✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
🌹🌹در آستانه در بود که با صدای بلند گفت : سلام مادر کجایی؟ ساکش را همان جا گذاشت و چشمش را به دیدار مادر روشن کرد .سرزده آمده بود . مادر دستپاچه به پستوهای خانه سرک کشید تا نی هایی را که که پسرش دوست داشت برایش بیاورد.او مهمان عزیز خانه دلش بود.حسین حالا بیش از هر وقت دیگری قدر پدر و مادرش را می دانست.دلش میخواست هر طوری شده کمی از خوبیهای پدر و مادر را جبران کند. مادر از وضعیت جبهه ها پرسید . حسین به مادر اطمینان داد که اوضاع خوبه .بعد به مادر گفت : مادر میدانی! آرزو دارم روزی بتوانم شمارو به مکه و سفر حج بفرستم مادر گفت : من هم برایت آرزوهایی دارم انشاءالله به آرزوهایمان می رسیم.... 🌹🌹
#شهید روز #21تیر روحش شاد وراهش پررهروباد🕊
#شهدای_شهرستان_پاکدشت🇮🇷
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
🌹🌹داشتیم از خط بر می گشتیم هیچ کدوم حرف نمی زدیم مجید رانندگیشو میکرد . توی حال خودم بودم که صدایی مثل انفجار 💥اومد.خیلی ترسیدم .😨 مجید ماشینو کنار جاده نگه داشت . گفتم چی شده؟ گفت :هیچی آمبولانس لاستیکش ترکید 😐بیا پایین کارمون دراومد.بعد به کسایی که پشت امبولانس بودن گفت : شهدای عزیز و محترم کمی استراحت کنید الان دوباره راه می افتیم. 😇مجید رفت لاستیک و جک رو آورد و مشغول شد.کارش ک تموم شد با اون لهجه شیرین آبادانی گفت : ببین حمزه!اصلا دلم نمیخاد وقتی شهید شدم جنازم اینطور برگرده عقب .چون از حضرت زهرا (س) خجالت میکشم .روم نمیشه همه سر قبر من بیان. بعد اون اتفاق چند وقتی بود ندیدمش .سراغشو از بچه ها گرفتم اونا هم خبری ازش نداشتن .زنگ زدم خونشون تو #پاکدشت آنجا هم نبود و تا امروز هنوز خبری ازش نشده ...شاید این طوری لااقل دیگه شرمنده حضرت زهرا(س) نباشه 🌹🌹
#شهید روز #21تیر روحش شاد وراهش پررهروباد🕊
#شهدای_شهرستان_پاکدشت🇮🇷
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
🌹🌹تو منطقه موسیان هواپیماهای دشمن در پایین ترین حالت پرواز میکردن. همه سنگر گرفته بودند . سرو صداها بلند شد ((بمباران شیمیایی .... شیمیایی زدن )) 😱
همه ماسکاشونو در آوردن و به صورت زدن.😷اما احد آرپیچی رو برداشته بود و ایستاده بود. همه ماسک داشتن به غیر از احد .در این هنگام احد هواپیمایی ✈️رو نشانه رفته بود.چیزی نگذشت که ماشه رو کشید. احد مثل مجسمه ای فرو ریخت و کمی آن سو تر هواپیمای دشمن تکه پاره شد.🌹🌹
#شهید روز #21تیر روحش شاد وراهش پررهروباد🕊
#شهدای_شهرستان_پاکدشت🇮🇷
🔹شریک شدن در اعمال حج تمتع امام زمان ارواحنافداه ؛
از آثار و برکات خواندن نماز دو رکعتی شبهای دهه اول ماه ذیحجه؛ ماه ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام ؛
🔸کیفیت خواندن این نماز :
▫️این نماز دو رکعتی بین نماز مغرب و عشاء از شب اول ماه ذیحجه تا شب دهم ، در هر رکعت بعد از حمد و سوره توحید، این آیه خوانده میشود :
وَواعَدْنا مُوسي ثَلاثينَ لَيْلَةً، وَاَتْمَمْناها بِعَشْر فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ اَرْبَعينَ لَيْلَةً، وَ قالَ مُوسي لاَِخيهِ هرُونَ اخْلُفني في قَوْمي، وَاَصْلِحْ وَلا تَتَّبِـعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ.
▫️با خواندن این نماز در ثواب اعمال حاجی ها شریک شوید؛
👌حاجی واقعی ؛ امام زمان ارواحنا فداه
👈یعنی شراکت در ثواب اعمال امام عصر ارواحنا فداه در حج تمتع...
✅تمام این ثوابها را هدیه کنیم برای امام عصر ارواحنا فداه به نیت فرج آن حضرت و نابودی دشمنانشان...
#التماس_دعا
#ماه_ذیحجه
#نماز_دهه_اول_ذیحجه
┄┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄
محفل شهدا
لباس یاس بر تن کرد زهرا کنار دست او بنشست مولا محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت غلط گفتم بلی نه یا عل
👈 روایت ازدواج ساده معلم شهید کربلای هویزه
🔺 الان امام زمان از ما راضی اند
🔹 قوم و خویش بودیم. رفت و آمد خانوادگی داشتیم.
همدیگر را خوب می شناختیم.
سال 56 عقد کردیم. یک سال بعدش هم عروسی.
ساده. نه آرایشگاه؛ نه خرید طلا؛ هیچی نداشتیم.
یک اتاق کوچک شد خانه مان.
قالی 6 متری را انداختیم وسط، چند تکه اثاث جهیزیه ام هم چیدیم دور تا دورش.
آن موقع کلاس اول دبیرستان بودم. توی آن سن و سال، علاقه به این چیزها طبیعی بود.
رسم آن وقت ها، عروسی های هفت شبانه روزی بود.
آمدم گِله کنم، دلم نیامد.
همان لحظه دستش را گذاشت پشت سرم با اشاره به دعای «الهی عظم البلاء» که چسبانده بود به دیوار، گفت:«معصومه، الان امام زمان از ما راضی اند؛ بیا این دعای فرج رو با هم بخونیم.»
🎤 راوی: همسر شهید رجبی
👈 شناسنامه این شهید:
🌷 معلم شهید محمد علی رجبی
▫️ تاریخ تولد : اول فروردین 1332
▫️ نام پدر : میرزاجان
▫️ شهرستان: شیراز (شهرک گویُم)
▫️ تحصیلات: دیپلم کشاورزی
▫️ شغل: معلم دینی و قرآن مدرسه راهنمایی شهرزاد (شهید رجبی فعلی) روستای گویُم
▫️ شهادت: 16 دی 1359 – کربلای هویزه
▫️ محل آرامگاه: ردیف پنجم- قبر آخر
📕 منبع: کتاب آیه های سرخ هویزه
#یک_شهید_یک_خاطره
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥آقازاده ای ب نام شهید مدافع حرم حسن عبدالله زاده فرزند فرمانده سابق حفاظت اطلاعات ناجا ۱۳ خرداد امسال در تدمر سوریه به شهادت رسید. صحبتهایش قبل از شهادت شنیدنی است🌹🕊 #لبیک_یاحسین
May 11
پادگان دوکوهه
ساعت ۲ نصف شب بود
خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم
رفتم سمت دستشویی ها برای تجدید وضو
شنیدم صدای خس خس میاد
۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود
رفته بود سراغ پنجمی...
کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه؟
پشت دیوار قایم شدم...
اومد بیرون
چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان
نور ماه افتاد رو صورتش
تعجب کردم
باورم نمیشد
اسدالله بود، فرمانده گردان...
با یه دست داشت دستشویی ها رو می شست...
تا سحر درگیر بودم با خودم!!!
🍂 فرمانده ۲ تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ...
🌷🍃🌼
#سردارشهید_اسدالله_پازوکی
▫️فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئولآموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسولالله(ص)
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
🌹🌹يكم فروردين ۱۳۴۴، در شهرستان كاشان چشم به جهان گشود. پدرش محمود و مادرش صغرا نام داشت. تا اول راهنمايي درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بيست و نهم تير ۱۳۶۴، در سومار توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش خمپاره به سينه، شهيد شد. مزار وي در گلستان شهداي روستاي دهامام تابعه شهرستان پاكدشت واقع است. 🌹🌹
#شهید روز #29تیر روحش شاد وراهش پررهروباد🕊
#شهدای_شهرستان_پاکدشت🇮🇷
▪️انا لله و انا الیه راجعون
خبر ارتحال همسنگر بسیجی کربلایی ابراهیم هداوند جانشین گردان امنیتی امام علی (ع) شهرستان پاکدشت برای تمام بسیجیان باعث تالم خاطر شد.
بدینوسیله مصیبت وارده را خدمت فرماندهی محترم و تمام بسیجیان وخانواده محترم هداوند تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علو درجات برای آن مرحوم و صبر جزیل برای خانواده محترم و بستگان مسئلت داریم.
👈از طرف بسیجیان گردان امنیتی امام علی(ع)شهرستان پاکدشت
#روحش_شادویادش_گرامی🌹🕊