eitaa logo
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
206 دنبال‌کننده
52 عکس
19 ویدیو
25 فایل
بسمه تعالی ♦️فعال ترین وپربارترین کانال شعرائی آئینی سازمان بسیج مداحان استان کرمانشاه درایتا👌 #شور#سرود #مدح باز نشر اشعاروسرودهای جدیدکلی ایام سال به تاریخ قمری و کلیه اشعار مهم مذهبی کشوربرا ،مجالس مذهبی با تنوع بالا و سبک های مختلف @delsokhteh313
مشاهده در ایتا
دانلود
10665.mp3
775.1K
دلم خون دیده ام زخون ترشد عزاداران عزای دیگرشد امام صادق وزهرستم به جان ای وای(۲) کلام ناطق وبیداد دشمنان ای وای(۲) بیا مادر(۲) که رفتم ازدنیا (۲) گل شادی خزانی غم شد بزن بر سر زمان ماتم شد عزیز فاطمه امشب به بستر افتاده(۲) لبان خشگ او گوید که تشنه جان داده(۲) بیامادر (۲) که رفتم از دنیا(۲) چه زهری بود که پیکرش کاهید وجودش را ز یکدگر پاشید چه شد با یوسف زهرا چو لاله پرپر شد(۲) لب نیلوفری او بخون دل تر شد(۲) امامی که حسین مرامش بود حسین جان آخرین کلامش بود لب خشکش حکایت از ارادتش میکرد (۲) حسین هم با لب عطشان عیادتش میکرد(۲) بیا مادر(۲) که رفتن از دنیا (۲) سلام الله علیهم اجمعین ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
کوچه‌ای بود و دری بود و امامی روی خاک می‌دوید آشفته‌رو ماه تمامی روی خاک بی عمامه، بی عصا، بی‌تاب قرآن می‌دوید چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک رشته‌ی پوسیده‌ای را روی مرکب دیده‌ام عُروَةُ الوُثقی و حبل لَاانفِصامی روی خاک... می‌چکاند ابیات بر پای دری، آن نیمه‌شب روضه‌هایی شور را با تلخ‌کامی روی خاک از نجف آیینه آوردند در آغوشِ سنگ ریخت در تعجیل‌شان وادِی السَّلامی روی خاک از مدینه تا مدینه اسم‌هایی اعظم‌ست اسم‌هایی روی نی، چندین اسامی روی خاک قبله‌ی حاجاتِ ما را بی‌نمازان می‌برند می‌رود در دست بت ‌«بیت الحرامی» روی خاک ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
قسم به غربت خاكي كه فوق تفسير است هواي شعر براي بقيع دلگير است نفس كشيدن بين غبارها سخت است سرودن از حرم بي مزارها سخت است چگونه شعر بگويد دلي كه مي‌گيرد الا بقيع! چرا شاعرت نمي‌ميرد قرار نيست تو را بي سبب بهانه كنم ولي بگو كه دلم را كجا روانه كنم كبوتري كه در اين خانه لانه داشته است در آستان رضا آشيانه داشته است چگونه باخبر از آن سراي درد و غم است دلش خوش است كه نامش كبوتر حرم است بقيع، سامره و كربلا و مشهد نيست در اين سرا خبري از رواق و گنبد نيست بقيع مثل نجف نيست تا كه مهمانش به راحتي بنشيند ميان ايوانش ولي بقيع، بهشتي‌ست با چهار مزار بقيع مژده سالي‌ست با چهار بهار چهار مظهر غربت، چهار تن مظلوم چهار قبر غريب از چهارده معصوم فقط ميان بقيع است اين قرار و تمام به يك سلام شوي زائر چهار امام ولي نه، آه دلم ناتمام مانده هنوز به سينه حسرت عرض سلام مانده هنوز سلام از عمقِ دلِ ديده‌اي كه پُر ابر است به مادري كه بدون حرم، نه بي قبر است اگر سلام تو آتش به سينه‌ات افروخت از آن دري‌ست كه روزي ميان آتش سوخت مرا ببخش! نمي‌خواهم آتشت بزنم چگونه گويم از آن روز، خاك بر دهنم ز هرُم شعله‌ي در ياس را كه پژمردند در آن هجوم علي را به ريسمان بردند ميان تلخي آن صحنه‌ي غبارآلود شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود از آن غروب غم‌انگير چند سال گذشت كه باز خاطره‌ي كوچه از خيال گذشت مدينه همدم اندوه دودمان علي‌ست و باز شاهد مردي ز خاندان علي‌ست... ...كه باز آمده آتش در آستانه‌ي او هزار شكر كه محسن نداشت خانه‌ي او رسيده‌اند كه از باغ، لاله را ببرند امام صادق هفتاد ساله را ببرند تصورش چقدر سخت مي‌شود اي واي بزرگ طايفه در كوچه مي‌دود اي واي كسي نگفت مگر پيرمرد بردن داشت؟! تن نحيف مگر تازيانه خوردن داشت؟! ميان گريه‌ي آرام او بلند نخند به دست بي رمقش لااقل طناب مبند ميان سينه‌ي او روضه‌ي مدينه به‌پاست طنين روضه‌اش از «واي مادرش» پيداست عزيز فاطمه را بي اراده مي‌بردند همه سواره و او را پياده مي‌بردند دويد و از نفس افتاد پشت آن مركب دويد و از نفس افتاد گفت يا زينب اگرچه رفت ولي قامتش خميده نبود به ني مقابل چشمش سَر بُريده نبود اگرچه رفت ولي سلسله به شانه نداشت به جاي جاي تنش رد تازيانه نداشت... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
آقاى بى كسى كه غَمْ ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مَآب‌ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب‌ها مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب‌ها شاگردهايشان همه در رختخواب‌ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم حق مي‌دهيم مرد اگر گريه مي‌كند تنها ميانِ چند نفر گريه مي‌كند با ترسِ دختران چقدر گريه مي‌كند افتاده يادِ مادر و در، گريه مي‌كند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه عمامه‌اش كه از سرش افتادُ گفت آه وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه ترسيده است دخترِ دُردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى‌كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى‌كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى‌كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى‌كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم... بالاى تخت قائله‌اى بود، واى من پيش رباب حرمله‌اى بود، واى من زينب ميان سلسله‌اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله‌اى بود، واى من خون شد روان، از آن لب جانانه بازهم ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
بردند برای همه دنیا خبرش را غمنامه‌ای از سرخی چشمان ترش را حتی رمقی نیست به دستان ضعیفش آتش زده زهری همه‌ی بال و پرش را هم سن زیادش سبب خستگی‌اش شد هم شعله زده زهر تمام جگرش را اطفال و عیالش همگی دل نگرانند سوزانده ز آهش همه‌ی دوروبرش را آن‌شب که پی مرکب دشمن به زمین خورد آن شب که شکستند گمانم کمرش را بی حرمتی و بی ادبی شد به مقامش بدجور شکستند دل شعله‌ورش را آن‌قدر تنش آب شده گوشه‌ی بستر دیدند همه حالِ بدِ محتضرش را عمریست برای دل خود روضه گرفته پُرکرده غم کوچه فضای سحرش را سخت است برایش که فراموش نماید آن مادر و آن ناله‌ی درپشت درش را ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است: عزای حضرت صادق شعائر الله است بهشت مقصد هر دسته‌ی عزاداری‌ست سلوک شیعه در این شاه‌راه، کوتاه است مدینه منتظر دسته‌های سینه‌زنی‌ست مدینه چشم به راه بقیة الله است به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است به شُرطه‌ها برسانید بَدْر در راه است بقیع، جنت الاعلاست در سراسر روز بقیع عرش خداوند در سحرگاه است چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است چه شمع‌ها به بقیع از خجالت آب شدند نگاه کردن قبر غریب، جانکاه است به جعفر ابن محمد چنین نخواهد ماند مدینه چشم به راه بقیة الله است ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
اگرچه بر همه عالم گره گشا بودم میان موج مصیبات مبتلا بودم همیشه غفلت اصحاب، دردِسرساز است به وقت فتنه چه بی یار و آشنا بودم کنار منبر من مکتب جدید زدند در آن غبارِ زمان، چشمۀ هدی بودم حقیقت همه قرآن میان قلب من است منم که بر همۀ خلق رهنما بودم شبی که از همه سو ریختند در خانه فقط به یاد غریبیِ مرتضی بودم قیام داشتم و ناگهان زمین خوردم سحر که غرق مناجات با خدا بودم اگرچه شکر خدا دختری نسوخت ولی به یاد شام غریبان کربلا بودم سرم برهنه، شبانه کسی ندید چه شد به یاد شام و نظرهای بی حیا بودم کمی ز روضۀ گودال بر سرم آمد به گیسوان پریشان چو در نوا بودم نخورد یک نوک نیزه به پیکرم اما به یاد قاری بالای نیزه‌ها بودم ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
امان از بادها... سوزان وزیدند امان از تیغ‌ها برّان رسیدند ألا یا اهلَ العالم جد من را به روی خاک‌ها عریان کشیدند ألا یا اهلَ العالم اهل کوفه سرش را با لب عطشان بریدند سواره ده نفر ناپاک‌زاده به روی آن تن بی‌جان دویدند جسارت بر تنش کردند اما فقط از رأس او قرآن شنیدند سرش را داده‌اند و با بهایش نمی‌دانم چقدری نان خریدند؟! ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
هرچه از درد و بلا بر سر حیدر افتاد داد بیداد که یک روز به جعفر افتاد یا رب این "شعله" چرا ول کن این طایفه نیست؟! باز از خیمه گذشت و روی این در افتاد سجده‌اش خورد به هم، بس که تکانش دادند سر سجاده‌ی خود با دل مضطر افتاد با عصا هم بدود باز زمین می‌افتد بی عصا رفت و به هر کوچه مکرر افتاد پس کجایند دراین واقعه شاگردانش؟ پیش چشمان همه حرمت منبر افتاد تا زمین خورد صدا زد ز جگر: وا اُمّاه پشتِ در یاد زمین‌خوردن مادر افتاد مادرش خورد زمین، خورد زمین، خورد زمین جلوی چشم علی، فاطمه با سر افتاد فضه آمد کمکش ورنه مصیبت می‌شد فضه با دیدن او پهلوی کوثر افتاد گریه‌ی غربت زن قاتل شوهر باشد پس عجب نیست بگوییم که حیدر افتاد آخر روضه‌ی ما حرف حسین است حسین دشنه با حنجر خشکیده‌ی او در افتاد وَلیُ الله به یک ضربه تنش برگشته گذر شمر به این ناحیه آخر افتاد کینه‌اش با دوسه تا ضربه به پایان نرسید آن‌قَدَر زد روی تل یکسره خواهر افتاد بانوک چکمه تنش این سو و آن سو می‌شد بانوک نیزه سرش این ور و آن ور افتاد آنکه درسجده فقط پای خدا می‌افتاد وقتِ قتْلِ علی اکبر شد و بدتر افتاد ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
صداقت گوشه‌ای از بی نهایت حُسن رفتارش هزاران جابر و صدها ابوحمزه بدهکارش شعاعی از رُخَش تابید و توحید مفضّل شد کمال شیعه مدیونِ کلام پُر هوادارش تقّیه کرد و همچون پیله شد پروانه‌ی دین را نمایان گشت بعد از سال‌ها آثار ایثارش سرِپاییم اگر از لطف قال الصادق اوییم که عنوان رئیس مذهبِ شیعه سزاوارش هزاران لعنت و نفرین به منصور دوانیقی که آمد با سلاح طعنه و تهمت به پیکارش خدا لعنت کند هر کس به او بی احترامی کرد امام شیعه را بردند ابترها به اجبارش ربیع بی حیا مهلت نداد عمامه بگذارد عزادارم عزادارم عزادارم عزادارش شباهت‌های بسیاری میان اوست با زهرا چه از پهلو، چه از سینه، چه از بازو، چه رخسارش مدینه خاطراتی تلخ همچون کربلا دارد پُر از داغ‌ست در سینه، چه از کوچه، چه بازارش به روی نیزه می‌بردند رأسِ پور حیدر را بمیرم آفتابِ داغ هم می‌داد آزارش ** خودش فرمود هرکس گریه بر جد غریبم کرد نمی‌بینند او را در صف محشر گرفتارش ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
آسمان در سجده افتادست پیش پای تو عرش آرام‌ست زیر سایه‌ی طوبای تو بادها را مسخ کرده عطر جان‌ْافزای تو ماه، فانوسی برای شب‌نشینی‌های تو تو تجلّیِ اصولی، تو بنایِ منطقی تو امام راستینی، تو امامِ صادقی خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل‌ست خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل‌ست کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل‌ست طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل‌ست نور علم‌ات را به ژرفای جهان تابانده‌اند بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده‌اند حالِ عاشق نیمه‌شب با چشم بارانی خوش‌ست پس سحر لطفی کنی من را بگریانی، خوش‌ست یک نظر تنها، به سمتم سَر بگردانی خوش‌ست در تنور عشق، من را هم بسوزانی خوش‌ست خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده می‌چکد عطر خدا از اَلسّلامِ آخرت شش قدم می‌خواست تا معراج، چشمان ترت جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت بندگی‌ات شیعه را انداخت یاد مادرت اشک را مانند مادر می‌کنی آب وضو آنقدر مولای من، زهراخِصالی که نگو فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می‌کنم شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می‌کنم دست چشمم را کنار قبر تو رو می‌کنم بارگاه خاکی‌ات را آب و جارو می‌کنم کاش در خاک بقیعِ تو حرم می‌ساختیم چارتا گنبد در آنجا دستِ‌کم می‌ساختیم بارها گفتی که اشک روضه‌ها مشکل‌گشاست دردمندان! گریه بر هر درد بی درمان دواست ختم منبرهایت آغاز گریز کربلاست قاتلِ جان تو آقا روضه‌ی طشت طلاست اشک‌های گریه‌کن‌ها را شمارش کرده‌ای گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده‌ای آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت آسمان، قلبش شکست و بارشی نم‌نم گرفت روضه‌خوان "دیوار" شد، "در" پابه‌پایش دم گرفت دخترت از ترس، دامان تو را محکم گرفت نیمه‌شب بال و پر پروانه را آتش زدند پیش چشم دختر تو، خانه را آتش زدند پیش پای‌ات اشک‌های همسرت افتاده است جای‌جایِ این گذر بال و پرت افتاده است تکه‌ای از شعله بر روی سرت افتاده است رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟ ریسمانِ بی مروّت‌ها اسیرت کرده است ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است بین این کوچه تو را در نیمه‌ی شب می‌کِشند بی عمامه، بی عبا در پشت مرکب می‌کشند تا گذر از جمعیت می‌شد لبالب، می‌کشند ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می‌کشند سوخت در بین گذر، بال و پَرِ پروانه‌ها عمه‌جانت سنگ خورد از پشتِ‌بامِ خانه‌ها گیسوان کودکی با پنجه شانه می‌خورد پیش چشمانش رقیه تازیانه می‌خورد طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می‌خورد دستِ سنگینی به رویِ کودکانه می‌خورد دورِ تو شکر خدا انبوه شامی‌ها نبود معجر ناموسِ تو دست حرامی‌ها نبود ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
زخمی که هست بر جگر من، جدید نیست سوزانده جانم و به اجل هم امید نیست آتش کشیده‌اند درِ خانه‌ی مرا این کارها ز دشمن حیدر بعید نیست شیخ الائمه را وسط کوچه می‌کشند اینجا کسی به فکر منِ مو سپید نیست گشته مدینه کرببلایی دگر، ولی داغی شبیه داغِ حسینِ شهید نیست این لشکری که از در و دیوار آمدند دلسنگ‌تر ز لشکر پَستِ یزید نیست وحشت‌زده اگر شده‌اند اهلِ خانه‌ام اما خبر ز ضربت دستی پلید نیست اینجا خبر ز خصم لعینی که بی هوا معجر ز روی عترت طاها کشید نیست اصلاً تمام آنچه که دیدم، برابرِ آن صحنه‌ای که عمه‌ی سادات دید، نیست **  "والشمرُ جالسٌ" به روی سینه‌ی حسین رحمی به قلب آن که سرش را بُرید نیست عالم فدای خواهر مظلومه‌ای که گفت: گشته تن برادر من ناپدید...، نیست ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به عضویت در کانال شعرای آئینی سازمان👇👇👇 https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah