#شبهه
🔹ایام محسنیه چه زمانی است؟ آیا ترویج آن نوعی بدعت محسوب نمی شود؟
✅پاسخ
ایام محسنیه عنوانی است كه در سال های اخیر در خصوص ایام جسارت به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها و سقط نوزاد ایشان در پایان ماه صفر و آغاز ربیع اطلاق می شود و تلاش می شود مجالس سوگواری در این رابطه برقرار گردد.
فارغ از درستی یا نادرستی اضافه نمودن ایام خاص برای عزاداری اولیاء الهی به ایام مشهور و مرسوم از منظر اجتماعی و عرفی باید دانست كه این قبیل كارها را نمی توان تحت عنوان بدعت دانست و حرام معرفی نمود؛ زیرا بدعت هرچند در لغت به هر امر بدیع و جدید اطلاق می شود، اما در اصطلاح به نوعی ایجاد امری دینی و عملی دارای استناد به دین اطلاق می گردد.
در واقع بدعت حرام زمانی است كه كسی چیزی را كه در دین نیست، و دلیلی از كتاب و سنت - هر چند به نحو عموم - بر آن وجود ندارد، به عنوان بخشی از تعالیم دین معرفی نماید و یا به جای آورد. پس بدعت مصطلح و حرام چنان كه اهل لغت گفته اند یعنی ایجاد امر تازه ای در دین كه در قرآن و سنت ریشه ندارد. (۱) مثلا عملی را كه از نظر قرآن و روایات واجب یا مستحب نیست، به عنوان مستحب دینی انجام گیرد، یا چیزی كه حرام است، به عنوان مباح انجام شود.
بر این اساس انجام كارهایی نظیر عزاداری در اوقات غیر مرسوم اگر به نوعی استناد به دین و یا متون دینی داده نشود و تنها به عنوان عرض ارادت به ساحت بزرگان دین انجام شود هیچ منعی ندارد و بدعت محسوب نمی شود؛ هرچند به لحاظ عرفی جا دارد كه توده شیعیان در جوامع شیعی نسبت به ایجاد سنت های جدید و مناسبت های بی پیشینه در مورد برگزاری مراسم دینی با بزرگان و مراجع همفكری و مشورت داشته باشند تا مشكلات ثانوی و برخی پیامدهای حاشیه ای گریبان گیر این امور ارزشمند نگردد.
به خصوص كه به دلیل تنوع و تعدد مناسبت های عزاداری در ایام مختلف سال اضافه نمودن یك مناسبت جدید آن هم در آغاز ماه ربیع كه ماه سرور و میلاد پیامبر اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) و در انتهای عزاداری طولانی محرم و صفر محسوب می شود چندان مناسب به نظر نمی رسد.
پی نوشت:
۱. مجمع البحرین، طریحى فخر الدین، كتابفروشى مرتضوى، تهران، ۱۳۷۵ ش، ج ۴، ص ۲۹۹. مرکز ملی پاسخگویی
ʝסíꪀ↷
¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
یاانصاردین الله...
#اقاسیدعلیخامنهای💛🌿
ʝסíꪀ↷
¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
1_524208307.mp3
3.14M
•حکومتشهیدان
•صوتی🎼
•پیشنهادمیشھ🎧
ʝסíꪀ↷
¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
•حکومتشهیدان •صوتی🎼 •پیشنهادمیشھ🎧 ʝסíꪀ↷ ¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
-مملکتیروکهاینشهداآزادشکردن،
کسانیمثلاینشهدامیتوننآباداشکنن...
•اوناکجان؟
#نهج_البلاغه
#تربیت_نسل
🌸وَ لاَ مِیرَاثَ کَالاَْدَبِ
🔹هیچ میراثى همچون ادب نیست
📚#حکمت ۱۱۳
ʝסíꪀ↷
¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا☕️🌿...
#نویسنده🖋 :خانم زهرا اسعد بلند دوست
#پارتصدبیستهشت
✨❣
در را بست و با همان چشمانِ مهربان و پر محبتش روبه رویم ایستاد. ( آخیش.. حالا شد بابا.. اونا چی بود مالیده بودن به صورتتون.. موقع عقد دیگه کم کم داشتم پشیمون میشدم..)
این حرفش چه معنی داشت؟؟ یعنی مرا همینطور که بودم میپسندید؟؟
قطره بارانِ باقی مانده روی صورتم را پاک کرد ( ما عاشق این چشمایِ آّبی،
بدون رنگ و روغن شدیم بانو.. )
بغضم کاری تر شد (تو اصلا مگه منو تا قبل از عقدم دیده بودی؟؟ )
جلوی پایم زانو زد (نفرمایید بانو.. شوهرتون یه نظامیه هااا .. ما رو دستِ کم گرفتی؟؟
بنده تو دیدبانی حرف ندارم.. )
شوهر.. چه کلمه ی غریب اما شیرینی..
دست در جیبش کرد و شکلاتی به سمت گرفتم. (بفرمایید..
هیچم گریه بهتون نمیاد..
دیگه ام تکرار نشه که آقاتون اصلا خوشش نمیاد..
و اِلا میشینی کنارتون و پا به پاتون گریه میکنه.. گفته باشم که بعد نگین چرا نگفتی..)
عاشقش بودم و حالا عاشقانه تر دوستش داشتم.
خنده که بر لبهایم ظاهر شد. ایستاد ( خب بانو.. بنده دیگه رفع زحمت میکنم..
این آقا داداشِ حسودتون از دم غروب هی میپرسه کی میخوای بری خونتون..
من خودم محترمانه برم تا این بی جنبه، چماق به دست بیرونم نکرده..
اجازه میفرمایید؟؟)
ایستادم و با او همراه شدم تا با فاطمه خانم هم خداحافظی کنم.
از اتاق که خارج شدیم صدایم کرد (سارا خانم.. راستی یادم رفت بهتون بگم..
فردا میام دانبالتون تا هم بریم یه دوری بزنیم، هم اینکه در مورد تعیین روز عروسی صحبت کنیم..)
عروسی..
باید رویا میخواندمش یا کابوس؟؟
آن شب گذشت با تمام قربان صدقه هایی که به جای مادر، فاطمه خانم ارزانی ام کرد و کَل کَل هایی از دانیال و امیرمهدیِ تازه داماد که صدایِ گم شده ی خنده را در خانه مان زنده میکرد..
زندگی بهتر از هم میشد؟؟
ادامه دارد...
❣✨
ʝסíꪀ↷
¦http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
#رمانتایم
#فنجانیچایباخدا☕️🌿...
#نویسنده🖋 :خانم زهرا اسعد بلند دوست
#پارتصدبیستنه
✨❣
حالا دیگر زندگی طعمش با همیشه فرق داشت..
حسام، آرزویِ روزهایِ سختِ بیماریم بود و حالا داشتم اش.
فردای آن شب حسام به سراغم آمد. و در حیاط منتظر ماند تا آماده شوم.
از پشت پنجره ی اتاق نگاهش کردم. پرشیطنت حرف میزد و سر به سر دانیال میگذاشت.
شاید زیاد زنده نمیماندم اما باقی مانده ی کوتاهِ عمرم، دیگر کیفیت داشت.
لباسهایم را پوشیدم و خود را در آینه برانداز کردم.
یک مانتویِ تقریبا بلند وشالی قهوه ایی رنگ که ساختمانِ کلیِ پوششم را تشکیل میداد.
این منِ در آینه هیچ شباهتی به سارایِ بی دینِ دلبسته به آلمان نداشت و من چقدر دوستش داشتم.
به حیاط رفتم. با حسِ حضورم سر بلند کرد و لبخند زد.
این قنج رفتن هایِ دلی، یک نوع جوگیریِ عاشقانه و زود گذر بود؟؟ کاش نباشد..
در ماشین مدام حرف میزد و میخندید. گاهی جوک میگفت و گاه خاطره تعریف میکرد..
نمیدانستم دقیقا به کجا میرویم اما جهنم هم با حضور حسام آذین بند میشد برایم.
ماشین را مقابل یک گلفروشی متوقف کرد و پیاده شد. بعد از مدتی کوتاه با دسته گلی زیبا به سوار شد و آن را به رویِ صندلی عقب گذاشت.
متعجب نگاهش کردم و مقصد را جویا شدم.
به یک جمله اکتفا کرد (میریم دیدن یه عزیز.. بهش قول دادم که فردایِ عقد، با خانومم برم دیدنش..)
پرسیدم کیست؟؟ و او خواست تا کمی صبر کنم..
مدتی بعد در مکانی شبیه به قبرستان ایستاد و پیاده شدیم. وقتی کمربند ایمنی اش را باز میکرد با لبخند گفت (اینجا اسمش بهشت زهراست.. خونه ی اول و آخر همه مون..)
اینجا چه میکردیم. با ترس کنارش قدم میزدم و یک به یک قبرها را برانداز میکردم.
جلوی چند قبر توقف کرد.
شاخه ایی گل بر روی هم کدامشان گذاشت و برایم توضیح داد که از رفقایِ مدافعش در سوریه و عراق بوده اند.
حزن خاصی در چهره اش میدویید و من او را هیچ وقت اینگونه ندیده بودم.
دوباره به راه افتادیم. از چندین آرامگاه عبور کردیم که ناگهان با لبخندی خاص، نجوا کرد که رسیدیم. کنار یک مزار نشست. با گلاب شستشویش داد و گلها را یک به یک رویِ آن چید.
من در تمام عمرم چنین منظره ایی را ندیده بودم. حتی وقتی پدر را دفن میکردند هم به سراغش نرفتم. راستی آن مردِ شِبه پدر در کدام قبرستان دفن بود؟؟
حسام با محبت صدایم زد و خواست تا کنارش بنشینم.
(اینجا مزار پدرِ شهیدمه..
ایشون همون کسی هستن که بهش قول داده بودم دست خانوممو بگیرمو بیارم تا بهش نشون بدم؟؟
هرچند که این آقایِ بابا از همون اول عروسشو دیده و پسندیده بود؟؟)
امیرمهدی دیوانه شده بود؟؟ ( مگه مرده ها ما رو میبینن؟؟)
ادامه دارد...
❣✨
ʝסíꪀ↷
¦http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
#حدیث_روز
🍃 پيامبر اکرم صلّیاللهعليه آله فرمودند:
هر كس يك شبانه روز از بيمارى پرستارى كند، خداوند او را با ابراهيم خليل محشور مىكند.🍃
📚 ثواب الأعمال، ص۳۴۸
ʝסíꪀ↷
¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
#شبهه
❌ بالاخره اول ربیع تبریک دارد یا نه؟
آیا چون ایام سختی حضرت زهرا سلام الله علیها هست عزا بگیریم؟
✅ پاسخ:
اگر قرار باشد ایام سختی اهل البیت علیهم السلام را ایام عزا اعلام کنیم شما کدام زمانی را سراغ دارید که در آن ایام اهل بیت علیهم السلام سختی ندیده باشند
ایام صفین ومظلومیت امام علی، ایام جنگ و مظلومیت امام حسن، ایام گریه های امام سجاد علیهم السلام و....
البته اظهار ارادت به ایشان همیشه مناسب است
اما ایام عزا همان ایام شهادت ایشان است
تازه مگر غربت امام علی علیه السلام وحضرت زهرا سلام الله علیها 9 ربیع تمام شد که تا 8 ربیع عزاست و از نهم شادی شروع میشود؟
سختی زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا زمان شهادت ادامه داشت آیا باید تا آن موقع عزا گرفت؟
پس با این استدلال 17ربیع هم باید عزا باشد نه عید!!
در ضمن شب اول ربیع لیلة المبیت است وحتی مستحب است به شکرانه این مناسبت روزه گرفت. (مفاتیح الجنان
ʝסíꪀ↷
¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦
از بَدر و اُحُد بگم یا صِفِّین و خَندَقِت
یا از لَیلَهُ المَبیت یا روز مباهِله
#یاامیرالمومنین🌿✨
ʝסíꪀ↷
¦ http://eitaa.com/joinchat/3476422671C332e5d0909 ¦