May 11
58.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی میرید گلزار شهدا، برای شهدا فاتحه میخونید، ارتباطی هم برقرار میشه؟ شهید سید محمد علوی جواب این سوال رو میده...
@shohada_mohebandez
یکی از مخاطبین چهارشنبههایشهدایی چند نکته در مورد روایت دیدار نوشته. عزیزانی که توی برنامهها شرکت میکنند و علاقه به ثبت روایتهای دیدار دارند، حتما متن زیر رو مطالعه کنند:
۱. قبل از هر چیزی یه شروع جذاب داشته باشید. روایتتون رو با جملهای شروع کنید که مخاطب رو کنجکاو کنه یا یه جوری کشش ایجاد کنه که بیاد ادامه مطلب رو بخونه. مثلاً میتونید لحظه ورود به منزل شهید یا اولین چیزی که توجهتون رو جلب کرد توصیف کنید. این متن رو ببینید: دم در، توی تاریکی مردی ایستاده، میانهسال، با کت و جلیقه مشکی. دستم را که برای سلام دراز میکنم، شبیه یک نوجوان پر شور دستش را میکوبد به دستم؛ شپلق! برق از سرم میپرد. خندهام میگیرد. توی دلم توسلی میکنم به عیسای مسیح که از این صحنه رد شوم و باز نروم سراغ مسخره بازی ولی نمیشود. برای اینکه کم نیاورم، محکم بغلش میکنم، کمی که فشار میدهم صدای شکستن قلنجش را میشنوم. حاجی این هم جایزهات، احتمالا برادر شهید است...
۲. احساساتتون رو بیان کنید، به جای تمرکز صرف روی جزئیات برنامه، از حسهایی که حین برنامه تجربه کردید بنویسید. این کار نوشتهتون رو زنده و ملموس میکنه. توی متن بالا احساسات من توی لحظه ورود به منزل شهید بیان شده اما همیشه که قضیه شوخی و طنز نیست. گاهی اوقات ممکنه صحبت خاصی مطرح بشه، مثلا بیاناتی که در مورد مادر مرحومه شهید مطرح شد. از کنارش ساده رد نشید همونجا حسی که دارید رو بیان کنید. یه موقعی حتی حوصلهتون سر میره همون حس رو بنویسید. البته سعی کنید بیشتر احساسات مثبت رو بنویسید.
۳. شبیه یه دوربین فیلمبرداری که صحنهها رو ثبت میکنه، شما هم مشاهداتتون رو ثبت کنید. جزئیات ظاهری محیط، چهره افراد و فضای کلی برنامه رو با دقت توصیف کنید. این جزئیات به مخاطب کمک میکنه تا خودش رو توی برنامه و اون شرایط تصور کنه.
۴. از نقل قولها استفاده کنید. مثلا میتونید بخشهایی از صحبتهای آقا در مورد پیام شهدا که اول برنامه پخش شد، صحبتهای برادران و همرزم شهید رو عینا نقل کنید. احیانا اگر از صحبت همرزمان شهید استفاده کردید برای اعتبار متن از اسم راوی هم استفاده کنید.
۵. زمانبندی درست و مناسب رو رعایت کنید. روایت شما باید جریان منسجمی داشته باشه. اتفاقات رو به ترتیب زمانی توصیف کنید و بین بخشهای مختلف پیوستگی ایجاد کنید. بعد از پخش صوت رهبری، نوبت به صحبتهای برادر شهید رسید و..
۶. حس همذاتپنداری ایجاد کنید. به مخاطب کمک کنید با شما یا شهید یا حتی فضا ارتباط احساسی برقرار کنه. با استفاده از جملاتی که نشوندهنده احساس مشترکه، این کار رو انجام بدید. مثلا این قسمت رو ببینید: وقتی به داستانهای نوجوونی شهید گوش میدادم موهای بدنم سیخ شد. ناخودآگاه یاد دوران بچگی خودم افتادم، چقدر ما دو تا شبیه هم بودیم. این جمله رو یکی از بچهها بعد دیدار گفت. معلوم بود حسابی تحت تاثیر قرار گرفته. برادر شهید داشت نقل میکرد که پدرمون همیشه میگفت سید محمد شبیه آدمها نیست و بیشتر ویژگیهای فرشتههارو داره. رفیق ما هم گفت پدر منم همینطوره. بهم میگه تو آدم نیستی ولی هیچوقت قسمت دوم رو نگفته...
۷. نکات مهم جامعه رو برجسته کنید. برنامههای مرتبط با شهدا مثه چهارشنبههای شهدایی معمولاً پیامی دارند. سعی کنید این پیامها را تو روایتتون منعکس کنید. مثلا ارتباط این برنامه رو با و اتفاقات منطقه و محور مقاومت برجسته کنید. مسیر و دغدغه شهدا رو بیان کنید و...
۸. بین اطلاعات و احساسات تعادل برقرار کنید. روایت شما نباید صرفاً احساسی باشه. اطلاعات مفید و دقیق برنامه رو هم کنار حس و حالتون اضافه کنید. شهید در سال ۱۳۶۱ و در عملیات رمضان به شهادت رسید. زمانی که تازه چند روز از عقدش گذشته بود.
۹. نتیجهگیری داشته باشید. آخر نوشته، تجربهای که از حضور تو این برنامه به دست آوردید رو با مخاطب به اشتراک بگذارید. مثلا بگید این برنامه بهم فهموند شهدا فقط یه اسم توی تاریخ نیستن، یا فرشتههایی که از آسمون اومده باشن. اونا هم آدمهای معمولی بودن که مثه ما رو زمین زندگی میکردن فقط حواسشون بود و شبیه ما زندگی نکردن. شهدا نوجوونهای عادی بودن که از پشت میز مدرسه بلند شدن، خیلی قشنگ مسیر آسمونی شدن رو طی کردن و حالا معلمایی شدن که به ما درس زندگی میدن.
۱۰. از یه لحن صمیمی و شخصی استفاده کنید. سعی کنید نوشته تون رو مثل یه گفتوگو با مخاطب بنویسید. از کلماتی استفاده کنید که طبیعی و صمیمی باشند و حس شما رو منتقل کنند. مثلا بگید فکر نمیکردم اینقدر تحت تاثیر قرار بگیرم، ولی این برنامه یه چیزی رو توی دلم زنده کرد که مدتها بود گم کرده بودم.
"بسم رب الشهدا"
#گزارش_صوتی🎙️
#چهارشنبه_های_شهدایی
📌دیدار شماره ۲۴۵
🔰دیدار با خانواده شهید سید محمد علوی
🗓️چهارشنبه ۲۱ آذرماه ۱۴۰۳
@shohada_mohebandez
خاطره گویی برادر بزرگ شهید_12-12-24_22-49-01-845_13_33.mp3
2.01M
🔰 خاطره گویی برادر بزرگ شهید
@shohada_mohebandez
خاطره گویی برادر شهید_12-12-24_22-46-04-324_11_26.mp3
5.32M
🔰 خاطره گویی برادر شهید
@shohada_mohebandez
خاطره گویی همرزم شهید_12-12-24_22-51-19-736_79_71.mp3
3.6M
🔰 خاطره گویی همرزم شهید
@shohada_mohebandez
خاطره گویی همرزم شهید_12-12-24_22-53-08-069_12_96.mp3
4.71M
🔰 خاطره گویی همرزم شهید
@shohada_mohebandez
چطور ساده و جذاب روایتمون رو شروع کنیم؟ نکات کلیدی که به خونده شدن روایتها کمک میکنه. درسته این نکات برای شروع روایت هستند اما برای هر جای متن به کار میاد. اگر خوندید حتما برنامه ریزی کنید برای نوشتن روایت دیدار:
۱. توصیف اولین و جذابترین صحنهای که دیدید. با تصویرسازی دقیق و حسی شروع کنید تا مخاطب خودش رو تو اون لحظه تصور کنه. به این متن نگاه کنید: «سرم را میچرخانم. اولین چیزی که به چشم میخورد تصویر رنگ روغنیاست که روی دیوار خانهی قدیمی توی کوچه نقش بسته. پایینش خیلی کوچیک امضای طراح هک شده، شاهمراد! نقاشی، تمثال جوانیست با پوست سبزه، موهای خرمایی و چشمانی خیره به آینده. انگار دارد به من نگاه میکند» یا این متن که میتونه مخاطب رو خیلی سریع وارد فضای روایت کنه. «خانه را قبل رسیدن ما آب و جارو کردهاند. بوی خاک نم داده، با عطر خاطرات قدیمی خانه مادر شهید قاطی شده. هنوز وارد نشده، دلم میلرزد»
۲. شروع متن اگه با دیالوگ یا جملهای از شهید یا خانواده شهید باشه میتونه توجه مخاطب رو جلب کنه. مثل این صحبتهای مادر شهید «عاشق محرم بود. آخرین بار که رفت جبهه گفت محرم بر میگردم. الان ۳۴ ساله که محرمها چشم انتظارشم. چند روز پیش بهش گفتم این محرم هم رفت پس کی از راه میرسی مادر؟؟»
۳. اگه با یک سؤال شروع کنید میتونید مخاطب رو کنجکاو کنید و ذهنش رو درگیر. مثلا به این متن که با سوال شروع شده دقت کنید: «چه چیزی باعث میشه یه نوجوون ۱۶ ساله که هنوز پشت لبش سبز نشده، لباس رزم بپوشه و بزنه به دل خط آتش و توپ و خمپاره؟»
۴. کلا هر چقدر برید به سمت نقل خاطره شخصی و روایت رو با زاویه دید خودتون پیش ببرید، مخاطب بیشتر با متن شما همراه میشه. چیزی شبیه این متن: «اسفند ماه ۹۸ بود. بعد اینکه نماز عشا را توی مسجد خواندیم، دو نفری راه افتادیم سمت منزلش. از قبل رفتن زنگ زدیم و هماهنگ کردیم که فلان ساعت قرار است بیایم. او هم قبول کرده بود. خانه اش نزدیک مسجد امام حسن عسکری بود. خیابان فردوسی. نبشش را درست یادم نیست. نمیدانم عدل بود، توحید یا شاید هم نبوت. زنگ را که زدیم، پیرزن ده دقیقه ای طول کشید تا بیاید دم در. برایم عادی بود این منتظر ماندن. زیاد برای همین هماهنگی ها رفته بودم در خانه شهدا. می دانستم این تاخیر، از کهولت سن است و از سر ناتوانی. جلوی خانه شهید که منتظر بمانی جرئت نمیکنی از این چند دقیقه تاخیر ناراحت بشوی. آخر هر طور حساب کنی ما به این زنان اسطورهساز بدهکاریم.»
۵. استفاده از جملات کوتاه و ضربهزننده. یا جملههای قوی که حس یا پیام اصلی رو منتقل کنه. مثلا این متن: «میدانید چرا توی ديدارها زیارت عاشورا میخوانیم؟ چون عاشورا تنها زیارتنامه و دعایی است که از طرف معصوم به ما رسیده و هیچ خواسته مادی در آن پیدا نمیشود. انگار سیر انسانهای عاشقیاست که باید آماده شوند تا در قمار عشق همه هستی خود را فدا کنند. وقتی زیارت عاشورا میخوانیم فراز آخر، سر به سجده از خدا ثبات قدم در راه حسین میخواهیم و اصحاب الحسین کسانی مهجه خویش را در راهش دادند. من کان باذلا فینا مهجته فالیرحل معنا.
۶. توصیف حسهای غیرمنتظره یا پارادوکسیکال. شروع با توصیف احساسی چ مخاطب رو شگفتزده میکنه: چراغ را که خاموش میکنند مجلس نورانی میشود. روضه دریچهای به عالم معنا به رویمان گشوده. رزق اشک مهیاست؛ روایتگری هم توی همان تاریکیست. روایتگری هم دریچهایست از روضه. امشب از حنجر حاج ناصر روضه عاشورا فوران میکند. سرگذشت بچههایی که باذکر یا حسین دم گرفتند، رجز خواندند و حماسه آفریدند و ما پای قاب عکسشان یا حسین گفتیم و به یادشان گرد هم جمع شدیم. راستش امشب برای گریه نرفته بودیم، اما اشک شدیم و بیش از پیش حسرت خوردیم که چرا شبهای جبهه را تجربه نکردیم. امشب دیدار حال و هوای جبهه داشت و عطر کربلا.
۷. با جزئیات کوچک و معنادار شروع کنید. بجای توصیف کلیات روی یک تصویر ساده کار کنید ولی همون رو بصورت عمیق مطرح کنید. مثلا شروع یکی از متنهای من اینجوری بود: با بَلَد طی طریق میکردم. چپ و راست خیابانها را بی اینکه به اسمشان نگاه کنم میگذراندم. آدم با بلد راه را گم نمیکند، اشتباه هم که بروی، دو خیابان جلوتر نزدیکترین و سرراست ترین مسیر را بهت پیشنهاد میدهد.
۸. روایت در حال حرکت؛ شروع کنید به روایت رخدادها پشت سر هم. هر لحظه اتفاقی میافته. شبیه این متن نزارید تب روایت بخوابه «پیاده گز میکنم سمت منزل شهید. یکی از رفقا قرار بود ده دقیقه به ۷ بیاید دنبالم و حالا ساعت از هفت هم گذشته. با آدمی که آنتایم نباشد مشکل دارم. طی الارض میکنم و پشت تلفنی که جواب نمیدهد فحش آبدار نثارش. دندش نرم میخواست سر موقع بیاید یا حداقل تلفنش را جواب دهد. پنج دقیقه دم در خانه شهید راه میروم و می ایستم تا برسد. از همان دور که میآید شروع میکند به عذرخواهی.»
سید محمد فرزند دوم خانواده بود. متولد ۴۱. از همان اوایل جنگ اعزام میشد جبهه، کادر سپاه بود. توی خانوادهها غالبا یک فرزند پیش پدر و مادر دردانه است. مادر از بین بچهها او را بیشتر از همه دوست داشت. عملیات رمضان شهید شد. تازه دو ماه میشد که عقد کرده بود، همه خوشحال بودیم از اینکه داماد شده، بیشتر از همه مادر. هنوز ۲۱ سالش نشده بود.
شهید سید محمد علوی
اهل مطالعه بود. از همان موقع پیگیر مباحث شهید مطهری و مرحوم صفاییحائری بود. هنوز کتاب روش نقد ع.ص توی کتابخانهاش هست. شجاعت نقد تفکرات مخالف انقلاب را در هر صنفی که بودند داشت. فرقی نمیکرد در چه لباسی باشند. حتی روحانیت، با کمال احترام مواضعشان را نقد میکرد.
شهید سید محمد علوی
میگفت من دوست دارم شهید شوم. اصلا علت اینکه سپاه را انتخاب کرد هم همین بود. با همه طی کرده بود، من ماندنی نیستم. جوری مادر را قانع کرده بود که همهجوره آماده شهادتش بود. هر وقت کمی دیر میکرد مادر خیلی عادی میگفت بالاخره سیدمحمد شهید شد.
شهید سید محمد علوی