eitaa logo
پاسخ به شبهات|سعید سپاهی
5.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
768 ویدیو
242 فایل
ارسال شبهه @tadbir73 https://tadbirrr.blogfa.com/ هر سوال و شبهه ایی داری بدون تعارف بپرس
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ دورۀ اول سلطنت محمّدرضا با اشغال ایران توسط ارتش‌های سه‌گانه متفقین آغاز می‌شود، که در اواخر شهریور 1320 نیروهای خود را وارد تهران کردند. {...} به هرحال، پس از این رژه {شوروی‌ها} هیچ سرباز و درجه‌دار و افسر شوری در شهر دیده نمی‌شد. از یک منبع مطمئن شنیدم که فرماندۀ کل نیروهای شوروی دستور داده که هر کس از افراد او در ملأ عام ظاهر شود به شدیدترین وجه، حتی اعدام مجازات خواهد شد. انگلیسی‌ها نیز کمتر دیده‌ می‌شدندو غالباً در باشگاه‌های خود بودند. ولی وضع آمریکایی‌ها به کلی متفاوت بود. آنها در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه‌دارانشان بود. روزانه به هر کدام یک بسته به عنوان جیرۀ غذائی می‌دادند، که هر بسته برای مصرف 5-6 نفر کافی بود. در هر یک از بسته‌ها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان، ویتامینی که باید روزانه مصرف می‌کردند، دو بطری ویسکی و دوبسته سیگار خوب بود. آمریکایی‌ها به سرعت باشگاه امیرآباد را به مرکز فحشاء تبدیل کردند. کامیون‌های آمریکایی به مرکز شهر می‌آمدند و دخترها را جمع می‌کردند و به باشگاه می‌بردند. دخترهایی که به این اوضاع تمایل داشتند، صف می‌کشیدند و منتظر می‌ماندند؛ مثل اینکه در صف اتوبوس هستند. کامیون‌های روباز ارتش آمریکا می‌آمد و 200-300 دختر را سوار می‌کرد و می‌برد. آمریکایی‌ها هر چند پول نداشتند ولی با همین بسته‌ها دخترها را راضی می‌کردند. من با یکی از کسانی که به باشگاه می‌رفت آشنائی داشتم و دیدم که در انبار خانۀ او تا زیر سقف از این بسته‌ها چیده است. هر روز که می‌رفتند یکی دو بسته می‌گرفتند. این بسته‌ها قیمت گرانی داشت و خرید و فروش می‌شد. یکی از کسانی با آمریکائی‌ها می‌رفت، خالۀ محمّدرضا بود، که اکنون شاه ایران شده بود. فرد دیگر که می‌شناختم، یک دختر ارمنی بود و پدرش یک کارگر زحمتکش بود. من با این دونفر بارها صحبت کردم و گفتم ه این کار صحیح نیست و عمل شما در شأن فاحشه‌های کنار خیابان است. خالۀ محمّدرضا خیلی رک و صریح می‌گفت: خیر، افرادی که در باشگاه هستند هم تیپ ما هستند و هیچ اشکالی ندارد. خاطرات ارتشبد (از نزدیکان دربار پهلوی) جلد یکم، صفحۀ ۱۲۳ و ۱۲۴
🔵رقابت بر سر تملق و چاپلوسی! در دفتر کارم نشسته بودم که صدای داد و فریادی از سرسرای کاخ به گوشم رسید. وقتی از دفتر کار خود بیرون آمدم اردشیر زاهدی را دیدم که تیمسار ایادی را زیر مشت و لگد انداخته است و مرتب به او ناسزاهای رکیک می‌دهد! رفتم آنان را از یکدیگر جدا ساختم. پس از بررسی معلوم شد مطلبی که قرار بود زاهدی به عرض اعلیحضرت برساند، ایادی پیشدستی کرده و به عرض رسانده و همین موضوع زاهدی را ناراحت کرده و او را به باد کتک گرفته است. این را بگویم اردشیر زاهدی مرتب میان واشینگتن و تهران در حرکت بود و عقیده داشت که اعلیحضرت، برای فروکش کردن تظاهرات، باید خشونت بیشتری نشان دهند. 📚منبع:امیراصلان افشار/سروها در باد/ ص 27 ـ 28.
بسم الله . . شاه به لحاظ شخصیتی ، انسانی مغرور و متکبر و دوستدار چاپلوسی و تملّق بود و دست بوسی نسبت به وی نیز از سر چنین صفات رذیله ای صورت می گرفت که شواهد تاریخی نیز اثبات کننده همین روحیه می باشد . به عبارتی «محمدرضا خیلی لذّت می‌برد که گروهی از فرماندهان عالی‌رتبه‌ی ارتش با آن لباس‌های پرزرق و برق جلوی او صف می‌کشیدند و به ترتیب دست او را می‌بوسیدند.» گاهی «در مراسم رسمی یا میهمانی‌ها... افسران عالی‌رتبه‌ای ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را می‌بوسیدند.» شاه چنان به دست بوسی معتاد شده بود که خودش «دستش را دراز می‌کرد» که اطرافیان ببوسند. پابوسی شاه بعد از جشن‌های 2500 ساله در دربار به اوج رسیده بود. عبدالعظیم ولیان- استاندار خراسان و نایب‌التولیه- هر گاه به حضور شاه می‌رسید، روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید. اردشیر زاهدی بعد از انتصاب به وزارت امور خارجه، همه‌ی معاونین و سفرا را مجبور کرد تا هنگام «شرف‌یابی» در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنّت‌های ملی مملکت را می کند.» سفرا موظف بودند در گزارشهایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. هرمز قریب یکی از مدیر‌کل های وزارت دربار در نامه می‌نوسد: مراتب پرستش چاکرانه مرا به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم. گاهی وقتها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند.» . منبع : به نقل از : مجموعه مقالات نخستین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی . پی نوشت : این در حالی است که امام راحل با آن شخصیت وارسته و بدون تکبر و غرور کسی را مجبور به دست بوسی نفرمود و این مردم بودند که با خواهش التماس خواهان این بودند که برای تبرک و تشکر دست ایشان را ببوسند. و این دست بوسی هرگز تزلزلی در شخصیت ایشان ایجاد نکرد. رحمت خداوند بر او باد.
بسم الله در بازدید محمدرضا از پایگاه یکم شکاری در منطقه هوایی مهرآباد که در یک روز سرد زمستانی انجام شد ؛ فرمانده پایگاه در دو طرف مسیر عبور شاه بوته هایی پر از گل رز و گل سرخ قرار داده بود و شاه هرگز از خود سؤال نکرد در هوای سرد زمستان و در حالی که برف سنگینی محوطه را کاملا پوشانده بود ، این بوته ها چگونه به گل نشسته اند. در واقع فرمانده پایگاه با هواپیما از مناطق جنوبی کشور بوته های گل را برای همان چند ساعت بازدید محمدرضا آورده و در باغچه های پر برف قرار داده بود تا از این طریق مراتب چاکری و تملق خود و خوشایند شاه را فراهم نماید. هر روز بر تعداد افرادی که در اطراف شاه جمع می شدند و بنای چاپلوسی را می گذاشتند ، افزوده می شد . نقطه ضعف شاه یعنی تملق ، تمجید و تعریف ، برای اطرافیان روشن شده بود و هر روز بیش از پیش در محاصره ی رجال سیاسی ، سرمایه داران و نظامیان متملق در می آمد. شاه هیچ گونه تصویری از یک حاکم مردمی ، غیراشرافی ، ساده و صمیمی نداشت و ابدا نمیتوانست این فضا را تجربه کند. شاه هیچ کس را قبول نداشت و متملقان آن قدر او را عقل کل و تافته جدابافته و خدایگان نامیده بودند که خود نیز کم کم به این باور رسیده بود که قدرت های ناشناخته از او حمایت می کنند. منابع : اسکندر دلدم ، من و فرح پهلوی ، جلد دوم ، ص ۹۱۷ / فساد در رژیم پهلوی دوم ، ص ۷۰
✳️ نخست وزیر دست راست شاه نشسته بود و تمام مدت که ما صحبت می‌کردیم چشم از ما بر نمی‌داشت و تمام تلاشش را به کار برد تا با عرضه کردن روزنامه‌های صبح، توجه شاه را به خود جلب کند. پس از نگاهی سرسری به روزنامه‌ها ناگهان شاه فریادی از خشم کشید که سخنرانی دیروزش را به غلط نقل قول کرده‌اند. خواست بداند که خبرنگار چرا چنین خطایی کرده و نخست وزیر جز اینکه در جایش جابه جا بشود کار دیگری نمی‌توانست بکند و پشت سر هم قول می‌داد که در مورد آن تحقیق کند؛ که البته فراموش کرده بود دیروز هیچ خبرنگاری حق ورود به آنجا را نداشته و روزنامه‌ها برای این خبر کلاً به گزارشی که از وزارت اطلاعات داده شده بود متکی بوده‌اند. نمی‌دانم که شاه به این نکته واقف بود یا نه، ولی از اشاره به آن خودداری کردم. شاه در تمام مدت ناهار اخم کرد در حالی که نخست وزیر بی‌قرار نشسته بود و احتمالاً به جد و آباء خودش برای چنین خبطی فحش می‌داد... سه شنبه ، ۱۶ آبان ۱۳۵۱ جلد یک، صفحه ۴۰۰.
💠هنوز به یاد دارم که رزم آرا در مجلس گفت: " ملتی که نمی تواند ,یک لولهنگ بسازد چگونه می تواند صنعت نفت را اداره کند؟ " همین نمایندگان به او 91 رای موافق دادند و فقط هشت رای مخالف گرفت. سه ماه از ترور رزم آرا نگذشته بود نامه ی تهدید آمیز نواب به مجلس در نهایت به ملی شدن صنعت نفت انجامید. نواب برای ترور رزم آرا از آیات عظام ،کاشانی ،صدر و علامه امینی مجوز گرفته بود. علامه امینی صاحب الغدیر به او گفته بود: اینها بی دین اند و میخواهند احکام اسلام را محجور کنند." 1 📚منبع:خاطرات آیت الله طاهری خرم آبادی.تهران.مرکزاسناد انقلاب اسلامی.1384 ص 72
💠محمدرضا معلوم نیست در کشور حکومت میکرده یا در حرم سراها بوده!! هیچ کتاب تاریخی نیست که از فساد های اخلاقی وی نگوید؟! 💠کوروش آسوده بخواب محمدرضا حواسش به همه چی هست 😃😃😂
روابط نامشروع فرح پهلوی با اطلاع شاه!!! و دخالت وی در همه امور کشور!
فسادجنسی محمدرضاشاه با دختری به نام گیلدا به روایت انصاری پسرخاله فرح پهلوی
مادر پاکدامن و عفیف ایران ما فکر میکردیم مشروب خواری و تمسخر عقاید میلیونها مسلمان ایرانی فقط با کارتر بود با دیدن این عکس مثل اینکه تمسخر عقاید مردم رسم بوده!
✅گزارش های ارسالی از مدینه و تایید خبر تکفیر محمدرضا پهلوی در خرداد1342 منبع:اسناد ساواک
شاه خطاب به حسین انوشیروانی و تیمسار یزدان پناه:شما باید مرا بپرستید!
✅نصیری رئیس ساواک(خدمت به شاه یا خیانت به مردم)
کمتر از حیوان !! فرح پهلوی :مردم جنوب تهران کمتر از حیوان هستند
💠شاهی که غرور وتکبر را نمی پسندید و مسئولین را از آن نهی میکرد 😐
💠شاهی که تفریحات دو ماهه نداشت و خدمت به مردم را مهمترین اصل میدانست 😐
🔴 36 سال پیش در چنین روزی،وقتی کودتای نوژه شکست خورد.روسیاهی تاریخی پهلوی تاریخ انقلاب ما سراسر درس و عبرت...
سند همکاری مسعود رجوی با ساواک
بسم الله . در مصاحبه ای که اوریانا فالاچی ، خبرنگار ایتالیایی با شاه انجام داد ، شاه در جواب سؤال این خبرنگار که پرسیده بود: وقتی در تهران می کوشم درباره شما حرف بزنم مردم به سکوت ترس آلودی می گرایند. حتی جرأت نمی کنند نام شما را به زبان بیاورند ، چرا؟! پاسخ داد : تصور می کنم به دلیل نهایت احترام. البته در خصوص اقتدار ، من انکار نمی کنم ؛ زیرا از جهتی درست است. اما توجه کنید برای انجام اصلاحات نمی توان مقتدر نبود. (۱) شاه در این مصاحبه ، اصلاحات مورد نظر خود را بهانه ای برای ظلم و ستم نسبت به مردم ایران و بی توجهی به جایگاه انسانی آنان قرار داده بود. وی بر این باور بود که در جامعه ی ایران که اکثریت آن مردمی بی سواد تشکیل می دهند ، بدون توسل به زور و اقتدا کامل هیچ عملی میسر نیست. این پاسخ شاه توجیه ساده ای بود که وی از اعمال قدرت بی حد و حصر که در کشور داشت و بر اساس آن هرگونه عمل وی هرچند خلاف مصالح کشور و مردم ، جنبه قانونی به خود می گرفت. (۲) . منابع:۱. اوریانا فالاچی ، مصاحبه با تاریخ ، جلد ۲ ، ص ۱۰ _ ۱۱ / ۲.فساد در رژیم پهلوی دوم ، عبدالکاظم مجتبی زاده ، ص ۳۹
✳️ دکتر محمد مصدق: "همه می دانند که سلسله‌ پهلوی، مخلوق سیاست انگلیس است، چونکه تا سوم اسفند ۱۲۹۹ غیر از عده‌ای محدود، کسی حتی نام رضاخان را هم نشنیده بود و بعد از سوم اسفند که تلگرافی از او به شیراز رسید، هرکس از دیگری سؤال می کرد و می پرسید این کیست، کجا بوده و حالا اینطور تلگراف می کند. بدیهی است شخصی که با وسایل غیر ملی وارد کار شود نمی تواند از ملت انتظار پشتیبانی داشته باشد. به همین جهات هم اعلیحضرت شاه فقید و سپس اعلیحضرت محمدرضاشاه هر کدام بین دو محظور قرار گرفتند. چنانچه می خواستند با یک عده وطنپرست مدارا کنند از انجام وظیفه در مقابل استثمار باز می‌ماندند و چنانچه با این عده بسختی و خشونت عمل می‌کردند دیگر برای این سلسله حیثیتی باقی نمی‌ماند تا بتوانند به کار ادامه دهند. این بود که هرکس ابراز احساساتی می‌کرد و یا انتقادی از اعمال شاه می‌نمود وصله‌ عضویت حزب توده را به او می‌چسبانیدند و او را به اشد مجازات محکوم می‌کردند. تبعید و قتل مدرس و فرخی در زندان که نتوانستند آنان را متهم به مرام کمونیستی بکنند یک دلیل بارز و مسلمی ‌است برصدق این مقال و تا صفحات تاریخ باقی است خواهند گفت آنها را برای چه در زندان از بین بردند." دکترمحمدمصدق خاطرات_و_تألمات_مصدق به‌کوشش علمی صص۳۴۳-۳۴۴.
🔴گلوله ی مزدوران شاهنشاهی که جان دو خواهر ۲ و ۱۰ ساله را در آغوش هم غرق خون کرد😢😢😢 🔹طوبی یزدانخواه کناری 23 شهریور 1347 در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. وی تحصیلاتش را تا پایه سوم ابتدایی در دبستان بهشت گذراند و پایه چهارم ابتدایی به دبستانی در فریدونکار رفت که با شهادتش، تحصیل در پایه چهارم ابتدایی ناتمام ماند. طوبی فرزند پنجم خانواده بود و خواهری کوچک‌تر به نام خدیجه داشت که همیشه او را بر دوشش می‌گرفت و درس می‌خواند. 🔹 در روز نهم آذر 57 طوبی در یک تظاهرات مورد اصابت گلوله سربازان رژیم شاهنشاهی از پشت قرار گرفت و با خدیجه 3 ساله که به پشتش بسته بود، به مقام رفیع شهادت نائل شد. 🔹«شهربانو ثمنی» مادر شهیده «طوبی یزدانخواه» می‌گوید: چند ماهی به عید نوروز مانده بود که پدر طوبی برایش کفش‌های قرمز رنگی خرید. طوبی برای چند روز آن کفش‌ها را در مدرسه به پا کرد اما یک روز دیدم وقتی از مدرسه برگشت با یک دستمال کفش‌های نو خود را تمیز کرد و در جعبه گذاشت. از طوبی پرسیدم «چرا این کار را کردی؟» طوبی گفت «بابا پول زیادی ندارد، من این کفش‌ها را نگه می‌دارم تا عید آن‌ها را به پا کنم». 🔹«کبری یزدانخواه»، خواهر شهیده طوبی یزدانخواه: آن زمان درآمد خانواده ما کم بود. هنگام شب مادرم به هر کدام از بچه‌ها 2 تا گردو و به اندازه یک کف دست نان می‌داد تا بخوریم. طوبی یکی از آن گردوها را با کمی نان می‌خورد و بقیه را لای یک روزنامه می‌پیچید و داخل کیفش می‌گذاشت و می‌گفت «شاید فردا برای صبحانه نان نداشته باشیم. آن وقت این صبحانه من می‌شود». گاهی اوقات برادرانم موقع شام منزل نبودند و وقتی می‌آمدند غذا به آن‌ها نمی‌رسید. طوبی همیشه غذای صبحش را به برادرانمان می‌داد و وقتی می‌پرسیدیم «پس خودت فردا چه می‌خوری؟» می‌گفت«خدا روزی ما را می‌رساند». 🔹مادر شهید نقل میکند: در آن زمان برای تشییع جنازه عمومی اجازه‌ای به ما ندادند. به همین دلیل بدون مراسم، طوبی و خدیجه را تشییع کردیم و با مشکلات فراوان آن‌ها را در حیاط مسجد امام سجاد (علیه السلام) به خاک سپردیم. از سویی سربازی که طوبی و خدیجه را به شهادت رسانده بود، قصد فرار داشت که مردم جلوی او را گرفتند. او در اعترافات خود ادعا می‌کرد طوبی و خدیجه را نکشته است و بچه‌ها از ترس سکته کردند. بعد از حرف‌های این سرباز، در روز سوم شهادت بچه‌ها، پزشکی آمد تا بعد از نبش قبر مشخص کند که آن‌ها بر اثر اصابت تیر به شهادت رسیده‌اند یا سکته‌ کرده‌اند. طوبی را که از قبر بیرون آوردند، دیدند که تیر خورده است ولی تیر در بدنش نبود، در همان لحظه پدرش وضو گرفت تا نماز شکر بخواند. خدیجه را هم که از قبر بیرون آورند دیدند تیر در قلب خدیجه است. چند ماه بعد، برخی آشنایان از پدرشان پرسیدند که چرا آن زمان نماز شکر خواند و او پاسخ داد «زیرا بچه‌هایم نزدیکم هستند و جنازه آن‌ها را به جای دیگری نبردند و به خاطر این‌که ادعای آن‌ سرباز راجع به ترسیدن بچه‌ها غلط از آب درآمد پس باید خدا را شکر می‌کردم» آری این سند جنایات رژیمی است که به دروغ بازمانده های آن در حال تطهیر وبزک کردن آن هستند!شهدا سند غیر قابل انکاری است که نمی توان آنان را به فراموشی سپرد! روحشان شاد و یادشان گرامیباد🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅مرحوم مرضیه دباغ جنایت هایی علیه فرزند ایشان برای به حرف آوردن وی در زندان های ساواک و...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽روایت تکان دهنده مرضیه دباغ از جنایات ساواک علیه زنان,از سیگار خاموش کردن بر بدن انقلابیون تا سوزاندن بدن آنها ⛔️⛔️⛔️ ❌حتما ببینید و انتشار بدهید تا خدمات پهلوی به کشور آشکار شود.
🔴شکنجه وحشیانه مخالفین پهلوی از پالان گذاشتن و ادرار کردن بر صورت زندانیان تا زنده زنده آتش زدن آنان! ✳️ روزنامه نگاری که به دلیل مخالفت با دربار آتش زده شد! امیرمختار زاده: ۴ بهمن ۱۲۹۹، اصطهبان - قتل: ۲۴ اسفند ۱۳۳۲، تهران) شاعر، روزنامه نگار، فعال سیاسی و هوادار ایران بود که متعاقب دستگیر و پس از مدت‌ها شکنجه در زندان دژبان مرکز ارتش، جان باخت. وی مدیر بود که از سال ۱۳۲۹ منتشر گردید و در جریان ملی شدن صنعت نفت انتقادات تندی علیه شاه و خانواده اش ابراز کرد. در گوشه سمت راست روزنامه وی کلامی از امام علی (ع) نوشته می‌شد: «پیکار کنید، بگذارید جای لکه ذلت، دامن کفن شما آغشته به خون پاک شما باشد. پیکار کنید که مرگ شرافتمندانه هزار بار از زندگی ننگین ستوده تر است.» وی در روزنامه پر طرفدار «شورش» در انتقاد از می‌نویسد:مردم می‌گویند اشرف چه حق دارد که در تمام شئون مملکت دخالت کرده و با مقدرات و حیثیت یک ملت کهنسال بازی کند. مردم می‌گویند این پولهایی را که اشرف بنام سازمان شاهنشاهی از مردم کور و کچل، تراخمی و بی سواد این مملکت فقیر و بدبخت می‌گیرد به چه مصرفی می‌رساند... . مردم می‌گویند چرا خواهر شاه در امور قضائیه، مقننه و اجرائی این مملکت دخالت نامشروع می‌کند.شاه اگر با طرد اشرف، فاطمه و عرب و هیلر آمریکایی افکار عمومی را تسکین ندهد، عاصیان جان به لب آمده و کارد به استخوان رسیده، ناچار خواهند شد برای حفظ استقلال و آبروی ایران کاری بکنند که ملت قهرمان و بزرگ فرانسه با دربار و لوئی شانزدهم کردند. حال خود دانید با آتش و قهر و نفرت مردم... پس از انتشار این مقاله نامه تهدیدآمیزی را دریافت کرد که کلیشه آنرا در روزنامه به چاپ رساند:«... ای مدیر روزنامه شورش! بدان و آگاه باش که اگر دست از مبارزه با اشرف پهلوی بر نداری، عاقبت وخیمی در پیش داری، دیدی که چگونه می‌خواست علیه ما مبارزه کند، به حیات او خاتمه دادیم و باز هم می‌گوئیم، اگر دست از مبارزه با ما بر نداری در همین روزها منتظر سرنوشت مسعود باش....» وی ابتدا همانند همه فعالان سیاسی و آزادیخواهان دستگیر شده بطور غیر قانونی در دادگاه نظامی ارتش محاکمه شد، اما پیش از اجرای اعدام به آتش کشیده شد. کریم پور پیش از کودتا نیز چند ماه را در زندان گذرانده بود. در برخی مطالب مخالفان نوشته شده‌است که «میزان شکنجه‌هایی که بر وی اعمال گردید از آنچه بر تمام زندانیان دیگر رفت شدیدتر و دردناک‌تر بود تا جایی که در مدت ۶ ماه موهایش سفید شد. یکی از شکنجه‌های رایج گذاشتن پالان خر بر روی وی توسط سربازان و وادار کردن آن ها به راه رفتن و ادرار کردن بر روی وی بود.» در مورد مرگ او روایات گوناگونی در دست است. هم‌سلولی‌های او از افسران و سربازان و نگهبانان شنیدند که وی در جریان اقدام برای فرار، خودش را با نفت بخاری آلوده کرده و آتش زده است. کریم پور شیرازی ساعت ۳ بامداد روز دوشنبه ۱۷ اسفندماه ۱۳۳۲ در میان شعله های آتش سوخت ساعت ده صبح به بیمارستان برده شد و ساعت ۴ بعد از ظهر همان روز، خبر درگذشت او منتشر شد. اما پس از آن در میان مخالفان حکومت شاه این خبر دهان به دهان نقل شد که: «به دستور اشرف، ابتدا کریم پور را با گلوله زدند و سپس پیکر نیمه‌جانش را آتش زدند و او را در میان شعله های آتش سوزاندند و بدین ترتیب، دست به انتقامجویی از نیش قلم یک روزنامه نگار زدند.» سردسته اوباش هوادار سلطنت در مصاحبه با پیرامون چگونگی به قتل رساندن وی می‌گوید: «این جور که ما اون موقع شنفتیم، اینو دوباره می‌گیرن و در لشکر ۲ زرهی میندازنش زندان. اون وقت برای این که تنبیهش کنن، روزا از تو زندان می‌آوردنش بیرون. سربازا یه پالون می‌ذاشتن روش. یه سیخونکم بهش می‌زدن. یه نفرم سوارش می‌کردن. بعد تو زندان مجرّد بود گویا تو همون زندون از بین می‌برنش دیگه. لحاف محاف میندازن تو سلولش. نفت روش می‌ریزن و آتیشش می‌زنن.» محل دفن او به درستی روشن نیست ولی گفته می‌شود احتمالاً در گورستان مسگرآباد توسط ماموران دفن شده است.