eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
954 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
6.6هزار ویدیو
17 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
رمان #سپر_سرخ قسمت7⃣2⃣ ▫️در را پشت سرم بست و دوباره به سمت آمبولانس دوید‌ و من هنوز می‌ترسیدم کس
💥 💥 قسمت 8⃣2⃣ ▫️ابوزینب از دستش رفته بود و من با گریه به درگاه خدا دعا می‌کردم کودکش را به او ببخشد و به چند دقیقه نرسید‌ که صدای گریه نوزادش در راهروی مقابل اتاق عمل پیچید. ▪️از خوشحالی، میان گریه می‌خندیدم و حالا فقط نگران خودش بودم تا پس از ساعتی از اتاق عمل بیرون آمد؛ بیهوش بود، صورتش از ضعف و خونریزی به سپیدی ماه می‌زد و همین که زنده بود،جانم به کالبدم برگشت. ▫️او را به بخش منتقل کردند و من پا به پای تختش می‌رفتم که در این شهر هیچکس را نداشت. ▪️باید با مادرش تماس می‌گرفتم و با شهادت ابوزینب، دلی برای خبر دادن نمانده بود که هربار موبایلم را دست می‌گرفتم و باز پشیمان می‌شدم. ▫️پسر زیبایش در تخت کوچکی کنارش به ناز خوابیده و من از داغ پدری که ساعتی پیش مظلومانه شهید شد، بی‌صدا گریه می‌کردم. ▪️همین چند روز پیش نورالهدی می‌گفت ابوزینب دلش می‌خواهد نام پسرشان حیدر باشد و حالا نبود تا حیدرش را ببیند و مطمئن بودم اینک در بهشت چشمش به تولد پسرش روشن شده است. ▫️ساعتی بالای سرش بودم تا به هوش آمد؛ در همان حال نیمه هشیارش نام همسرش را صدا زد و هنوز پلک‌هایش را کامل نگشوده بود که اشک از گوشه چشمان بی‌حالش جاری شد. ▪️شاید اشتیاق ابوزینب برای دیدن پسرشان به خاطرش آمده بود که به حیدر نگاه می‌کرد و از هر دو چشمش اشک مثل ناودان جاری بود. ▫️خانوادۀ ابوزینب، برای بردن نورالهدی و کودکانش شبانه خودشان را به عماره رساندند و او وصیت کرده بود کربلا دفنش کنند که همگی عازم کربلا شدند. ▪️با پدر و مادرم تا کربلا رفتیم و با چشم خودم دیدم تشییع ابوزینب در بین‌الحرمین چه محشری به پا کرده است. مردم و نیروهای حشدالشعبی همه آمده بودند و او روی دست عاشقانش در این خیابان بهشتی عشقبازی می‌کرد. ▫️نورالهدی بارها در خلوت به من گفته بود آرزوی ابوزینب شهادت است؛ حالا او به تمنای مانده بر دلش رسیده بود اما بمیرم برای دو دختر کوچکش که مظلومانه کنار مادرشان ایستاده و حیدر در نخستین روزهای زندگی‌اش در آغوش مادرش، کوچکترین میهمان مراسم تشییع پدر شهیدش بود. ▪️به دنبال پیکرش تا صحن حرم حضرت عباس (علیه‌السلام) رفتیم؛ آقایان تابوت را از قسمت مردانه به سمت ضریح بردند و ما از همان روبروی ایوان طلا، شاهد طواف او دور ضریح بودیم و من می‌دیدم تابوتش به ضریح چسبیده و انگار نمی‌خواهد دست از دامان حضرت بردارد. ▫️مراسم تدفین ابوزینب تمام شد، نورالهدی نزد پدر و مادرش در بغداد رفت و من با قلبی غرق غم، به فلوجه برگشتم. ▫️روزی که به عماره می‌رفتم تصور نمی‌کردم میراث این سفر، شهادت دلخراش ابوزینب باشد و وحشت آن شب که هنوز روی دلم مانده و هر شب کابوسش را می‌دیدم. ▪️یک ماه طول کشید تا سرانجام فتنۀ افتاده به جان شهرهای عراق، فروکش کرد و من افسرده‌تر از گذشته، هر روز به بیمارستان می‌رفتم و هر شب کلافه از این زندگی بی‌معنی به خانه برمی‌گشتم و در این تکرار خسته‌کننده، جمال سوهان روحم بود. ▫️پرستار بیمارستان و همکاری که دوست داشت با دخترها خوش و بِش کند و من از همین رفتارش متنفر بودم. ▪️از آخرین باری که به خاطر جدیتم، به تمسخر داعشی خطابم کرده بود، دیگر جواب سلامش را هم نمی‌دادم. ▫️یک سال پیش از آمریکا بازگشته بود، خیال می‌کرد همین موضوع برای بردن دل هر دختری کفایت می‌کند و خبر نداشت من به خاطر نرفتن به آمریکا، از پای سفرۀ عقد برگشتم. ▪️هر بار بالای سرِ بیماری با هم بودیم، از خاطرات دوران تحصیلش در آنجا می‌گفت و من از صدای نازک و ناز و عشوۀ لحنش، حالم بهم می‌خورد. ▫️فشارسنج را از دور بازوی بیمارم باز کردم و به پشتِ سر چرخیدم که دیدم روبرویم سبز شده و با همان خندۀ لوس خبر داد: «الان رفیقم زنگ زد گفت داره میاد بیمارستان منو ببینه! از وقتی از آمریکا برگشتم، دیگه ندیدمش!» ▪️بی‌تفاوت از کنارش عبور کردم، نمی‌دانستم چرا بیزاری‌ام را نمی‌فهمد و به گمانم اصلاً فکرش کار نمی‌کرد که پشت سرم از اتاق بیرون آمد و رو به پرستارانی که در استیشن پرستاری نشسته بودند، با صدای بلند مژده داد: «دخترها! هر کی سوغاتی آمریکایی می‌خواد بیاد! الان یه بچه پولدار از آمریکا برگشته داره میاد دیدنم!» ▫️یکی از همین پرستارها با آرایش غلیظ و پُر رنگ و لعاب صورتش، عاشق عشوه‌های جمال بود که از پشت استیشن بیرون پرید و بی‌توجه به بیماران و وضعیت بیمارستان، قهقهۀ خنده‌هایشان فضا را پُر کرد. ▪️طول راهرو را با بی‌حوصلگی طی می‌کردم و می‌شنیدم جمال همچنان از روزهایی می‌گوید که با او در یک منزل در آمریکا زندگی می‌کرده و ناگهان ذوق‌زده شد: «ای والله! ببین چه جنتلمنی اومده!» و همزمان صدای رفیقش را شنیدم و آهنگ کلامش، هزار پرده خاطره در ذهنم زنده کرد... 📖 ادامه دارد... ✍️ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد
🌷🌷روایت عشق عباس‌آقا،خادمِ‌مسجدِامام‌رضاعلیھ‌السلام‌ تعریف‌می‌کرد.یه روزنشسته بودم تو حیاط مسجد مھدی‌آمدکنارم‌نشست.چشمش‌اُفتادبه عکسِ‌شھدا که بالایِ‌دیوارِمسجدنصب‌شده‌بود. روبہ‌من‌کردوباحَسرت‌گفت: یعنی‌میشه یه روز هم عکس منو بزنند آن بالا پیش شهدا.. گفتم: "آن‌هابراۍزمان‌خودشان‌بودند.تو باید بری‌ زمانِ‌خودت‌روپیداکنی..!" حالاعباس‌آقاداشت‌دنبالِ‌عکس‌مھدی می‌گشت‌ تا بزندآن‌ را بالاپیش‌شھدا.. 🥀شهید مدافع حرم به برادرش گفته بود «آقا مرا دعوت کرده » و از برادر خود خواسته بود تا تربت و دستمال اشک‌هایش را در کفنش بگذارند و نگران مکان دفن پیکرش هم نباشند. شهید حریم آل الله شهید مهدی عزیزی . 🌷🌷شب و عاقبتمون شهدایی 🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌خیال سیر جمالت، طواف حُسن خداست... ندیده هم، مه رویت، چراغ دیده ماست... 🔹‌قسم به صبح ظهور و به لحظه فرجت... که طول غیبتت از شوق ما نخواهد کاست... 🔹‌اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶روز چهارشنبه را با تلاوت فرازهایی بسیار زیبا از سوره های مائده، انشراح، یوسف، ضحی و بلد با صدای مرحوم عبدالباسط عبدالصمد آغاز و به ارواح مطهر امامین جوادین و حضرت علی بن موسی الرضا علیهم السلام تقدیم می نمائیم . @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بسم ربِّ الشُّهدا وَالصدّیقین✨ امام خامنه ای مدّظله العالی : امروزفضیلت زنده نگه‌ داشتن نام، یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌹ــهادتـــــ نیست. 🕊زیارتنامه شهدا🕊 🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، السّلام عَلیکُم یا انصار مهدی عجّل الله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹 @shohadabarahin_amar
🥀⇇شَهیـــــد زنـــــدگے کُنے۔۔۔ ⇇شَهیـــــد میمیـــــر؎𔘓⇉ رَفتـــــہ ا؎تــٰـــا کہ ⇩⇩⇩ ⇇بہ دیـــــدٰار رَفیـــــقَت بــِـــرسے💔⇉ @shohadabarahin_amar
و سلام بر او که می گفت: «فرزندانتان را با نام و تصاویر شهدا آشنا کنید، به فرزندان شهدا که یتیمان همه شما هستند به چشم ادب و احترام بنگرید» @shohadabarahin_amar
مهمانی شهدا سلام دوستان مهمون امروزمون داداش مجید هست✋ سردار تَفَحُصی که به شهدا پیوست🕊️ سردار شهید مجید پازوکی🌹 تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۴۶ تاریخ شهادت: ۱۷ / ۷ / ۱۳۸۰ محل تولد: تهران محل شهادت: فکه 🌹همرزم← فرمانده تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله بود🌷 یک روز باید از وسط میدان مین معبر باز میکردیم مجید معبر رو باز کرد💫 موقع برگشت هشت تا تیر توی شکمش خورد🥀او حدود نه ماه توی کما بود🥀و با نذر و نیاز مادر خوب شد و باز هم به جبهه بازگشت🌷 چاشنی بمب های ساعتی را در گرما و سرما و آفتاب امتحان میکرد💥 میخواست بداند توی شرایط مختلف چه جوری عمل میکنند. خیلی وقت ها میترکیدند💥 شاید شدت انفجار زیاد نبود اما صورتش پر از خون میشد🥀 همرزم← کار که گیر میکرد، شهید که پیدا نمیشد🥀دست من را میگرفت و میگفت” بشین، روضه بخوان”. درست وسط میدان مین گریه میکرد🥀 میگفت ” روضه کارگشاست”. واقعا هم همین طور بود🌷 کارش دقیق بود آنقدر زمین را میکند تا شهید پیدا کند🌷او شهدای زیادی را تفحص و پیدا کرد💫 همرزم← پایم را گذاشتم توی میدان مین. یک سنگ پرتاب کرد طرفم. داد و بیداد. گفت” چرا بدون اجازه آمدی تو؟” تا مطمئن نمیشد نمیگذاشت کسی وارد میدان مین شود💫 سرانجام بعد از سالها جستجو گری بدن مطهر شهدا او حین تفحص شهدا با انفجار مین🥀🖤به جمع یاران شهیدش پیوست🕊️🖤 سردار شهید مجید پازوکی شادی روحش صلوات🌹💙 @shohadabarahin_amar
دلنوشته داشت رو زمین با انگشت یه چیزی می‌نوشت رفتن جلو نگاه کردن دیدن چندین متر هی پشتِ هم نوشته حسین .. حسین .. حسین ..😭 جوری که انگشتش زخم شده گفتن چیکار می‌کنی حاجی؟! گفت چون میسر نیست بر من کامِ او عشق بازی می‌کنم با نامِ او❣ "ای حسین" ❤️شهید مجیدِ پازوکی @shohadabarahin_amar
صادق__آهنگران_سرزمین_نینوا_یادش_به.mp3
618.9K
📢 | نغمه حاج صادق آهنگران: 🌴 سرزمین نینوا یادش به خیر ...۰ 🌸 کربلای جبهه‌ها یادش به خیر ... @shohadabarahin_amar
💥مارو از جنگ نترسون! 💥ما با ده ساله هامون رو به روی دنیاتون وایسادیم. @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 خون شهید 🔹 نه، هیچ‌وقت خون شهید هدر نمی‏‌رود، خون شهید به زمین نمی‌ریزد. خون شهید هر قطره‏‌اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می‏ گردد و در پیکر اجتماع وارد می‌‏شود. 📗 استاد مطهری، قیام و انقلاب مهدی(ع)، ص۸۷ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا