😍 مہریہ ی حُسینـے💍 ❤
عروس و دوماد بودن، جا اینڪه عروسی بگیرن، اومده بودن #کربـلا #ماه عسل تو مسیرے شیرینتر از عسل...😍
وقتے رفتم پیشش و باهاش هم ڪلام شدم، دیدم خیلی اهل دلہ💚
میگفتــ :
چن روز قبلِ محرم نامزد ڪردیم و قرارِ اولین سفر مشترڪمونمو
پیاده روے اربعین گذاشتیم.😌
جالبــ ترش این بود که عروس خانوم مهریه شون این بود که😉
آقا دوماد باید هر سال ایشونو سفر پیادهروی اربعین بیاره کربلا تـــــا آخر عُمرش حتے قید کرده بود:
اگه بعد ِ١٢٠ سال پیر و ناتوان شد،
آقا دوماد باید اگه توانش رو داشتــ ،
ایشون رو باز بیارن کربلا...!!!
خدایے ،چه زندگی ای بشه😇
وقتے عروس خانوم با صورتے که زیر آفتابــ داغ کربلا سوخته و با پاهاے پُره آبله بره خونه ے بختــ ...🏡 💞
#مهریه_آسان #سبڪ_زندگے_اسلامی 💖 💕 💓
@shohadap
#عاشقانه_شهدا ❤
🌸 پشت چراغ قرمز
خیابان شریعتی ایستاده بودیم
و منوچهر هم صحبت می کرد🙂
کنار خیابان یک پیرمردی که سرتاپا سفید یکدست پوشیده بود؛
در گالری بزرگے گل های رزی به رنگ های مختلف می فروخت💐 😍
ولے سفیدی پیرمرد نظر من را جلب کرده بود
و من احساس مے کردم این مرد از آسمان آمده است😇
اصلا حواسم به منوچهر نبود
یڪ آن به خودم آمدم دیدم منوچهر رد نگاهم را گرفته و فکر کرده من به گل ها خیره شدم،😬
پیاده شده تا گل ها را برایم بخرد😍 😌
منوچهر همین طور همه گل ها را با دستش بر مے داشت و
روی پاهای من مےریخت؛
دو بار چراغ سبز و قرمز شد
ولے همه در خیابان به ما نگاه مےکردند👀
و سوت و کف می زدند👏 😍
حتے یک نفر خانم که از نظر تیپ ظاهری با ما متفاوت بود،
برگشت و به همسرش گفت:
مے بینی؟؟😒
بعد بگویید بچه حزب اللهی ها محبت بلد نیستند و به همسران شان ابراز محبت نمی کنند😑 😏
آن روز منوچهر همه گل های پیرمرد را خرید و روی پاهای من ریخت و من نمیدانستم چه بگویم و چه کلمه ای لایق این محبت است.😍 💞
غیر از اینکه بگویم
بی نهایت #دوستت_دارم 😌
@shohadap
" شانـــس..."
نامِ مستعار
💕 " خـــداست..."💕
آنجا که . . .
نمیخواهد،امضایش✍
💞 پای داده هایش باشد...
ولی ما که میدانیم بدون خواست
او برگی ازدرخت نمی افتد🌳🍃
@shohadap
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✖️بعضیها میگن چون در مسیحیت #حجاب ندارد، دین راحتتری هست!! اما نمیدونن که در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، #حجاب بیش از قرآن واجب و لازم هست،ولی اینها عمل نمیکنن..☝️
#پویش_حجاب_فاطمے
@shohadap
#داستان_شب
#عدالت_خداوند ....❗️
🖇 ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ #ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ #ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ،
ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ #ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﯽ؟
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ #ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ 3 ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ #ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ# ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ #ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ، ﻭ ﺍﻻﻥ #ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ .
ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، #درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند، ده نفر از #تجار وارد شدند و هرکدام #کيسه صد ديناري را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به #مستحق بدهيد.
حضرت پرسيد علت چيست؟ ايشان گفتند در #دريا دچار طوفان شديم و #دکل کشتی آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که در#کمال تعجب پرنده ای طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد. و با آن قسمتهاي آسيب ديده کشتی را بستيم و#نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند برای تو از #دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مينامی. اين هزار دينار بگير و #معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست.
@shohadap
✨﷽✨
✅«خاطره ازدواج»
✍حاج آقا قرائتی: مىخواستم ازدواج كنم، ولى #پدرم مىگفت: هر موقع در تحصيل به مدارج بالاترى رسيدى و مقدمات و #سطح حوزه را گذراندى و به درس خارج فقه و اصول رفتى، ازدواج كن. ديدم به هيچ #صورت قانع نمىشود، اثاثيه را از قم برداشتم و به كاشان نزد پدرم آمدم. او گفت: چرا آمدى؟ گفتم: #درس نمىخوانم! چون شما حاضر نمىشوى من ازدواج كنم.
خلاصه هر چه به #خيال خويش مرا نصيحت كرد اثر نگذاشت. حتّى به بعضى آقايان سفارش كرد كه مرا براى درس خواندن #نصيحت كنند، من هم بعضى را واسطه كردم كه او را براى #موافقت با ازدواج من نصيحت كنند! تا اينكه يك روز به پدرم گفتم: يا بگو كه من مثل #حضرت يوسف هستم و دچار گناه نمىشوم، يا بگو گناه كنم يا بگو ازدواج كنم. به هر حال سرانجام موفّق شدم و نظر #موافق پدرم را كسب كردم...
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@shohadap
#داستان_شب
درقرون وسطا کشيشان بهشت را به مردم مي فروختند و مردم نادان هم با پرداخت مقدار زیادی پول قسمتي از بهشت را از آن خود مي کردند.
فرد دانايي که از اين ناداني مردم رنج مي برد دست به هر عملي زد نتوانست مردم را از انجام اين کار احمقانه باز دارد تا اينکه فکري به
سرش زد… به کليسا رفت و به کشيش مسئول فروش بهشت گفت:
قيمت جهنم چقدره؟
کشيش تعجب کرد و ...گفت: جهنم؟!
مرد دانا گفت: بله جهنم.
کشيش بدون هيچ فکري گفت: ۳ سکه.
مرد سراسيمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهيد.کشيش روي کاغذ پاره اي نوشت: سند جهنم . مرد با خوشحالي آن را گرفت از کليسا خارج شد.
به ميدان شهر رفت و فرياد زد: من تمام جهنم رو خريدم اين هم سند آن است و هيچ کس را به آن راه نمی دهم.
ديگر لازم نيست بهشت را بخريد چون من هيچ کس را داخل جهنم راه نمي دهم. اين شخص مارتين لوتر بود که با اين حرکت، توانست مردم را از گمراهي رها سازد،،
""در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است""
""و تنها یک گناه و آن جهل است"
@shohadap
مداحی آنلاین - نشستم عشق را معنا کنم - طاهری.mp3
12.33M
🌸 #میلاد_حضرت_زینب_کبری(س)
💐نشستم عشق را معنا کنم
💐دل گفت یا زینب
🎤 #محمدرضاطاهری
👏 #مدیحه_سرایی
👌بسیار دلنشین
@shohadap
🔻تحقیقات رسمی نشان میدهد که دلیل یکی از هر چهار خودکشی در نوجوانان در انگلیس «اینترنت» است
🔹پروفسور لوئیس اَپلبی، رئیس سازمان «راهبرد ملی پیشگیری از خودکشی در انگلستان»، میگوید تحقیق روی ۵۹۵ مورد خودکشی در بین جوانان زیر ۲۰ سال نشان میدهد که ۱۲۸ نفر از اینترنت به گونهای استفاده کردهاند که مرتبط با خودکشی بوده است.
@shohadap
آیتالله رئیسی
❌ فضای مجازی بدون مدیریت، ناهنجاریهای اجتماعی را افزایش میدهد...
#نهضت_روشنگری ✊
@shohadap
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 یک یا دو؟
کلیپ دیدنی درباره #مطالبه_مردمی_اینترنت_ملی
اگر شما جای مسئولین بودید کدام اینترنت رو اجرا می کردید؟
@shohadap
☑️ وقتی شبکه نمایش خانگی خودمان دست سریالهای ترکیهای را از پشت بسته است
🆔 @majazihaa
@shohadap
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🌙| #مقام_معظم_دلبری |🌙°
°| مـــردمـ هـمــــانـ راهـ *{👥
/° شلمــچـه باز راهـ مـاسـتـ *{💪
°\ دشــمـــنـ گــرفـتــار *{😡
/° سلیــمانـ سـپـــاهـ مـاسـتـ *{😍
°\ تنهــا بــه امــر و نهــے *{😉
/° اینـ رهبـــر نگاهـ مـاسـتـ *{😀
°\ سـیـد علــے فاطمــے *{💚
°| پشــتـ و پـنــاهـ ماستـ *{✋
🌹
@shohadap
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
#داستان_شب
✨ ثروت واقعی ✨
چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد. عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت در حیرت شد. پرسید: چرا چنین سخاوت میکنی؟ چوپان گفت: روزی با پدرم به خانهی مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمهی نانی به ما داد.
پدرم گفت: در حسرت ثروت او نباش هر چه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمهی نان بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد. چوپان گفت: خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود گفت: از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم مرا ثروت زیاد است که ده برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
چوپان گفت: بر من به اندازهی بزهایم که سیلاب برد احسان کن که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بخاطر تیزشدن چاقوی طمعام بریده باشی.
@shohadap
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فایل_تصویری
📺 سلسله گزارش های شبکه خبر از برنامه #کلاس_مجردها با سخنرانی استاد شهاب مرادی☝️
📆 ۲۲ آبان ماه ۱۳۹۸
@shohadap🔴
مالباخته کسیست که پولش رو در مسیر زیارت حسین و اربعین خرج نکنه...
#حاجحسینیکتا
@shohadap
هر چه دلت خواست نه آن می شود
هر چه خدا خواست همان می شود
@shohadap
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🔸بازیگوش
در مسیر خانه تا مدرسه، کیفش رو به هوا پرت میکرد، این کار برایش نوعی
تفریح محسوب میشد.
دوم ابتدایی بود که در مسیر برگشت به خانه به خاطر حواس پرتی اش
تصادف کرد و پایش شکست.
چند روزی در خانه بستری شد اما هیچ وقت دست از #بازیگوشی هایش بر نداشت.
#ابووصال
#مادر_شهید
┄┅┅✿💠❀🌺❀💠✿┅┅┄
@shohadap
┄┅┅✿💠❀🌺❀💠✿┅┅┄
🌹🍃| #شهیدانه 🌷
محمدرضا خیلی هیئتی بود و حضورش در مراسم ها و مجالس اهل بیت علیهم السلام ترک نمی شد.
همین هم باعث شده بود تا زمینه های اعتقادی و معنوی اش عمیق تر و شوق شهادت در او ریشه دار شود.
مدرسه که بود اغلب شبها در هیئت دانش آموزیشان می ماند و به کارهای اجرایی علاقه مند بود.
شب های قدر در یک شب، به چند هیئت و مسجد می رفت و استفاده می کرد.
گاهی هم برای آخرین مجلسی که قصد رفتن داشت، می گشت تا جایی پیدا کند که شام می دهند!! با اینکه می توانست به خانه رود ولی روی این قضیه اصرار داشت؛ می گفت: "غذای هیئت یه چیز دیگه ست"
🔺به روایت تعدادی از بستگان شهید🌹
#شهدا_هیئتی_بودند
#مقید_به_حفظ_ارزشها_در_هیئت
#مجالس_اهل_بیت_را_زنده_نگه_میداشتند
#هم_شور_هم_شعور
┄┅┅✿💠❀🌺❀💠✿┅┅┄
@shohadap
┄┅┅✿💠❀🌺❀💠✿┅┅┄