eitaa logo
شبهات حوزه جمعیت
43 دنبال‌کننده
42 عکس
27 ویدیو
0 فایل
این کانال، زیر نظر مجموعه مهرفرشته‌ها و محل انتشار پاسخ به شبهاتی‌ست که توسط تیم رسانه این مجموعه تدوین شده‌است https://zil.ink/mehre_fereshteha ارتباط با ما @mhdy1227
مشاهده در ایتا
دانلود
حالا نوبت شماست که خودتون رو جای کارشناسان بزرگ جامعه و جمعیت شناسی بذارید و نظر بدین آیا واقعا اینطوره؟🤔 یعنی واقعا عدم توانایی دستگاه‌ها اجرایی در نگاه داشتن روستایی‌ها در مناطق خودشون و کنترل صحیح این پدیده نمی تونه عامل اصلی این مهاجرت‌ها باشه؟
از طرفی، حالا که مهاجرت صورت گرفته و تراکم جمعیت ایجاد شده، واقعا قبل از اینکه افزایش جمعیت رو متهم کنیم بهتر نیست به دنبال راهکارهای عملی باشیم تا ازین کمیت خوب جمعیت بپرسیم چه انگیزه‌ای داشتن برای این کار و بعد بشینیم برنامه ریزی کارشناسانه انجام بدیم برای - حل مشکل بیسوادی و تأمین آموزش و پرورش - ریشه کنی کارهای کاذب - و بالا بردن سطح فرهنگ این جمعیت ها⁉️
خوب چندتا کار رو باید سازمان های اجرایی انجام بدن تا هم سوء مدیریت خودشون رو جبران کنن و هم بهانه به دست بعضی‌ها ندن که مدام افزایش جمعیت رو متهم ردیف اول جرم و جنایت در جامعه میدونن 1⃣کشف انگیزه های مهاجرت ها 2⃣ایجاد ساز و کارهای صحیح مدیریتی 3⃣ایجاد سیاست های حمایتی 4⃣تلاش برای رفع بیسوادی و تأمین آموزش و پرورش 5⃣بهره گیری از مشارکت‌های مردمی و سازمان‌های غیردولتی حالا شما اگر مدیر جمعیت باشید چه راهکار دیگه ای پیشنهاد می دادید؟! https://zil.ink/mehre_fereshteha
مادر، مثل هربار، خسته و ناامید به خانه برگشت. هر بار که به ملاقات پدر می‌رفت، همینقدر ناراحت و ناامید به خانه می‌آمد،🚶‍♀ و من هر بار آرزو می‌کردم که ای کاش هیچوقت پدر،خانه و مغازه کوچکمان را نمیفروخت و در همان شهر کوچک و با صفای خودمان می‌ماندیم تا هیچوقت ،مادرم را اینگونه خسته و نالان نمیدیدم.😔 ما در شهر کوچکمان، زندگی خوبی داشتیم، اما به وسوسه‌های پسر عموی پدرم که تهران وضعیت مالی خیلی بهتری میتوانیم داشته باشیم عازم تهران شدیم و پدر مقداری از پول فروش خانه و مغازه را ،منزلی کوچک اجاره کرد و با بقیه پول ،در کاری که پسر عمویش گفته بود شریک شد اما... بعدها مسئولین شرکت ،پول ها را برداشتند و از کشور گریختند، و پدر ماند و کلی بدهی که شرکت برایش به جا گذاشته بود🗂 با پول رهن خانه و قرض از دوست و آشنا، مقداری از بدهی پدر را دادیم اما مقدار زیادی از آن باقیمانده ...📊 حالا چند سالی است که من و خواهر برادرهایم در بیقوله‌ای حوالی تهران ساکنیم و گاهی گل میفروشیم، گاهی کارگری میکنیم، تا شاید بتوانیم کمی از بدهی پدر را جور کنیم...⛏⚙ دلم برای صفا و زیبایی شهر کوچکمان، برای حوض آب وسط خانه، و برای مفهوم پدر، مادر و خانواده، تنگ شده...🏞 ای کاش هیچوقت به این شهر شلوغ و خاکستری نیامده بودیم، ای کاش پدر ،به درامد کمی که داشت قانع بود و مادرم هر روز انقدر،پیر نمیشد و ما هم زیر سایه پدر قد می کشیدیم و بازی می کردیم،نه زیر نگاه های سرد و سنگین و ترحم امیز غریبه‌ها...🌆 ای کاش... https://zil.ink/mehre_fereshteha
چندسال دیگه چی میشه؟
اول از همه؛ دیدن تمام واقعیت‌های جامعه....
مسئله اینه که....
واقعیت‌های جامعه ما....
در کنار اصلاح اصول اقتصادی باید یک سری تغییرات دیگه هم به وجود بیاد....
این هم دغدغه‌های رهبرمون در ارتباط با مسئله جمعیت....
تکیه ما به نیروی انسانی جوان، با نشاط و فعاله.... https://zil.ink/mehre_fereshteha
هر گاه به آمدن فرزندم فکر میکنم، قطاری از مخالفت‌ها در مقابل چشمانم به حرکت در می‌آید: "دیوانه شده ای، در این دوره زمانه که فقر و نداری بیداد میکند، چرا فرزند زیاد میاورید؟ هم خودتان ،هم فرزندانتان را به سختی می اندازید، کمی واقع بین باشید، حقیقت امروز جامعه را ببینید، چرا در رویا به سر می برید و...."🗣 چشمانم را میبندم تا بهتر، بر روی حقیقت تمرکز کنم، که ناگاه، آیه‌ای از قرآن بر قلبم جاری میشود: "و لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق...نحن نرزقکم و ایاهم..." حرف هایشان از سر دلسوزی است،اما آیا_نعوذ بالله_ خدای من ،وعده خلاف داده؟❤️ حقیقت آن چیزی است که اطرافیانم از آن میترسند و میترسانند یا وعده‌ای است که در قرآن آمده؟ خاطراتم را مرور میکنم، با تولد هر فرزندم،به عینه شاهد تحقق وعده الهی بوده ام که چگونه به برکت قدوم نازنین فرزندانم، از خزائن غیب الهی، بارها متنعم شدیم...👑 چشمانم را میگشایم و لب به سخن باز میکنم:"نحن نرزقکم و ایاهم... اگر بنا باشد بترسیم، حقایقی بس ناگوارتر برای ترسیدن هست: پیری، تنهایی،ضعف و اضمحلال میهنم و این یعنی تباهی آینده فرزندانم... پس برای زدودن سیاهی از خانواده و کشورم، به وعده الهی اطمینان میکنم و از خداوند فرزندانی آینده ساز طلب میکنم..." به قول سهراب سپهری: چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید... https://zil.ink/mehre_fereshteha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چندتا بچه خوبه⁉️ دوست دارین چندتا داشته باشین ولی هراس دارین⁉️ حرف مردم که تمومی نداره پس چرا آنقدر برامون مهمه🧐 نکنه اعتمادمون به خدای روزی دهنده بی نهایت کم شده😔 برای رسیدن به جواب، ویدئوی بالا رو ببینین👆👆 https://zil.ink/mehre_fereshteha
28.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر شماهم دلتون برای صفای خانه‌های قدیم، پر از بچه‌های قد و نیم قد، پر از صفا، شادی و نشاط تنگ شده، کلیپ‌رو از دست ندید... https://zil.ink/mehre_fereshteha
شبهات حوزه جمعیت
#نوستالژی #کاملا_دلی #فرزندآوری_بی_کلاسی_اجتماعی اگر شماهم دلتون برای صفای خانه‌های قدیم، پر از بچ
دل تنگم... دلتنگ گذشته‌ای سرشار از محبت و گرما، همان گذشته‌ای که با وجود دلتنگی، از ترس اینکه متهم به بی کلاسی و تحجر نشویم، روز به روز از آن دورتر شدیم... چه میهمانی هایی داشتیم...،هر هفته خانه یکی از اقوام، هر خانواده با کلی بچه قد و نیم قد به میهمانی می آمد، بچه ها تا همدیگر را می دیدند ،گل از گلشان میشکفت و به گوشه‌ای از خانه میرفتند و مشغول بازی میشدند،بازی هایی گرم،از جنس هفت سنگی پسرانه 🧒 و یک قل دو قل دخترانه...👧 وقت غذا که می رسید، سفره ای بزرگ، وسط خانه میزبان گشوده میشد...یک مدل غذا در ظروفی ساده و بی تکلف🍲 سفره‌ای که پر بود از تصاویر انواع غذا که دیدن نقش کباب و خورشت های روی سفره، اشتهای بچه‌ها را حسابی باز می‌کرد😋 و گاهی دعوایی میانشان بر سر اینکه عکس کباب سهم من است ،سر میگرفت و این سادگی کودکانه، خانه را پر می‌کرد از صدای خنده بزرگترها ...یادش بخیر، چه روزهای گرمی بود...😇 اما امروز، سهم کودکانمان، خانه‌هایی ساکت و بی روح است که صفحه سرد و بی احساس تبلت و گوشی، جایگزین بازیهای خواهر و برادارنه شان شده و مادر و پدر هايي كه درگیر خودشانند و در پی کسب کلاس اجتماعی و تجدد و پیشرفت!...📱 نمیدانم،چگونه و از کجا، انقدر تغییر کردیم، نمیدانم چرا دنیای سرد و بی روح و مثل سنگ امروز را عصر تجدد میخوانیم و گرما و صمیمیت دیروز را تحجر....😔 کاش،کمی به خودمان بیاییم و فریب شعارهای توخالی تجدد و کلاس اجتماعی را نخوریم... کاش بدانیم برای رسیدن به این تجدد،چه هزینه گزافی داده ایم... کاش دوباره گرمای گذشته را به زندگی امروز، برگردانیم... کــــــــاش.... ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha
دست در دست کودکانم در حال قدم زدن در خیابان بودیم... دخترم که تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته، ذوق خواندن دیوار نوشت‌های مسیر را دارد... 🏷 به یکی از دیوار نوشت‌ها رسیدیم و فرزندم زیر لب، آهسته آهسته حروف را کنار هم گذاشت و شروع به خواندن کرد: "فرزند بیشتر،زندگی شادتر" ....👶👧🧒👦 به ناگاه غمی عجیب، از جنس غم دوران کودکیم سرتاسر وجودم را فراگرفت، به یاد روزهایی افتادم که تازه خواندن و نوشتن آموخته بودم و با ذوق وشوق، هر جا، نوشته‌ای می‌دیدم با لحنی کودکانه، آرام آرام حروف را به هم می‌چسباندم و از خواندن آن لذت میبردم... اما جمله‌ای بود، که هرگاه آن را می خواندم، احساسی ناخوشایند در سرتاسر وجودم ریشه می دواند: "فرزند کمتر،زندگی بهتر"😔 گویا آن روزها، من و دیگر کودکان، آمده بودیم تا مادرها و پدرانمان را از خوشی محروم کنیم و شادی را از زندگی هایشان بزداییم...😭 آن روزها، فرزند بودن جُرم بود و ما کودکان، مجرم.... قامت سرد و بی روح این شعار، بر تمام کودکیم سایه افکنده بود؛ از دیوارهای شهر گرفته تا بر روی جعبه شیرینی که پدر برای شیرین کامی ما می‌خرید، اماتلخی این شعار، طعم خوش شیرینی‌های کودکیم را می ربود... درست یا غلط بودن و یا حتی ضرورت و عدم ضرورتش را نمی دانم، اماخوب می دانم که این شعار، من و کودکان هم دوره من را از حس خوش "فرزند بودن" محروم کرده بود... به امروز برمی‌گردم و به لب‌های دخترم می‌نگرم که با غرور زمزمه می‌کند:"فرزند بیش تر،زندگی شادتر"😍 همراه دخترم لبخند میزنم و مسرورم از اینکه کودکی فرزندانم پر شده از حس غرور... غروری از جنس "مایه شادمانی بودن" ،نه حس خجالت و شرمندگی از "فرزند بودن" ... ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha
36.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به نام خالق هستی سلام .. سلامی دوباره به روی ماه دوستان گلم که همیشه ما رو همراهی کردین امیدوارم حال همه تون خوب باشه راستش خیلی وقته ذهنم درگیره ..درگیر چی؟🧐 خوب براتون میگم .. حتما همه یادتونه این شعار معروف رو که بچه کمتر زندگی بهتر...شما چی فکر می کنید این درسته یا اینکه بگیم بچه بیشتر زندگی بهتر..! خوب همگام باهم پیش به سوی یه بحث داغ کارشناسی! لطفا کلیپ بالارو کامل و با دقت ببینین👌👌 شنبه‌ها، با همراه شما هستیم https://zil.ink/mehre_fereshteha
48.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؟ من عاشق بچه م😍😍😍 اما..‌‌... با طعنه‌های مردم چه کنم😭😭😭 اگر دنبال یه جواب مختصر و مفید هستین برای دلسوزی‌های ناراحت کننده دیگران، این ۵دقیقه رو از دست ندید👌 ۵ دقیقه‌ای که به کلی از سوالاتتون راجع به چرایی داشتن چند فرزند، جواب میده👆👆 این کلیپ رو برای تمام مامان‌ها بفرستین➡️ https://zil.ink/mehre_fereshteha
🌷 🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷 ؟ گاهی حرف‌ها سنگین است و نگاه‌ها سنگین‌تر... گاه دلی را میسوزانیم که به وسعت یک آسمان است... مادری تنها ،دست در دست فرزندان قد و نیم قدش ،راهی خیابان‌های شلوغ این شهر می‌شود و نگاه‌های سنگینی که هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود و زمزمه‌هایی که هر لحظه بیشتر جان می‌گیرد...🧕👶👧🧒👦 عده‌ای دلسوزی میکنند و عده ای دل می‌سوزانند...🔥 از گوشه‌ای پیرزنی او را به دیگری نشان می‌دهد و با صدایی نه چندان آهسته به خیال خودش مادرانه ،برایش دلسوزی میکند: "زن بیچاره،سن و سالی هم ندارد،نگاه کن چگونه خود را در بند فرزندانش کرده،تازه این اول مشکلات اوست..."😶 مادر، آهسته چادرش را که از دو طرف در دستان کودکانش قرار گرفته، و براثر تکان‌هایشان کمی به هم ریخته، مرتب می‌کند و باز مشغول هل دادن کالسکه می‌شود تا فرزندان را برای بازی به پارک ببرد...❤️ در طول مسیر هر لحظه نگاه‌های سنگین را بر روی خود و فرزندانش حس می‌کند و برای آرامش قلب خود مشغول ذکر گفتن می‌شود...📿 به پارک می‌رسند و بچه‌ها مشغول بازی می‌شوند؛ مادر در حالیکه نوزادش را در آغوش می‌گیرد تا جان تشنه‌اش را سیراب کند و گریه‌هایش را لبیک بگوید، کتابی را از داخل کیف در می‌آورد و مشغول خواندن می‌شود،📖 زنی که در کنار او روی نیمکت نشسته و انگار صدای چند دقیقه گریه نوزاد، او را آزرده و حالا در پی تلافی است، با تلخ کامی، لب به کنایه می‌گشاید: "سواد هم داری و انقدر بچه می آوری؟" مادر تا خواست سوال پر از تلخیش را پاسخ دهد، پسر کوچکش از روی تاب افتاد و او ،با نوزادی در آغوش،به سمت فرزند دوید تا با نوازشی مادرانه ،زخم کوچک پایش را التیام بخشد که ناگاه، زنی دیگر که تک فرزند خود را تاب می داد با صدای بلند گفت:"همین است دیگر ...بچه زیاد می آورید ولی مراقبت بلد نیستید..." بغض راه گلوی مادر را می بندد، نمی‌داند از دیدن خراش کوچک پای فرزندش بغض کرده ،یا از شنیدن نیش‌ها و کنایه‌ها...😔 آرام دست فرزندانش را می‌گیرد و با وعده خرید بستنی، به قصد فرار از حرف‌ها و نگاه‌ها دوباره راهی خیابان‌های تنهایی شهر می شود... او خسته است اما نه از بازی و شیطنت فرزندانش...بلکه از نگاه‌های سنگین بقیه که باری شده بر روی دوشش.. ناراحت است، نه از زخم پای فرزندش، بلکه از زخم زبان هایی که بر جانش نشسته تشنه است...نه بر اثر شیر دادن به فرزندش، بلکه تشنه جرعه ای محبت، از مردم این شهر... اما با وجود تمام این غم‌ها ،باز هم محکم و استوار است، زیرا او، پشت لب‌های خندان فرزندانش که سر خوش از تفریح امروز وطعم شیرین بستنی کودکی هستند ،لبخند رضایت خدا را می بیند...😇 همین لبخند کافی‌ست تا تمام ابرهای خاکستری شهر کنار رود و پرتوهای گرم و پر نور خورشید،جانی دوباره به دل خسته اش ببخشد... 🌞 او شادمان است و مسرور از داشتن هدیه های خدا... اما... کاش ما اینگونه دل مادری که بهشت زیر پای اوست با زخم زبان‌هایمان نیازاریم، مبادا خداوند به سبب دل شکسته اش بر ما غضبی کند... حواسمان باشد...این شهر سال هاست به خود باران ندیده ...🌧 ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha 🌷 🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷
28.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر میخواید بدونید چرا از یک جامعه سالمند باید ترسید.... و چرا باید به سرعت، روند پیری جمعیت رو متوقف کرد، تا وقتی راه علاجی هست، کلیپ بالارو ببینید👌 ۴دقیقه‌ای که صفر تا صد یک جامعه غیر جوان رو به تصویر میکشه👵🧓 https://zil.ink/mehre_fereshteha
🍃 🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷🍃 همه، سوار بر ناقه عمریم و روزها از پی هم میگذرد؛ کودکی،نوجوانی،دوران خوش و پر رونق جوانی...👶🧒👦🧑👨 کم کم سپیدی‌مو آشکار میشود و تن ها هر روز خسته تر از قبل...🧓👴 حال این انسان پیر نیاز به یاری دارد، درست همانند دوران خردسالی: «...و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا» آری، حالا نوبت فرزندان اوست تا پر و بال رحمت بگشایند، با کمک دیگر فرزندانش، حتی با کمک دیگر اعضای جامعه باید از او مراقبت کرد، زیرا بیش از پیش دردمند و ناتوان است،اما...!! اما او که فرزندی ندارد، دوران جوانی را به خیال خود، بدون زحمت نگه داری از فرزند و غرق در خوشی‌های زود گذر سپری کرد، حتی گاهی شماتت کرد آن‌هایی که از مقداری از سلامتی و زیبایی و خوشی های دوران جوانی،گذشتند و فرزندانی برای آینده خود و میهن خود، بر جای گذاشتند...💗 و اکنون که دیگر همه جوانیش را در خوشی ظاهری و راحتی و آسودگی سپر کرد و به پاییز عمر خویش رسید، کسی نیست تا قدری برایش سختی این روزها را کمتر کند و بال و پری نیست تا زیر پایش فرش محبت بگستراند...☀️ او مانده و جامعه‌ای همچون خودِ او، پیر و خسته... چه کسی بار این جامعه را باید به دوش بکشد؟... آری، جوانیمان می‌رود،با تمام شکوه و قدرت و خوشی و زیباییش...🌪 روزهای خوشی جوانی و لذت‌ها و تفریحات آن گذراست، پس باید قدمی برای روزهای سختِ در پیش رو برداشت...🌞 هرچه فرزندان بیشتر، پر و بال رحمت برای والدین گسترده تر...🌺 هرچه جوانان یک جامعه بیشتر،پویایی و نشاط جامعه بیشتر...💥 فرصت چندانی برایمان نمانده... قدر این روزها را بدانیم و خود،،نسل آینده، و کشور را از تهدید پیری و جامعه پیر و خسته ،نجات دهیم... هیچ کس جز ما نمیتواند به یاریمان بیاید،پس خود به فکر آینده خویش باشیم...😇 ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha 🌷 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷
32.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعضی‌ها میگن، اگر جمعیت ایران زیادتر از این بشه به زودی منابع غذایی کشور رو به اتمام میره و ما با خطرات جدی‌ای مواجه خواهیم شد🤨 یا میگن منابع طبیعی‌ و آبی ما بسیار محدود هستن همین الانم کلی مشکل منابع آبی داریم در کشور، جمعیت بیشتر، مساوی‌ست با منابع طبیعی و آبی کمتر...🌧🌧💧💧 شما باهاشون موافقید⁉️ امروز در مون به این موضوع پرداختیم تمام جوانب این‌مسئله در این ۵دقیقه بررسی شده از دستش ندید👌 و منتشرش کنید😊 https://zil.ink/mehre_fereshteha
🌷 🍃🌷🍃 🌷🍃🌷🍃🌷 گاهی دنیا جای عجیبی می‌شود، گاهی دنیا وارونه می‌شود و گاهی ما چه زودباورانه، به حرف‌هایشان دل میسپاریم و با دست خود تقدیرمان را دگرگون می‌کنیم که خداوند فرمود: "إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ: خدا حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغییر دهند..."💥 دنیای پیرامون ما، پُر شده از دروغهای متمددانه و دهانپرکن، تیرهایی که به سمت ما پرتاب می‌شود تا ارزش هایمان را یکی پس از دیگری نابود کند، و امروز هر تیری به دستشان برسد ،استفاده می‌کنند برای نشانه رفتن به سمت جمعیت🏹 یک روز کمبود آب و یک روز کمبود کار...ما را میترسانند از جمعیتی که زیاد شود و سبب کمبودهای کشورمان شود، و آن گاه، ترس تمام وجودمان را سیطره می‌کند و با دست خود سلاح جمعیت را تسلیمشان می سازیم....🤐 به خود بیاییم، ترس‌های بیهوده را کنار بگذاریم، آنگاه با فکری آزاد از ترس های پوچ، به آینده بنگریم، آینده و تقدیری که خودمان رقم میزنیم...📈 فرزندان ما، سبب کمبودهای کشور نمی‌شوند،بلکه تفکری که دشمن برایمان به ارمغان آورده، یکی پس از دیگری منابع و ارزش هایمان را به نابودی می کشاند...🔥🔥 اول اسراف را، با نام‌های زیبا تزیین کرده و وارد زندگیمان می‌کنند،📛 بعد ارزش‌هایی مثل قناعت و ساده زیستی و قدر دان نعمات بودن را از ما می‌ربایند و آن‌گاه ما را از کمبود منابع می‌ترسانند و علت آن را نه اسراف و تبذیر ،بلکه زیاد شدن جمعیت ، جلوه می‌دهند👺 و ما چه زودباورانه گوش به دروغ‌هایشان میسپاریم و آنگاه ،دشمنان ما، به راحتی به بزرگترین سرمایه کشور، یعنی جوانان پویا و با نشاط و خوش فکر را از ما می‌گیرند😰 و ... ناگاه وقتی چشم باز می‌کنیم می‌بینیم، همه منابع طبیعی‌مان خوب و کافی است، اما، دیگرفکر و اندیشه ای از جانب دانشمندان این مرزو بوم نیست تا این منابع را برایمان سر و سامان دهد و به نفع ما به کار گیرد! 👨‍🏫👨‍🏭👨‍🚀👨‍🌾 چشم‌هایمان را بگشاییم، دشمن دلسوز ما نیست...به جمعیت به عنوان یک سلاح و یک سپر در برابر حملات هر روز دشمن نگاه کنیم... جمعیت والاترین منبع حیاتی این کشور است که اگر جوان باشد و پویا، می‌تواند تمام منابع دیگر را، برایمان حفظ کند و به کار گیرد...💪✍ تقدیر و آینده، در دستان ماست:👌 " إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ..." ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃 🌷
لیست شبهاتی که و پاسخ داده شده‌اند ✅ شبهات اجتماعی👇 ؟ ✅ شبهات خانوادگی👇 ✅ شبهات فردی👇 ؟ ؟ در نشر مطالب کانال، بسیار کوشا باشید👌 https://zil.ink/mehre_fereshteha