فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الھـیعظـمالبلاء...
نبودنـت،ھمـانبـلایعظیـماسـت؛
کـهزمینراتنـگکـرده!
امـا
جـدا افتـادنعیـبنیسـت
جـدا مانـدنعیـباسـت
اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَـرَج 🍁🍂
نماز اول وقت سیره شهدا 🌷🌷
🌴در قرآن کریم یکی از خصوصیات اهل ایمان محافظت بر نماز بیان شده خداوند میفرماید مؤمنان کسانی هستند که بر نماز خویش مواظبت دارند و همه اوقات نماز را حفظ میکنند.
🌿 محافظت نماز، همان توجه ویژه به نماز و عدم سهلانگاری در برپایی این امر مهم است؛ این محافظت زمانی محقق می شود که انسان نه تنها اول وقت نماز خود را بخواند بلکه برای رسیدن ان لحظه شماری نماید و نماز را با عشق رسیدن به محبوب انجام دهد و آن را با هیچ کاری معاوضه نکند.
#نمازرا_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#التماس_دعای_ظهوروشهادت
🍀🌸🍀
🌴#شش_درس_از_شش_شهید
🌷شهید محمودرضا_بیضائی
*شیعه به دنیا آمده ایم تا مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم* !
🌷شهید رسول خلیلی
*به برادر برادر گفتن نیست! به شبیه شدنه* !
🌷شهید مصطفی احمدی روشن
*ظهور اتفاق می افتد،مهم این است که ما کجای ظهور ایستاده ایم*
🌷شهید روح اله قربانی
*شهادت خوب است اما تقوی بهتر است تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند*
🌷شهید مصطفی صدرزاده
*سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می دهد*
🌷شهید حسین معز غلامی
*در بدترین شرایط اجتماعی و اقتصادی و .. ، پیرو ولی فقیه باشید و هیچگاه این سید مظلوم حضرت آقا سید علی آقا را تنها نگذارید.
#سلام_خدابدشهیدان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🥀🥀🥀یحیی السنوار...
هیمنهی رژیم صهیونسیتی را فرو ریخت،
پوزه آن را به خاک مالید و دچار بحرانش کرد،
پیمان آبراهام و عادیسازی اعراب را به آتش کشید،
و با شهادت در میدان نبرد «اسطوره و جاودانه» شد.
#شهیدالقدس
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🌷🌷 راه زهیر هنوز ادامه دارد،
اهل تسننی که هنوزم مردانه در رکاب حسین پیکار میکنند و آسمانی میشوند....
#یحیی_سنوار
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
💥 #سپر_سرخ 💥 قسمت7⃣3⃣ ▫️سپس با هر دو دستش بازوانم را گرفت و اینبار نه اعتراض که عاشقانه التما
📕رمان #سپر_سرخ
💠 قسمت 8⃣3⃣
▫️هفتم اکتبر ۲۰۲۳، با خبری فوری در رسانههای دنیا آغاز شد؛ عملیات طوفان الاقصی و حملۀ حیرتانگیز نیروهای حماس از زمین و دریا و هوا به اسرائیل!
▪️تعداد موشکهای شلیک شده، میزان نفوذ در شهرکهای صهیونیستی و تعداد بالای اسرای اسرائیل شگفتآور بود و باعث شد تا نخستین بار طعم شادی را در آمریکا با تمام وجودم بچشم.
▫️احساس میکردم اسارتم در خانۀ عامر شبیه محاصرۀ غزه توسط اسرائیلیها شده و این حرکت جسورانه و شجاعانه، حال دلم را عجیب خوش کرده بود.
▪️انگار این حمله و این میزان تلفات از اسرائیلیها میتوانست بر جای اینهمه جراحتی که به جان مردم منطقه افتاده بود، اندکی مرهم باشد که پس از سالها میخندیدم و امیدوار بودم این حماسه، مقدمۀ نابودی اسرائیل باشد و خبر نداشتم همین حادثه، بهانۀ تغییر در زندگی من خواهد بود.
▫️بلافاصله پس از طوفانالاقصی، حملات وحشیانۀ اسرائیل به غزه آغاز شد و حالا صورت معصوم نوزادانی که در خواب، همآغوش شهادت شده بودند، جگرم را آتش میزد.
▪️رژیم صهیونیستی شب و روز غزه را بمباران میکرد و با هر تصویری که از سلاخی کودکان مظلوم فلسطینی میدیدم، دلم زیر و رو میشد.
▫️سالها بود نماز و روزه و تمام احکام دین از خاطر عامر رفته و انگار اینهمه مستی و مصرف مداوم الکل، انسانیتش را هم سوزانده بود که به اشکهای من برای غزه میخندید.
▪️ماهها بود حتی دیگر مثل گذشته، تمایلی به من نشان نمیداد؛ بیش از هر چیز به مصرف الکل وابسته شده و از تمام عشق روزهای اول، فقط مشت و لگدش برای من باقی مانده بود.
▫️اجازه نمیداد حتی در موبایل خودم اخبار فلسطین را ببینم، به حمایت از تروریست متهمم میکرد و چند بار نیمهشب در حالت مستی تهدیدم کرد از خانه بیرونم میکند و تنها پناه من در این غربت، قرآن بود.
▪️تحت تأثیر تبلیغات شبکههای صهیونیستی در آمریکا، برای اسرای اسرائیلی دلسوزی میکرد و طوری متأثر شده بود که بخشی از هزینههای تبلیغاتی شرکتش را به کمپین حمایت از اسرائیل اختصاص میداد اما خبر نداشتم داستان دیوانگیاش در همین نقطه تمام نمیشود که یک نیمهشب از صدای خندهاش بیدار شدم.
▫️کنارم روی تخت نبود و احساس کردم آهسته با کسی صحبت میکند که مردد از جا بلند شدم و پاورچین از اتاق بیرون رفتم.
▪️پشت به اتاق خواب روی کاناپه لم داده و مشغول تماس تصویری بود. از خواب پریده و هنوز گیج بودم و در همان حال دیدم تصویر زنی با لباس نامناسب روی موبایلش خودنمایی میکند که میان راهرو خشکم زد.
▫️هندزفری در گوشش بود و محو تماشای زن، پچپچ میکرد و انگار اصلاً در این دنیا نبود.
▪️چند قدمی نزدیکتر شدم و درست بالای سرش ایستادم تا تصویر معشوقه جدیدش را بهتر ببینم؛ دختری کم سن و سال با موهای براق مشکی، صورتی سبزه و استخوانی و چشمانی که با هر پلک زدن میخواستند از شوهرم دلبری کنند.
▫️از بیاعتناییاش در این چند ماهه منتظر خیانتش بودم و ذرهای علاقه در قلبم پیدا نمیشد که از این خیانت حتی یک لحظه ناراحت نشدم اما فرصت خوبی برای انتقام بود که با خونسردی جلو رفتم و کنارش روی کاناپه نشستم.
▪️از دیدنم، مات و متحیر مانده و فرصت هر عکسالعملی را از دست داده بود که هندزفری را از گوشش درآورد و من با پوزخندی ساده پرسیدم: «صحبتتون خیلی طول میکشه؟ آخه صدای خندههات نمیذاره بخوابم!»
▫️ابتکار عمل را از دست داده و مثل همیشه تنها راه چارهاش خشونت بود که با مشت به بازویم کوبید و تشر زد: «به تو چه ربطی داره؟»
▪️برای اولین بار در این چندسال از تندی کردنش نترسیدم و با همان آرامش پاسخ دادم: «برای من مهم نیس! با هر کی میخوای رابطه داشته باش!»
▫️از اینهمه بیخیالیام حیرت کرده و نمیخواست خودش را ببازد که از کنارم بلند شد و با حالتی حق به جانت توضیح داد: «این دختر از عربهای ساکن اسرائیله، از ترس جنگ اومده اینجا. دو ماه پیش تو شرکت استخدامش کردم.»
▪️میفهمیدم معنی این آسمان و ریسمانی که به هم میبافد، رابطهای است که بین آنها ایجاد شده و حقیقتاً خیانتش برایم ذرهای اهمیت نداشت که به تمسخر سر به سر دل پُر هوسش گذاشتم: «بد نگذره؟ یه روز زن سوری، یه روز عراقی، یه روز فلسطینی!»
▫️شاید در این سالها هرگز از من تلخی و تندی ندیده بود که برای چند لحظه ناباورانه نگاهم کرد اما من چشمان عاشقش را سالها پیش دیده و نشانههای عاشق شدنش را میشناختم که بیپرده پرسیدم: «میخوای باهاش ازدواج کنی؟»
▪️هنوز در بهت سوال اولم مانده و این سوال دومی، کیش و ماتش کرده بود که لب از لب باز نمیکرد و من فقط منتظر فرصتی برای فرار بودم که خودم داوطلب شدم: «من همین امشب از زندگیت میرم تا راحت تو این خونه با هم باشید!»...
📖 ادامه دارد...
✍️ نویسنده: فاطمه ولینژاد
دلاور جنگهای نامنظم ....
🌷🌷۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۶۴ چند نفر از منافقان به مجتبی مراجعه میکنند و میگویند: از راه دور آمدهاند و روسری و مانتو میخواهند آن روز او مسلح نبود، کرکره تعاونی را بالا میکشد و در را باز میکند منافقان داخل میروند و از پشت سر چند گلوله به طرفش شلیک میکنند و او را به شهادت می رسانند.
🥀🥀شهید بزرگوار هماره درد و رنج مردم اذیتش میکرد،
هرگز بی تفاوت نبود، همیشه درحال جهیزیه دادن به یک خانواده بود، مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا...
به فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد کمک میکرد، برای بچه های بی سرپرست مکانی رو درست کرده بود که مدتها بعد از شهادتش، کسی خبر نداشت
اگرمیخواست پولشو جمع کنه یکی از ثروتمندترین افراد میشد؛ ولی همینکه انقلاب شد، مغـازه اش را کرد تعاون وحــدت اسلامـی از جیبش میگذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد...
برای شادی ارواح همه شهدا و این شهید عزیز صلواتی بفرستيد .
اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم 🍃🌸
🌘🍁شب و عاقبتمون شهدایی 🍁🌘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تُـو را مَن چَشـم دَر راهَـم...
گُـلِ نَرگـس 🍃🌼
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج