eitaa logo
شـــهــــدای مسـجدسـلیمان
1.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
شهدای مسجدسلیمان به حول و قوه الهی برای آشنایی با سبک زندگی شهدای مسجدسلیمان ارتباط با ما: @mandir_268 دعوت شهدا هستید 👇 به ما بپیوندید🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهداء و الصديقين. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ. 📆سی ام مهرماه سال هزاروسیصد و شصت و دو، 🔹عقربه های ساعت حدود۱۶عصر بود که صدای غرش اولین موشک رژیم بعث عراق در شهرستان مسجدسلیمان همه را وحشت زده نمود،😱 نقطه مورد هدف منطقه چاه نفتی پشت بانک سپه نزدیک به محل سکونت اینجانب مجیدحاتمی دزدارانی ازپرسنل بنیاد شهید بود که اولین نفری بودم که به محل اصابت موشک رسیدم... 🔹لحظاتی بعدموشک های دوم وسوم به مناطق سبزآباد وخیابان ۱۷ شهریور اصابت نمود، خودم رابه خیابان ۱۷شهریور رساندم صحنه دلخراش بود مثل برگ درخت جنازه روی زمین ریخته بود، بعضی از شهدا بر اثر موج انفجار روی پشت بام هاو تیرهای برق پرتاب شده بودند،😢 آن روز میتوان بعنوان غم انگیزترین روز مسجدسلیمان یاد کرد😔. 🔹بیش ازصدوبیست وپنج شهید تعداد زیادی ازشهدا قابل شناسايي نبودند که بعنوان شهیدگمنام دفن شدند، حدود ۱۰ شبانه روز درگیر شناسایی وکفن و دفن شهدا بودیم همه همکاران پای کار بودند، از حجت السلام والمسلمین حاج اقا سمتی رییس وقت بنیاد گرفته تا دیگر همکاران... 🔹بچشم خود دیدم که حاج آقاسمتی از شدت خستگی روی جنازه خوابش برده بود.خانواده ها ازصبح تا شب جهت شناسايي مراجعه می کردند، سردخانه شرکت نفت وکلنیک بیمارستان شرکت نفت پرشده بود از اجساد شهدا، مردم شهید پرور همکاری شبانه روزی داشتند، واقعا دردناک بود شهدایی که تکه تکه شده بودند در پارچه های سفیدگذاشته بودیم💔، شب هاتاصبح درغسالخانه بودیم نکته وخاطره جالب، اول صبح صدای در غسالخانه بصدا درآمد وقتی در را باز کردیم یک خانواده امده بودند که مادر شهید فرمود: دیشب پسرم آمد بخوابم و گفت: مادر من در پارچه سفیدی پیچیده ام و از در که وارد شدی بشمار فلان بسته من هستم سوال کردم مادرنشونی چی داری؟گفت: چندسال پیش پسرم درهنگام سنگ کندن پتک روی انگشت شصت پاش خورده بود و آن انگشت آسیب دیده بود و مشخصه، الله اکبر بسته راکه بازکردیم کاملا درست بود😳،شهیدمعظم فتحعلی نصیرپورشناسایی شد،... 🔹یادوخاطره شهدای مظلوم ۱۳۶۲/۷/۳۰ راگرامی میداریم هدیه به روح پاکشان حمدوسوره نثارمیکنیم. 👤راوی: مجیدحاتمی دزدارانی 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"بنام خدا" 🔹ساعت حدود ۴ بعداز ظهر(۱۶) ۱۳۶۲/۷/۳۰ صدای مهیب وترسناکی مرا از خواب بیدارکرد،سراسیمه وبا وحشت😰 به حیاط خانه دویدم، صدا: بسیاربلند،ترسناک ومبهم بود ،هرکسی دروحشت واضطراب چیزی می گفت: شهر بمباران شده؟ تانکسازی منفجرشده؟ پتروشیمی منفجرشده؟ شهر بمب گذاری شده؟ و........؟ 🔹بسرعت لباسهایم را پوشیدم وبه طرف مسجدمحل رفتم ، در آنجامتوجه شدم که هر چه هست مربوط به اتفاقی درمحله ی چاه نفتی واقع درنزدیکی مرکز شهر است. با تنی چند از دوستان وپیرمردان مسجدمحل جهت بررسی و کمک، بطرف محل حادثه براه افتادیم ،از مسیر پایین کاروانسرا به طرف ۱۷شهریور رفتیم ،حادثه ی تصادفی در همانجایی که بعداًمورد اصابت موشک قرار گرفت ،رخ داده بود، از روبروی درب ورودی دبیرستان ۱۷ شهریور واز جاده بین گاراژ شهنیانی وسینما ۲۲بهمن به محل حادثه نزدیک شدیم ، جمعیت نسبتآ زیادی به چشم می خورد که برای کمک آمده بودند، مردم با هرآنچه که داشتند آوار برداری می کردند تا به مصدومان کمک کنند. 🔹دقایقی نگذشت که چند نفر فریاد زدند: 🗣 «موشک!موشک! فرار کنید.... دوباره داره موشک میاد»🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ انگار آنها موشک را از راه دور ودر آسمان دیده بودند، تقریبا جمعیت به تکاپو افتاد ودرحال متفرق شدن بود و سیل جمعیت به طرف نمره چهل واز آنجا به طرف خیابان ۱۷شهریور پشت دبیرستان سرازیر شد. 🔹در محل حادثه ى تصادفی که رخ داده بود ؛ تجمع جمعیت فزونی یافت ،من شخصاً به طرف مرکز شهر رفتم ، درامتدادخیابان اصلی و نزدیکی بوتیک قصر رویا بودم که آن صدای مهیب دوباره تکرار شد ، بلافاصله خودرا به زمین انداختم ودیدم که از آسمان تکه های سنگ وشیشه وغیره می بارد ،کشان کشان خودرا به زیر ایوان مغازه ها رساندم. متاسفانه بدترین حالت ممکن رخ داد و موشک سوم دقیقا در وسط جاده وهمانجایی که جمعیت تجمع داشت اصابت نمود. 🔹 دقایقی بعد از مسیر بازار شوشتریها واز کوره راهی به طرف کاروانسرای کلگه براه افتادم ، در سربالایی ، نزدیک مغازه مشهدی نادرسیاهپور وعلی باز ریسی بودم که یک وانت تویوتا پراز اجساد وتکه های انسانی از جلوی من به طرف کاروانسرا عبور کرد ، فاجعه خیلی عمیق تراز موشک قبلی بود ، تاساعتها وحتی روز بعد اجساد وتکه های اجساد که به اینطرف وآنطرف پرت شده بود جمع آوری می شد. خدای من!! به خاک وخون نشستن صدها انسان بیگناه!!!!😭 🔹به مسجد صاحب الزمان (عج) کلگه رسیدم ، وسعی کردیم از طریق بلند گو ،به مردم آرامش ودلداری بدهیم ، اضطراب وترس ودلهره از یک طرف ولزوم کمک به آسیب دیدگان حادثه از طرف دیگر همه وهمه بر شدت مسئله می افزود. 🔹بیمارستانهای ۲۲بهمن وشرکت نفت🏨 مملو از مجروحان وشهدا شده بود، چه غوغایی در بیمارستانها بپا بود ،کمک امداد گران وکادر درمان کفایت نمی کرد ،پزشکان وپرستاران👨‍⚕ همه ی توان خودرابکار بسته بودند ، اما مجروح وجسد بود که پشت سرهم می آمد 😢 ،همه اطباء از همه تخصصها وهمه پرستاران وبهیاران کمک می کردند ، بسیجیان ونیروهای مردمی که کمی با امدادونجات آشنایی داشتند به کمک آمده بودند،همه چیز به سرعت برق وبادمی گذشت، گاه نیاز نیازمندان ومجروحان برطرف نمی شد . 🔹بناچار هرکس با هر معلوماتی که داشت با همه ی توان کمک می کرد، یکی طبابت می کرد ،یکی پانسمان می کرد،یکی دارو می داد،دیگری دلداری می داد،یکی می دوید تا وسایل را به بخشها برساند. آه پس کجاست اکسیژن لعنتی؟ ، چرا بتادین وگازوباندکم است یا اصلا نیست ؟وسایل جراحی چه شد؟ست سرم وآنژیوکت و... نیاز فوری. 📌ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 وارد بخش ۶ بیمارستان نفت🏥(بخش جراحی) که می شدی،چه صحنه هایی را تجربه می کردی ،خوب یادم هست دکتر نثار احمد که متخصص داخلی وپزشک هندی👨‍⚕ بود مرتب ازاین تخت به آن تخت واز این بخش به آن بخش می دوید ، زینل شاه منصوری که مربی امدادونجات بودو دوره یکساله ی بهیاری را دیده بود ، همانند یک جراح بادل وجرأت به پانسمان وترمیم زخمهای مجروحان می پرداخت. ومردم نیز از یخ وداروی اضافی که درمنزل داشتند، گرفته تا پتو وآذوغه وسایرمایحتاج را تهیه کرده، وبه آسیب دیدگان می رساندند. 🔹 سردخانه بیمارستان جانداشت و اورژانس (opd) از اجسادپرشده بود وبناچار اجساد را به یکی از غسالخانه های شهر واقع در قبرستان کلگه انتقال داده بودند، داخل اطاقها وحیاط غسالخانه، پرشده بود از اجساد وشهیدان والا مقامی که ساعاتی قبل برای کمک به همنوعانشان شتافته بودند و این بار ، خود ، هدف موشک اسکاد بعثیان قرار گرفته بودند، به کدامین گناه می بایست اینطور تکه تکه می شدند؟ وجرمشان از نظر صدامیان چه بود!!.😔 🔹 حدود ساعتهای ۸شب به غسالخانه کلگه رفتم... چه صحنه های وحشتناکی بود وچه عزیزانی که یکی یکی پرپرشده بودند ، وحالا دراینجا کنار هم قرار و آرام گرفته اند 😔،همه جای ساختمان مملو از جسد بود و برای نگهداری اجساد سردخانه سیار به شهرستان آمد. این آغاز تجربه دیگری در شرایط جنگی برای مردم عزیز شهرمان بود؛ مسجدسلیمان شهر ایثارومقاومت از آن پس چندین بار مورد حمله موشکی وهوایی قرار گرفت ، وصدامیان دهها وصدها موشک وبمب وراکت بر سر این مردم شهر مقاوم،مظلوم وشهیدپرور فرود ریختند . 👤راوی : صادق یزدی ۱۴۰۰/۷/۳۰ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman