هدایت شده از Boura
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
#دلنوشته.....✍
بــرادر شهیـدم #محـمــد رضا جــان
تلخی فــراقت زندگــے را ســـــخت و
شوق وصالتــ امیدیستــ براے تـداوم چنـد فصـل دنیـا ...
تـــو آزاد شـــدهای
و من اسـیر گـــرد و غـــبار گناهم ...
آســـمان شـــــهر
با جـــانـسپـارے و رشـــــادت تو
آرامِ آرام استـــ و تو مثل خورشـــــیدی
ڪه هر روز بر سرم مے تابے تا زنـــده بمانم...
#برادر_شهیـدم
دستـــم را به
دستهاے بهشتـــــے خودتـــــ
گـــــره بزن و نگذار در این شلوغـــــے
شـــــهر دلم غـــــبار آلـــــود شود ...
نگـاه مهربانتـــ را از رفیـق رو سیاهتـــ دریـغ نکـن که نگـاه تـو آرام بخـش روح وجـان مـن استــــ ...
میخواهـم فریـاد بزنـم سکوتـــ تلـخ تنهاییــم را و بغـض فـرو خورده از نبودنتـــ ، که نفــس کشیدن را برایم سختـــ کرده...
اما صبــوری میکنـم...صبــوری
#رفیـق_شهیــدم تـو راقســم به لحظاتـــ نابـــ رفاقتمــان تنهایـم نگـذار در دنیایـی کـه همـه رهگــذرند ...
بامـن بمـــان...بمـــان
بمـــان و به مـن بــال و حــال پـرواز بده...
رفیـق همیشــه همراهـم این جمله امیـد مـرا دو صـد چنــدان میکنـد👇
#رفیـق_شهیـد_داری؟ #شهیـد_شهیــدتـــ_میکنـد
میشود به رسـم رفاقتـــ حـال پـروازت را همچـون #رفیــق_شهیـــدت_رســول_خلیلی کـه بـا او تجـربه اش کـردی بـه مـن بدهـی میخواهم در آسمــان آبی خـدا پرواز کنم.
یقیـن دارم بـا درکنـار تـو مانـدن تجـربه اش خواهـم کـرد.
#رفیـق_مثـل_رسـول_مثـل_محمـدرضـا
#جـؤن_خـادم_المهـــدی_عج
#اللهـم_ارزقنـا_توفیـق_شهادة_فے_سبیلکــ
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
#ارسالی
عضو محترم ((جؤن خادم المهدی( ع ))
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
منتظر بقیه دلنوشته ها هستیم
@Shoghe_vesal74👈
❤️بسم رب الشهدا و الصدیقین❤️
#خاطره
چندی بار #محمد گفته بود که بریم #پینت_بال، اما هر دفعه مشکلی پیش میومد و نمیشد بریم. یه روز بالاخره قسمت شد و رفتیم باهم. وقتی رسیدیم #محمد گفت رو لباساتون این لباس هایی که اینجا گذاشتن بپوشید که یهو اتفاقی واستون نیفته. به منم گفت چنتا بپوش که خواستیم بزنیمت زیاد کبود نشی😂، فقط یکم کبود شی
گفتم ممنون از لطفت واقعا ههههه ، رفیقایی مثل تو کم هست😒
من چهار دست لباس پوشیدم و از شانسمون لباس آخری رنگش خاکی بدد و با بقیه کامل فرق داشت. کامل قابل شناسایی بود. هر کی لباس خاکی میدید میگفت این فلانی هست و بزنیمش😩.
اکثرشم #محمد زد .بدش با خنده میگفت من😂 لطف زیادی به من داشت، زدمت. شانس آوردم کلاه ایمنی سرم بود.
با #محمد خیلی شوخی و خنده داشتم. اومدم گفتم شانس ماهمش خورد تو سر. گفت خوبه که #شهیدشی.سرت رو از دست میدی گفتم پس از نشانه های الهی هست و خندیدم گفتم پس وای به حال تو که همه تیرا میخوره تو شکم و پهلوت.
اما وقتی #شهید شد، وقتی دیدمش و درمورد شکم و پهلوش شنیدم گفتم وای به حال من. آخرشم که با نقشه پلیدانه ی یکی از رفقا رو تیر بارون کردیم و باهاشم و باهاشم عکس انداختیم.
خیلی خوب بود خدایی روز خوبی بود. روزای خوب زیادی با #محمد داشتم. جز خنده رو من ندیدمش.واقعا الان دلتنگشم💔
#التماس_دعا
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے
#رفیق
@shoghe_vesal74
🍃❤️بسم رب الشهدا❤️🍃
شب چهارم ماه مبارڪ رمضانِ🌙 ۹۴ بود که زنگ زدم به #محمدرضا بهش گفتم بریم بیرون؟
گفت:موتورم🏍 خرابه میخوام برم درستش کنم.
گفتم:موتور🏍چیه بیا با تاکسی🚕 پیاده ای چیزی میریم.
گفت:باشه یه رب دیگه سر کوچمون باش.
رسیدم سر کوچشون
گفتیم:کجا بریم؟
#محمد گفت:بریم حدادیان نزدیکه
من گفتم:نه بریم حاجی(منصور)
گفت: باشه بریم...
سوار تاکسی🚕شدیم خلاصه رسیدیم حاجی...
یه کم که نشستیم روضه و مناجات رو گوش دادیم.
گفت:پاشوبریم...
گفتم:تازه اومدیم
گفت:پاشو بریم حال ندارم بشینم...
گفتم:باشه بریم...
چون وقت زیاد بود تا سحرگفت:
تا آزادی پیاده بریم
منم که پایه گفتم:بریم
یادمه گفت ساعت ۲ونیم میرسیم حالا ساعت ۲ بود
گفتم:بشین تا برسیم😄
گفت:هرکی نرسه😂
طرفای دانشگاه تهران بودیم ساعت نزدیک۲ونیم بود...
بهش گفتم ۲ونیم داره میشه ها
گفت:یه تاکسی🚕 بگیر ۲ونیم هرکی نرسه😂
خلاصه نشستیم توی تاکسی🚕 و ۲ونیم آزادی بودیم
دیگه بماند از ارگ تا انقلاب آنقدر خندیدیم که من واقعا عضله های دلم درد گرفته بود....
که #محمد گفت:
یکی مارو ببینه میگه اینا یه چیزی زدن آنقدر میخندن😂
پ.ن
#تسبیح_قرمز_دانه_اناری_معروف😢😭
یادمه چن باری میخواستن ازش بگیرم گفت هدیس و برام عزیزه...
پ.ن۲:
#تصویر
زنجیرهِ اتصال نیست.
#بینمون_یکی_جاش_خالیه
پ.ن۳:
اونموقع تو از من التماس دعا
میخواستی
حالا من باید از تو همه چیزم رو بخوام
🔸 #دوست_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے🕊
@shoghe_vesal74
❤️بسم رب الشهدا❤️
#خاطره🍃
یک شب قدری هم بود که بعد از مراسم احیا یکدفعه به چهره ی منتظر #محمد بیرون مسجد🕌 برخوردم😐
-باز تو اینجا چیکار میکنی؟
+هیچی اومدم ببینمت
-آره جون خودت...پسر جون چرا زودتر هبر ندادی؟
+مسجد الزهرا بودم...
-حالا چه وقت اومدنه من میخوام برم سحری بخورم...
+اینهمه راه اومدم میخوای بری سحری بخوری؟
خلاصه یک سر زدیم مقبره یک فاتحه ای خوندیدم بعد هر چی تعارف زدم سحری بیا خونمون قبول نکرد مجبور شدم ماشینو🚗 بپیچم برسونمش مترو🚆 گلبرگ.
خلاصه نیم ساعت قبل از اذان رسوندمش مترو🚆 و با فرصت پنج دقیقه ای⏰ تونست به سحریش برسه...
🔹نقل شده از #دوست_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے❤️
@shoghe_vesal74
♥️بسم رب الشهدا♥️
#خاطره✨
شب پنج محرم سال ۹۲ رو یادم میاد
حاج محمود روضه رو شروع ڪرد...🎤
لحظه ے آخره...
عمو داره میره...
عمه یه ڪارے ڪن...😭
منو نمیبره...💔
ڪجا میخواب برے...
چرا منو نمیبرے...
اون لحظه ڪه #محمد شال مشڪے رو سرش بود و از گریه منفجر شد تو ذهنم ثبت شد...
لحظه اے ڪه پیڪرش رو گذاشتن پایین...با خودم زمزمه مےڪردم،ڪجا مےخواے برے....😭💔
🔹نقل از #دوست_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے🕊
@shoghe_vesal74
♥️یا خیر المریدین♥️
چند وقت پیش تعدادی عکس جدید از برادرم به دستم رسید...بین عکس ها می چرخیدم و مست از تماشای او بودم که این عکس توجهم را جلب کرد.
جای زخم روی صورتش...
یادم آمد سوال همیشگی ام از #محمد...همیشه محرم ها از او می پرسیدم چرا صورتت زخمی و کبود است؟
و جواب همیشگی او:خورده به جایی!
اطمینان دارم این عکس کمی بعد از محرم گرفته شده.
هرسال از شب هفتم محرم به بعد صورتش یا کبود بود یا زخمی.با خودم می گفتم نکند #محمد در مراسماتی شرکت می کند که در آنها از سر افراط خودزنی می کنند!؟؟؟یک سال از سر کنجکاوی، برادر کوچکترم را همراه خودم و #محمد راهی چیذر کردم.ماموریت داشت ببیند #محمد در هیات چگونه است؟
به اول روضه که رسیده بود، #محمدرضا برادرش را رها کرده بود!آخر سر هم آقامحسن اورا گوشه هیات پشت یک پرچم پیدا کرده بود.می گفت چنان در حال خودش بود و جوری گریه می کرد که آدم دلش می لرزید!
بعد از آن شب، زخم های #محمد برایم زیبا بود...
این روزها که یاد خاطرات می کنم،آنان که لباس نبی خدا را دزدیده اند و عمامه شان مدل جدید کروات انگلیسی است، امثال #محمدرضا را به باد توهین گرفته اند به خاطر دفاع از ناموس خدا....
همانها که قمه زنی را در هیات خود افتخار می دانند.
در منطق مدعیان دروغین، باید برای عقیله بنی هاشم،در امنیت کامل قمه زد اما وقتی پای هزینه دادن برای حضرت عقیله رسید، زبان باز می شود به تهمت و توهین، زیرا دفاع به مذاق اربابان انگلیسی شان خوش نمی آید!!!!
بانوی صبر، قمه زن بی بصیرت نیاز ندارد، او فدایی عاقل می خواهد؛
کمی به انتخاب های بانو دقت کنیم.
#آقامحمدرضا! مدتی ست فکز می کنم هیات رفتن هایم مشکل داردـ..
وسط روضه، حرف از سر که می رسد، ذهنم سمت توست.حرف به سینه که می رسد،حواسم پیش توست. روضه ها که خواهر و برادری می شود، چهره تو جانم را به آتش می کشد...
تو شدی روضه ی مجسّم من! گاهی مضطر که می شوم،می گویم:
#محمد!از جلوی چشمم بروکنار!بگذار صحنه را از دید حضرت زینب(س) ببینم!
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود
#امان_ازدل_زینب_س💔
#به_قلم_خواهر_بزرگوار_شهید...🌹
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیرے🕊
@shoghe_vesal74
─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
از تو مینویسم.....✍
بــرادر شهیـدم #محـمــد رضا جــان
تلخی فــراقت زندگــے را ســـــخت و
شوق وصالتــ امیدیستــ براے تـداوم چنـد فصـل دنیـا ...
تـــو آزاد شـــدهای
و من اسـیر گـــرد و غـــبار گناهم ...
آســـمان شـــــهر
با جـــانـسپـارے و رشـــــادت تو
آرامِ آرام استـــ و تو مثل خورشـــــیدی
ڪه هر روز بر سرم مے تابے تا زنـــده بمانم...
#برادر_شهیـدم
دستـــم را به
دستهاے بهشتـــــے خودتـــــ
گـــــره بزن و نگذار در این شلوغـــــے
شـــــهر دلم غـــــبار آلـــــود شود ...
نگـاه مهربانتـــ را از رفیـق رو سیاهتـــ دریـغ نکـن که نگـاه تـو آرام بخـش روح وجـان مـن استــــ ...
میخواهـم فریـاد بزنـم سکوتـــ تلـخ تنهاییــم را و بغـض فـرو خورده از نبودنتـــ ، که نفــس کشیدن را برایم سختـــ کرده...
اما صبــوری میکنـم...صبــوری✊
#رفیـق_شهیــدم تـو راقســم به لحظاتـــ نابـــ رفاقتمــان تنهایـم نگـذار در دنیایـی کـه همـه رهگــذرند ...🚶♂
بامـن بمـــان...بمـــان
بمـــان و به مـن بــال و حــال پـرواز بده...
رفیـق همیشــه همراهـم این جمله امیـد مـرا دو صـد چنــدان میکنـد👇
رفیق شهید . شهیدت میکند ❣
میشود به رسـم رفاقتـــ حـال پـروازت را همچـون #رفیــق_شهیـــدت_رســول_خلیلی کـه بـا او تجـربه اش کـردی بـه مـن بدهـی میخواهم در آسمــان آبی خـدا پرواز کنم.
یقیـن دارم بـا درکنـار تـو مانـدن تجـربه اش خواهـم کـرد❤️...
آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم که همین دوست داشتن زیباست
[ بسم رب الشهدا ... ]🦋
📝| #خاطرات_شهدا
🔸شب اول ماه رمضان بود
دبیرستانمان برنامه افطارے داشت. به بچه هاے هم دوره اے زنگ زدم گفتم بیاید مدرسه دور هم جمع بشیم.تنها ڪسے ڪ از بچه هاے دوره اومد من و #محمد بودیم(همیشه پایه قرار هاے رفاقتے)
🔹شاید یڪے از بهترین اخلاق هاش این بود ڪه از ڪسے چیزی به دلش نمےگرفت با اینڪه دلش از دست مدرسه و اذیت هاے مسئولینش ناراحت بود ولے باز اومد تا اولین روزه ماه رمضان با هم افطار ڪنیم.
بعدشم این عڪسو با موبایلش انداخت تا یادگارے بمونه...📸
#شهیدمحمدرضادهقانامیرے💛
#یادشهداباصلوات
...°∞°🌸•❀•🌸°∞°...
@SHOGHE_VESAL74
...°∞°🌸•❀•🌸°∞°...
#نماز_لیلةالدفن
#نماز_شب_اولقبر
🌹شهید محمدمحمدے🍃
نماز دو رکعتی🌸👇🏻
رکعت اول -- حمد + آیت الکرسی
رکعت دوم -- حمد + ده بار سوره قدر
بعد از سلام، نماز را هدیه کنید به
روح #محمد پسر #احمد
#انتشار_دهید
🍀شهر را بوی #فاطمه پر کرد وقتی قنداقه ات را به آغوش پدر دادند.
و مقدر بود که وارث علم #باقر_العلوم باشی🍃
.
🍀هر چه در زمان علی_علیهالسلام_ خفقان شیعه را به انزوا برده بود، میلاد تو بالی شد برای پریدنش و نسیمِ تولدت جانی دوباره بر کالبد #شیعه دمید🕊
.
🍀از بدو تولد شما بود که خودمان را شناختیم و مریدانِ علی میدانی برای عرض اندام یافتند.
اصلا #برکت وجود شما؛علم را در سرتاسر عالم گستراند🙂
.
🍀نامِ مبارکتان که بر زبان جاری است؛ تمام حواسها معطوف هزاران عالِمی میشود که #قال_صادق را به جهان عرضه کردند و شما راهی شدید برای #تفقهوافیالدین .
.
🍀وجودتان، دم مسیحایی بود بر جانِ مرده شهر که ای اهل عالم؛
#صادق آمده است.وارث علم نبی(ص)
بیایید و قطره ای از دریای وجودش را به کام بکشید و علم را توشه کنید
بیایید و هوای #محمد را تنفس کنید که او پسری است از دامانِ آلالله_علیهالسلام_
و او رئیسِ #مذهب_شیعه است.
.
🍀آقای من؛
شما متولد شدی تا ما خودمان را بشناسیم و نام شیعه در تمام عالم طنین انداز شود🍃
شما آمدی تا فخرِ جهانِ #تشیع شوی و ما عاشقانه پای مکتبتان دل به #علم و #تعلم دهیم😊
.
🍀میلادتان بر تمام عالم؛
و بر تمامِ جهانِ شیعه مبارک💚
.
#قال_صادق _علیهالسلام_ :
اذا أراد الله بعبد خيرا فقهه في الدين .
چون خدا خير بنده اي خواهد ، او را در دين دانشمند كند .
(اصول كافي ، ج 1 ، ص 39)
.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
.
💐به مناسبت سالروز #میلاد_امام_صادق«ع»
.
📅تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۳۹۹
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#تولد #بقیع
「 @shoghe_vesal74 」
بسم رب الشهدا والصدیقین🌱
#خاطرات_شهدا📚
من یادمه ما هروقت می رفتیم حرم امام رضا"ع" ( #محمد صحن اسمائیل طلا رو خیلی دوست داشت) جای خاصی رو داشتیم.
بهش می گفتیم ما همه اینجا می شینیم وقتی می دید ما کجا نشستیم بعد می رفت شروع میکرد طواف کردن به قول خودش، کیفیت زیارتش تو حرم امام رضا"ع" همیشه به این حالت بود.
آنقدر دور حرم تو حیاط ها می چرخید یه موقع ده دور، هفت دور.
طوری که پاهاش درد می گرفت شاید ساعت ها طول می کشید و من همیشه می گفتم این چه وضع زیارت کردنه؟!
بشین یه جا دعا بخون، نماز بخون
بهش میگفتم که چیکار میکنی؟🤔
می گفت:
«من آنقدر دور آقا می گردم تا آقا خودش به من بگه حالا بسه حالا اینجا بشین و با من حرف بزن و بعد می شینم حرفامو می زنم.»
#نقل_از_مادرِبزرگوار_شهید❤️
#شهید_محمدرضا_دهقانامیری🌹
#ابووصال
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
「 @shoghe_vesal74 」