eitaa logo
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
317 فایل
دهه هشتادےهاهم‌شهیـدخواهندشد شهیـدانـے‌میشوندامثال‌شهداے: شهید آرمان علی وردی🤍:) من |🌿 @nojavan82 برا تبـادل⇜ @tabalolat_shohaadaa80
مشاهده در ایتا
دانلود
با یاد اربعینِ حرم گریه می کنم...💔🍃
شکر خدا که خادم این موکبم حسین...💔🍃
شیرین ترین عبادت من گریه بر شماست...💔🍃
شیرین ترین عبادت روز و شبم حسین...💔🍃
من را غلام خانه ی زینب حساب کن...💔🍃
نه مقبلم، نه محتشم و حاجَبم حسین...💔🍃
لطفی کن و دوباره به من کربلا بده...💔🍃
رحمی کنید، کرببلا واجبم حسین...💔🍃
تا وقت مرگ نام تو را جار می زنم...💔🍃
زیباترین ترانه ی روی لبم حسین...💔🍃
🌱 ای خدا!باقی مانده غیبت امام زمان را بر ما ببخش... این ویروس منحوس را از کشور برکن... ما را هر روز بیشتر از پیش تشنه فرا گیری علوم دینی کن.. رهبر انقلاب اسلامی ما را سلامتی فراوان عطا کن.. روح امام و شهدا را غریق رحمت بالای خود کن... آمین😇🙏🏻 ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
ممنون از همراهی گرمتون با امشب🙂🙏🏻 التماس دعا یا علی💕✋🏻
[مستحب‌شب‌جمعه‌سوره‌جمعه‌خوانده‌بشه...🌿
شجریان بعدسال۸۸باقبل۸۸ فرق داشت❗️ ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
اگه از امروزمون‌خوشتون‌اومده نفری یه صلوات بفرستید برای سلامتی {عج}💛🌱...
خسته تون کردیم حلالمون کنید وضو یادتون نره...! 🌿🌙°.
{بسم‌رب‌حبیب‌قلوبنا‌مهدی(عج)♥️🌿...}
📜🕊 امام صادق عليه‌السّلام فرمودند: آسمان چهل روز بر حسين عليه‌السلام خون گريه كرد. |📚 مناقب آل أبى طالب، ج۳، ص۲۱۲| ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
_ الا یا اهل العالم! +اَنــــا المَهـــــدی...
"حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم" این آیه رو زیاد تکرار کن بهت آرامش عجیبی میده کنکوری مجاهد؛)💪🏻 💛✊🏻... ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
🕊🌿°. پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفتهاند، امّا حقیقت آن است که زمان،ما را با خود برده است و شهدا مانده اند. • شہیدآوینی• ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
|•° ایمان و من ثم جهاد و بعدها شهادت "اول ایمان و بعد جهاد و شهادت"🕊🌿°| ✌️🏻💛 ♥️💫 ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
🕊💚°• جوانان‌قدر‌جوانیشان‌ر‌ابدانندوآن‌را در‌علم‌وتقوا ‌وسازندگی‌‌خودشان‌صرف‌کنند! کھ ‌اشخاصی‌امین‌و‌صالح‌بشوند، مملکت‌با‌اشخا‌ص‌امین‌ می‌توان‌مستقل‌باشد(: °آیت‌اللھ‌خمینے° ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
یکی میگفت: هر کاری که به دلت اومد و خواستی بکنی، با خودت بگو: من مال امام زمان هستم، حالاآیا این کار، این فکر و رفتار شایسته است، از ملک امام زمان سر بزند؟:)🌱♥️ ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
☕️🌿... 🖋 :خانم زهرا اسعد بلند دوست ❣✨ هم خوشحال بودم، هم ناراحت.. خوشحال از زبانِ باز شده اش.. ناراحت از زبان بسته بودنش در تمامِ مدتی که به وجودش احتیاج داشتم. شاید هم دندانِ طمع از دخترانه هایم کنده بود. چند ساعتی از ملاقات مادر و پسر میگذشت.. و جز تکرار گه گاهِ اسم دانیال و بوسیدنش تغییری در این زنِ افسرده رخ نداد.. باز هم خیره میشد و حرف نمیزد.. زبان میبست و روزه ی سکوت میگرفت.. اما وقتی خیالم راحت شد که دانیال برایم توضیح داد از همه چیز به واسطه ی حسام باخبر بوده. مدتی از آن روز میگشذت و دانیال مردانه هایش را خرج خانه میکرد . صبح به محل کار نظامی اش میرفت، و نخبه گی اش در کامپیوتر را صرفِ حفظ خاکِ مملکتش میکرد. و عصرها در خانه با شیطنتها و شوخی هایش علاوه بر من و پروین، حتی مادر را هم به وجد میآورد. با همان جوکهای بی مزه و آواز خواندنهایِ گوش خراشش.. حالا در کنار من، پروینی مهربان و بامزه قرار داشت که دانیال حتی یک ثانیه از سر به سر گذاشتنش غافل نمیشد. چه کسی میگوید نظامی گری، یعنی خشونتِ رضا خانی..؟؟ حسام همیشه میخندید.. و دانیال خوش خنده تر از سابق شده بود .. اما هنوز هم چیزی از نگرانی ام برایِ حسامِ امیر مهدی نام کم نمیشد. و به لطف تماسهایِ دانیال علاه بر خبرهایِ فاطمه خانم از پسرش، بیشتر از حالِ حسام مطلع میشدم. زمان میدووید و من هر لحظه ترسم بیشتر میشد از جا ماندن در دیدار دوباره ی تنها ناجیِ زندگیم. سرطان چیز کمی نبود که دل خوش به نفس کشیدن باشم. آن روز بر عکس همیشه دانیال کلافه و عصبی بود. دلیلش را نمیدانستم اما از پرسیدنش هم باک داشتم. پشتِ پنجره ایستاده بودم و قدم زدنهایِ پریشانش در باغ و مکالمه ی پر اضطرابش با گوشی را تماشا میکردم. کنجکاوی امانم را بریده بود. به سراغش رفتم و دلیل خواستم و او سکوت کردم. دوباره پرسیدم و او از مشکل کاریش گفت. اما امکان نداشت، چشمهایِ برادر رسم دروغگویی به جا نمیآورد. باز کنکاش کردم و او با نفسی عمیق و پر آشوب جواب داد ( حسام گم شده..) نفسم یخ زد. و او ادامه داد ( دو روز هیچ خبری ازش نیست.. دارم دیوونه میشم سارا..) یعنی فاطمه خانم میدانست؟ (یعنی چی که گم شد؟؟ معنیش چیه ؟) دستی به صورتش کشید ( یعنی یا شهید شده.. یا گیر اون حرومزاده هایِ داعشی افتاده..) و من با چشمانی شیشه شده در اشک، از ته دل برایِ شهادتش دعا کردم.. کاش شهید شده باشد.. ادامه دارد... ❣✨ ʝסíꪀ↷ ¦http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦