eitaa logo
گلزارشهدای نجف شهر
177 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
744 ویدیو
7 فایل
امروز قرارگاه حسین‌بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی ارتباط باما : @ADMINIEta
مشاهده در ایتا
دانلود
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تودهنی درخوری بود به اراجیف خیابانی در برنامه مهلا👌
💜عزیزانم دقت داشته باشید👌🏻👇🏻 ❗️به هیج عنوان نباید راه کشف و لذت بچه رو ببندیم❗️ چون👇🏻👇🏻❗️❗️ ✅اگه در این سن راه کشف بچه من که از طریق دهانش هست👅👄 به واسطه حرکات یا یک رفتار بسته شه😢 . . ممکنه در بزرگسالی...❗️ 1⃣ نتونه مودب صحبت کنه و مدام فوحش بده 2⃣ یا به مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر روی بیاره و..... ممکنه بگید وااا اینکه ترسناک شد به خاطر یه کار کوچولو این خطرات❗️ در مباحث بعدی فرزند پروری خدمتتون توضیح میدم....🥰👶🏻👧🏻 با عضو شدن در کانال ما به جواب خیلی از سوالات در زمینه فرزند پروری، همسرداری،روابط جنسی، مشکلات روحی میرسی موسسه فرهنگی مشاوره ای تبسم😇💜💛👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/Tabasomehajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18122123478593.mp3
1.32M
سخنرانی حجت الاسلام شهید حاج شیخ احمد کافی با موضوع وصیت امام سجاد (علیه السلام) به فرزند بزرگوارشان در روایت است که امام سجاد (علیه السلام) شتری داشتند که با آن بیست و دو مرتبه به مکه سفر کرده بودند. ایشان در وقت شهادت به امام باقر (علیه السلام) فرمودند که بعد از شهادت مرا در کنار قبر عمویم امام حسن (علیه السلام) به خاک بسپار و از این حیوان سر به راه نگهداری کن. بنا بر روایات بعد از شهادت امام سجاد (علیه السلام) این حیوان به قدری بی قرار شد که جان داد. @shahidkafi
حواسا جمع باشه که....❗️❗️ . . . امروز دوره رایگان عزت نفس رو می‌خوایم بذاریم🔊🔊😍😍 . . . به بقیه هم خبر بدیدا تک خوری نکنید😁😅 موسسه فرهنگی مشاوره ای تبسم😇💜💛👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/Tabasomehajghasem
‏۸سال مدیریت ایران و معیشت تنها ملت شیعه دنیا دست دولت غربگدایی بود که وزیر نیرو اش،نیروگاه نساخت وزیر مسکنش،مسکن نساخت وزیر اطلاعاتش، جاسوس نگرفت وزیر کشاورزی اش، گندم خودکفا نکرد! رییس دولتش جمعه صبح با خبر میشد! حالا مزدوران همین دولت نامرد ماله کشی این ام الفسادها را میکنند
🕊شهدای عصر عاشورای جهرم 🌹🍃 در دهه اول محرم سیاه پوش عزای سرور و سالار شهیدان مهر ماه سال 1362 شمسی را می‌توان جزء عاشوراهایی دانست که دارای بیشترین تقارب با عاشورای سال 61قمری امام حسین علیه السلام است. در عصر عاشورای سال 1362، 13 نفر از رزمندگان اسلام که اکثر آنها را نیروهای بسیجی تشکیل می‌دادند توسط نیروهای منافقین دستگیر شده و در اوج غربت و مظلومیت در جنگلهای میاندوآب آذربایجان غربی به شهادت می‌رسند. غلام رشیدیان تنها شاهد عینی و راننده اتوبوس حامل رزمندگان است که کاروان رزمندگان را به سمت جبهه‌های شمال غرب می‌برد. او روز حادثه را این چنین روایت می‌کند: اولین باری بود که در روز تاسوعا نیرو به جبهه می بردم. حزن شدیدی فضای اتوبوس را گرفته بود، تعدادی جوان ونوجوان معصوم. شاید اولین سالی بود که بچه‌ها شب عاشورا را در اتوبوس می گذراندند. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی می‌نوشتند. شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم. بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله می‌کردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم چون بعد ساعت 4 جاده ناامن می‌شد و تازه تردد ضد انقلاب آغاز می‌شد و تا صبح روز بعد ادامه می یافت و جاده را ناامن می‌کرد. روز عاشورا بود و از گوشه کنار اتوبوس صدای هق هق گریه به گوش می‌رسید. نمی دانم شاید به دلشان افتاده بود که در روز عاشورای امام حسین، به شهدای کربلا می پیوندند. هر از گاهی آقای نظری پارچ آبی را بین بچه‌ها می‌گرداند تا بنوشند اما عاشورا بود وکسی لب به آب نمی زد. حال و هوای اتوبوس قابل توصیف نبود فرصت توقف نداشتیم فقط چند لحظه‌ای را برای اقامه نماز ظهر در سقز ایستادیم. نماز ظهر عاشورایشان دیدنی بود تعدادی نوجوان با آن جثه‌ کوچکشان مشغول راز و نیاز بودند. سریع سوار شدند تا زودتر به مهاباد برسیم، دلهره عجیبی داشتم آقای نظری هم که کنار من نشسته بود حال خوشی نداشت و می‌گفت خیلی دلم شور می‌زند. دلمان مثل سیر و سرکه می جوشید و دلیلش را نمی دانستیم * عصر عاشورا – مهاباد آخرین پیچ جاده را که رد کردیم دیدم یک مینی‎بوس و چند ماشین کنارجاده ایستاده‎اند. فکر کردیم تصادف شده. پا از روی گاز برداشتم و سرعت را کم کردم تا از کنار ماشین‎ها با احتیاط رد شوم، ناگهان یک نفر با لباس کردی، آرپی‌جی بر روی دوش به وسط جاده ‌پرید. مصطفی رهایی دست به اسلحه ‌برد گفت کومله کومله!! ترمز محکمی ‌گرفتم، بچه ها از شیشه اتوبوس دیدن دو نفر دیگر کلاش‌های‌شان را به سمت اتوبوس نشانه بردند، یکی بچها داد زد کمین خوردیم . . . کمین خوردیم . . . * پنچ کیلومتری مهاباد فرمانده کومله‌ها بچه ها را از اتوبوس پیاده می‌کند. پلاک اتوبوس شخصی بود. یک نفر بالا می‌رود و اتوبوس را می‌گردد یک نفر دیگر هم جعبه‌های بغل را باز کرده و وسایل بچه‌ها را بیرون می‌ریزد. کارت بسیجی و سپاهی بچه‌ها پیدا می‌کند. کارت‌ها را به فرمانده خود می‌دهند و او دستور می‌دهد همه را لا به لای درخت‌های اطراف جاده ببرند * عصر عاشورا – مهاباد فرمانده کومله‎ها دستور قتل مرا می‌دهد به او گفتم یک راننده شخصی هستم زن و بچه دارم، مرا بر‌گردانند… صدای تیراندازی از زیر پل به گوش رسید، آن‎ها مصطفی رهایی را زیر پل به شهادت ‌رسانند و بقیه بچه‌ها را داخل درخت‌ها ‌برند و دقایقی بعد صدای رگبار کلاش به گوش ‌رسد کردها به من دستور دادن که با اتوبوس برگردد . . . تویوتای سپاه که بالای آن دوشیکا نصب بود از روبرو می‌آمد پشت سرش ماشین های سپاه، پر از نیرو در حال حرکت بودن، تویوتا را که دیدم چراغ ‌زدم و ‌ایستاد، سراسیمه پایین ‌پریدم و تند تند ماجرا را تعریف کردم. راننده‌ تویوتا گازش را ‌چسباند که سریع‌تر به صحنه برسد. منم پشت سرش بر‌گشتم. در صحنه جنایت خبری از کومله‌ها نبود فرمانده که کنار راننده تویوتا نشسته به من ‌گفت: این‌ها برای ما کمین گذاشته بودند شما پیش مرگ یک گردان شده‌اید وگرنه تلفات زیادی از ما می‌گرفتند . . . *** شب یازدهم محرم – کربلا اجساد مطهر شهدای عصر عاشورای جهرم، تیر باران شده و بی سر، لا به لای درخت‌ها بر خاک افتاده، ماه کم فروغ و غمگین می‌تابد. در جهرم شام غریبان ابا عبداله گرفته اند و مردم در حسینه و مساجد بعضی هم در گلزار شهدا شمع روشن کرده و بر غربت عاشورائیان گریه می‌کنند…