eitaa logo
پاتوق شهدا🥀🇵🇸
209 دنبال‌کننده
10هزار عکس
4.5هزار ویدیو
22 فایل
بسم رب الشهدا کانال وقف شهداست🥀 مقام معظم رهبری: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست! هرکسی با شهیدی خو گرفت روزمحشر آبرو از او گرفت... شهدا سنگ نشانند که راه گم نکنیم🌱 اینجا همه چیز نذر شهداست کپی همه مطالب با ذکر صلوات حلاله(:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️مشهد الرضا سوز سرما و عاشقانه ی یک روحانی برای همسرش😍 @Shohada27
●○ بهم‌گفت‌: با‌این‌اوضاع‌گرونی‌ هنوزم‌پای‌‌ آرمان‌ها‌ی‌رهبرت‌هستی؟!‌ گفتم‌: به‌ما‌یاد‌دادن‌ توی‌مکتب‌حسین‌↢(♥️) ممکنه‌، آب‌هم‌واسه‌خوردن‌نباشه...! @Shohada27
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احمد محمد مشلب از اهالی شهر نبطیه لبنان و متولد 31آگوست 1995 میلای(9 شهریور ماه سال 1374) بود. از همان کودکی با عشق به اهل بیت(ع) در خانواده اش تربیت شد، نفس کشید و بزرگ شد. احمد محمد مشلب، شهید 20 ساله حزب الله لبنان که به خاطر شیک پوشی به القاب مختلفی مشهور و معروف بود، اما خودش دوست داشت به او غریب طوس بگویند چرا که به امام رضا(ع) علاقه فراوان داشت. مدر ک دیپلمش را در هنرستان امجاد گرفت و به دانشگاه راه یافت. درست در روزهایی که عده ای کج فهم تلاش می کردند تا مغرضانه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم را به پول پیوند بزنند، احمد با آن لبخند زیبایش از راه رسید. همان روزهایی که می گفتند این جوان ها به خاطر 500 دلار یا به خاطر بیکاری و تنگدستی به سوریه می روند. همان موقع بود که احمد آمد. جوانی که نفر هفتم لبنان در رشته تکنولوژی بود و چیزی از مال دنیا کم نداشت؛ کرامت و غیرت شهید مشلب بود که او را به سوریه کشاند ... او در تل حمام روستایی در جنوب حلب در تاریخ 29 فوریه 2016 میلادی (10 اسفند ماه سال 1394) به شهادت رسید و در محل شهدای شهر نبطیه آرام گرفت. جوانی که در بخشی از وصیت نامه اش این طور نوشته: «خدا تو را کمک کند ای امام زمان! ما انتظار او را نمی کشیم؛ او انتظار ما را می کشد و وقتی خودمان را درست کنیم و اصلاح کنیم بعد ساعاتی ظهور می کند.» شادی روح شهید بزرگوار 🌹صلوات @shohada27
✌️ 🌹متولد چه فصلی هستی؟ انجام بده و هدیه کن به شهید 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🌷🌱🌷بهار✨ایت الکرسی ⛅️☁️⛅️تابستان✨یک صفحه قرآن 🍁🍂🍁پاییز ✨فاتحه 🌨❄️🌨زمستان ✨سه سوره توحید 🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @Shohada27.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتی از دلنوشته ی امیر دلها، شهید امیر حاج امینی : سلام برخدا و شهیدان خدا و بندگان مخلص او..... از اینکه بنده بد و گناهکار خدایم سخت شرمنده ام و .... هیچ برگ برنده ای ندارم که رو کنم ، جز اینکه دلم را به دو چیز خوش کرده ام؛ - یکی اینکه با این همه گناه، او دوباره مرا به سرزمین پاکی و اخلاص و صفا و محبت (جبهه ها) بازم گرداند، پس لابد دوستم دارد و سر به سرم میگذارد ...... - دوم اینکه قلبی رئوف و مهربان دارم و با همه بدی هایم، بسیار دلسوزم ، لحظه ای حاضر به رنجش کسی نمیشوم، حتی رنجش بسیار کوچک و ناچیز ، ولی در عوض برای خشنودی دیگران حاضر به تحمل هر گونه رنجی میشوم. بله ! به این دو چیز دل خوش کرده ام. 🥀🌹🥀🌹🥀🌹 سالگرد آسمانی شدن امیر عزیز را گرامی میداریم و ملتمس دعای خیر برای آن شهید هستیم 🥀🌹🥀🌹🥀🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ ‌ 💍 ♥ روزهاۍاول‌ازدواج‌ یہ‌روز‌دستمو‌گرفت‌ و گفت: "خانوم بیا‌پیشم‌بشین‌کارت‌دارم ..." گفتم "بفرما‌آقاۍ‌گلم‌من‌سراپا‌گوشم .‌.." گفت "ببین‌خانومۍ ... همین‌اول‌بهت‌گفتہ‌باشما ... کار‌خونہ‌رو‌تقسیم‌مےکنیم هر‌وقت‌نیاز‌بہ‌کمک‌داشتے‌باید‌بهم‌بگے...😁 گفتم‌آخہ‌شما‌از‌سرکار‌برمیگری‌خستہ میشے گفت‌"حرف‌نباشہ🤫 حرف‌آخر‌با‌منہ اونم‌هر‌چے‌تو‌بگے من‌باید‌بگم‌چشم ...!😅 واقعاً‌هم‌بہ‌قولش‌عمل‌کرد‌از‌سرکار‌کہ برمیگشت‌با‌وجود‌خستگے‌شروع‌مےکرد کمک‌کردن😇 مهمون‌کہ‌میومد‌بهم‌میگفت "شما‌بشین‌خانوم... من‌از‌مهمون‌ پذیرایے‌مےکنم ..."😉 فامیلا‌کہ‌ميومدن‌خونمون‌بهم‌مےگفتن "خوش‌بہ‌حالت‌طاهرھ‌خانوم ؛ آقا‌مهدی واقعاً‌یہ‌مرد‌واقعیہ😍 منم‌تو‌دلم‌صدها‌بار‌ خدا‌رو‌شکر مےکردم ...😌😇 واسہ‌زندگے‌اومدھ‌بودیم‌تهران با‌وجود‌اینکہ‌از‌سختیاش‌برام‌گفتہ‌بود ولے‌با‌حضورش‌طعم‌تلخ‌غربت‌واسم شیرین‌بود🥰 سرکار‌کہ‌مےرفت دلتنگ‌میشدم😢 وقتے‌برمیگشت ، با‌وجود‌خستگے‌مےگفت ... "نبینم‌خانوم‌من ... دلش‌گرفتہ‌باشہ‌هااا ... پاشو‌حاضر‌شو‌بریم‌بیرون😇 مےرفتیم‌و‌یہ‌حال‌و‌هوایے‌عوض مےکردیم ... اونقدر‌شوخے‌و‌بگو‌و‌بخند‌راهـ‌ مےنداخت ... کہ‌همہ‌اون‌ساعتایےکہ‌کنارم‌نبود‌و‌هم جبران‌مےکرد...🤗 و‌من‌بیشتر‌عاشقش‌میشدم♥️ و البتہ‌وابستہ‌تر‌از‌قبل ... روایتے‌از‌همسر↓ شھید‌مھدۍ‌خراسانۍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌱 ‌࿇࿐᪥✧🍃🌺🍃✧᪥࿐࿇