺نگهبانان مرد را بردند، تا سرش را به دم تیغ بسپارند.🔻 🔸شمر و دیگران، با بازماندگان کاروان به تالار آمدند.🔸 ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۸ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 چهارم صفر 📜 🔘 ••• 🔰ولوله ای در گرفت و یکی از مردان فریاد کرد••• - گفت: "خلیفه اجازه دهد او سخن بگوید." × یزید گفت: "او از خانواده ای است که اگر لب بگشاید چون ساحران عقول را زایل کند، و ابلهان را فریفته نماید." •••حاضران به همهمه آمدند، یکی فریاد کرد••• ~ گفت: "مگر ما ابلهیم که بی جهت فریفته شویم؟" 🔺خطیب وامانده بود و یزید چاره ای نداشت.🔻 🔰عاقبت به اکراه پذیرفت و خطیب از منبر به زیر آمد و سیدالساجدین بالا رفت••• 🔹حمد وسپاس گفت پروردگارش را و ادامه داد🔹 + گفت: "ای جماعت مردم! خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و بر هشت ویژگی برتری داده." "عطا فرمود به ما، علم و بردباری، و سخاوت و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مومنان را به ما ارزانی داشت." "و بر دیگران برتری داد، و محمّد و علی و فاطمه، جعفرطیار و حمزه، و حسن و حسین و مهدی را،" "از ما انتخاب کرد. پس هر که مرا شناخت، می شناسد، و هر که نمی شناسد بداند،" "منم علی بن حسین!" "من پسر مکّه و منایم، من پسر زمزم و صفایم." "من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد و بر جای خود نصب کرد." "من فرزند بهترین طواف کنندگانم، من فرزند بهترین حج گزاران و تلبیه گویان ام،" "من فرزند کسی هستم که بر بُراق نشست و به آسمان رفت،" "من فرزند پیامبری هستم که در یک شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصی رفت" ✔️ ادامه دارد • • • ● ۱۶ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 ششم صفر 📜 🔘 ••• 🔰فوج بسیار ملائک، بار دیگر فرود آمدند با پنج مرکبِ دیگر از نور••• + سکینه پرسید: "این بانوان کیستند؟" ~ گفت: "حواء ام البشر، آسیه دختر مزاحم، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خولید" + سکینه پرسید: "بانویی که در این میان آنان محزون است، او کیست؟" ~ گفت: "جدّه ات فاطمه دختر محمّد است!" •••سکینه تاب نیاورد و سوی او پَرکشید••• + گفت: "ای مادر مهربان! سوگند به خدا حق ما را انکار کردند. جمع مان را پراکندند، حریم مان را شکستند، پدرم حسین را کشتند." ••• و سپس گریست ••• 🔹مادر مهربان هم گریست.🔹 🔹به گریۀ او، زنان دیگر هم گریستند،🔹 🔹انبیاء چهره درهم کشیدند و آنان هم گریستند،🔹 🔺مادر مهربان، سکینه را در آغوش گرفت و نوازش کرد.🔻 * گفت: "دخترم دیگر مگو" "بند دلم پاره شد. جِگرم را ریش کردی،" "پیراهنی که با من است، پیراهن پدرت حسین است،" "این پیراهن از من جدا نشود تا خدا را با او ملاقات کنم." ● ۱۴ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 هشتم صفر 📜 🔘 +••• "هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد و اطراف زمین نالید و شاخه های درختان و ماهیان و امواج دریا و ملائک مقرّب و همۀ اهل آسمانها در این مصیبت گریستند." "کدام دلی است که از مصیبت کشته شدن حسین از هم نشکافد؟" "کدامین دل می تواند که برای او ننالد؟" "کدام گوشی است که صدای شکافی را که در اسلام پدید آمده بشنود و کَر نشود؟" "ای مردم! ما صبح کردیم در حالی که رانده شدیم، ما را پراکنده ساختند و از وطن خود دور افتادیم" "گویا که ما از فرزندان ترک و کابل ایم، بی آنکه جرمی و یا عمل ناپسندی مرتکب شده باشیم" "با ما چنین کردند، چنین رفتاری را در مورد نیاکان بزرگوار خود هم نشنیده ایم، و این بجز تزویر نیست." "به خدا سوگند اگر رسول الله به جای آن سفارشها که در حق ما کرد، به جنگ با ما فرمان می داد بیش از این نمی توانستند کاری کنند." 💠"إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون."💠 "چه مصیبت بزرگ و دردناک و دلخراشی، و چه اندوه تلخ بنیان کنی!" "اجر این مصیبت که به ما روی آورده از خدا خواهانم، که اوست پیروز و منتقم." ● ۱۲ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
📜 یازدهم صفر 📜 🔘 ••• ••• او را شناختم ••• ~ گفتم: "تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟" - گفت: "من همانم." ~ گفتم: "مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال رسانی و زود برگردی؟ پس چرا نیامدی؟" - گفت: "آمدم، اما دیر آمدم. هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود." 🔺سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد.🔻 - گفت: "وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!" •••و زار زار گریست••• 🔸و من حیرت زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیش رو، در برابرم بود به خود لرزیدم.🔸 🔸او را فراموش کردم و در هراس، از سرنوشت خود ترسیدم.🔸 🔺مبادا سرنوشت من، همچو سرگذشت او شود.🔻 •••طِرمّاح ناله می کرد و می نالید••• - با اشک و ناله گفت: "از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفتم؛ مولای من! این چه مصیبتی است بر من؟" + سیدالساجدین گفت: "وقتی امام به تو گفت زود برگرد، یعنی نرو!" •••بار دیگر صیحه ای کشید و فریاد کرد••• - گفت: "وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!" 🔹و سپس با اشک و سوز، آیه ای را تلاوت کرد.🔹 - گفت: 💠"قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین."💠 🔰"بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیم ناکید، و سراهایی را که خوش میدارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوستداشتنی تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد. و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمیکند."🔰 ● ۹ روز تا 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50