#انقلاب
#ترور
#خط_نفوذ
#افساد_طلب
❗️❓سوالاتی که همچنان بی جواب است!
1 شهریور 1377، حوالی بعد از ظهر در بازار تهران صدای چند گلوله ممتد شنیده میشود و ساعتی بعد خبرگزاریها و تلویزیون خبر از ترور و شهادت سیداسدالله لاجوردی، دادستان مشهور تهران در دهه 60 را منتشر میکنند.
شهيد لاجوردی از جمله چهرههای مهم دستگاه قضایی در دهه 60 به شمار میآمد که پروندههای مهمی همانند انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، انفجار دفتر نخست وزیری و پیگیری عملیاتهای ترور مجاهدین خلق و برخورد با آنها را در آن سالها بر عهده داشت.
شهيد لاجوردی که تا سال 64 به کار خود ادامه داده بود، پس از فشارهای بسیار سیاسی حجة الاسلام هاشمى، آيت منتظرى و آيت الله صانعى(رييس وقت قوه قضائيه) و برخی از اعضای شورای عالی قضایی وقت، همانند آیتاله موسوی بجنوردی و سید محمد موسوی خوئینیها با دستور صانعى از سمت خود عزل و کنار گذاشته میشود. اما همواره موضع و پا فشاری وی تا زمان شهادت بر دو موضوع قابل توجه بود؛ اول رسیدگی به پرونده انفجار دفتر نخست وزیری که توسط عامل نفوذی مشکوک سازمان مجاهدین با نام مسعود کشمیری رخ داده بود و نقش برخی از اطرافیان شهید رجایی در آن اتفاق قابل تأمل بود و دیگری رسیدگی بدون اغماض به پرونده مجاهدینی که بر سر موضع خود قرار داشته و دست آنها به خون ملت آلوده بود.
شهيد لاجوردی همواره این مواضع خود را حفظ کرد و حتی در دوران بعد از رحلت امام (ره) و ریاست آیتاله محمد یزدی بر دستگاه قضا که شهيد لاجوردی به ریاست سازمان زندانها نیز رسید، این مواضع را علنی بیان مینمود و به همین دلیل ترور وی در شهریور سال 1377 از اهمیت تاریخی قابل توجهی برخوردار است.
شهيد لاجوردی پس از انتخابات 2 خرداد 76 مجددا تحت فشارهای سیاسی مجبور به کناره گیری از سمت خود شده بود و در ماههای آخر به کار در بازار تهران مشغول بود اما هنوز پيگير پرونده انفجار نخست وزيرى و دخالت عوامل داخلى در آن بود که سرانجام نیز به شهادت رسید.
وصیت نامه وی که پس از شهادتش منتشر شد، نشان دهنده عمق دغدغهها و نگرانیهای وی درباره نفوذ جریان مشکوک امنیتی دهه 60 بود که در تأسیس اطلاعات دفتر نخست وزیری و وزارت اطلاعات نقش داشتند و پس از رحلت امام و به خصوص بعد از 2 خرداد سال 76 به قدرت سیاسی نیز دست پیدا کرده بودند.
وی در بخشی از وصیت نامه خود میگوید:
"خدایا ! تو شاهدی چندین بار به عناوین مختلف، خطر منافقین انقلاب را (همانان که التقاط، به گونه منافقین خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانان که ریاکارانه برای رسیدن به مقصودشان، دستمال ابریشمی بسیار بزرگ - به بزرگی مجمعالاضداد - به دست گرفتهاند، هم رجایی و باهنر را میکُشند و هم به سوگشان مینشینند، هم با منافقین خلق پیوند تشکیلاتی و سپس ... !"
پس از ترور شهيد لاجوردی در پائیز سال 1377، پرونده قتلهای زنجیرهای به شدت خبرساز شد و پس از آن وزارت اطلاعات و عناصر مهم جناح راست وزارت همانند سعید امامی (اسلامی) متهم گشته و دستگیر میشوند و سعید امامی نیز در سال 1378 به نحو مشکوکی در بیمارستان فوت میکند. فروردین ماه 1378 نیز علی صیادشیرازی از امرای مشهور ارتش جمهوری اسلامی که در مقابله با منافقین در عملیات مرصاد در سال 67 نقش پررنگی داشت ترور میشود و چند ماه بعد در تیر ماه سال 1378 غائله 18 تیر سال 1378 به راه میافتد.
تمامی این وقایع که تنها در 2 سال اول دولت اصلاحات روی داده بود بعد از گذشت سالها همچنان این سوال را به ذهن مخاطب متبادر میکند که چرا این وقایع مهم در سالهای ابتدایی دولت اصلاحات رخ داد و دلیل حذف نیروهای شاخص انقلابی و امنیتی نظام در آن سالها با حاشیه سازی سیاسی و ترور چه بور