eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
946 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
6.5هزار ویدیو
17 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂بنا بر رسم همه ما ایرانیان چشمانم را دوختم شاید سنگ مزاری مجلل از توبیابم سیدجان ...و دستی برآن بکشم و فاتحه ای ... اما جز یک قاب عکس ،تصویری کوچک از نام حک شده شما نیافتم ... مظلومیت تنها واژه ای است که در قاموس حیات شما مهجور نماند بی هیاهو و بدور از هر شانتاژ رسانه ای و در عین گمنامی خدمت به خلق الله را سرلوحه عمرت قرار دادی فدا شدی و سوختی در این راه..😔 ولی خداست که عزت ماندگار می‌دهد و این حقیقت را همه مردم ایران و دوستدارانت در هر جای جهان بعد از آن پرواز غمین اردیبهشت در وداع آخر با آن حضور حماسی ثابت کردند...مرده پرست نیستیم بخدا ،فقط تو را دیر شناختیم 😔 یک روال مکرر در رویدادهای کشورمان که باید در آن تغییری داد و قدر و ارزش و منزلت مردان نیک روزگار وطن را بموقع دانست . توفیق حضور در تشیع تا منزل ابدیت را نداشتم اما خدا را باز شاکرم که عمری داد و دقایقی در جوار امام رئوف کمی هم در وصف اخلاص در خدمتت با تو عزیز دل نجوا کنم . نام و یادت همیشه جاویدان شهید رئیسی عزیز 🌷🌷مزار شهید رئیسی عزیز مشهدالرضا ۱۴۰۳/۷/۱۹ 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
💥 #سپر_سرخ 💥 قسمت9⃣2⃣ ▫️سال‌ها بود از او متنفر شده و این روزها بیشتر نسبت به احساسش بی‌تفاوت بو
🔻قسمت 0⃣3⃣ ▫️از رنگ پریدۀ صورتم درماندگی‌ام پیدا بود که موبایل را پایین آورد، لبخندی زد و با خونسردی تعارف کرد: «حالا بیا بشین حرف بزنیم!» ▪️نمی‌فهمیدم عکس مهدی را از کجا آورده و این عکس چه ارتباطی با من دارد که ناشیانه طفره رفتم: «این کیه؟» ▫️از معصومیتم با صدای بلند خندید، موبایل را دوباره در جیبش جا داد و به تمسخر پرسید: «اگه اینو نمیشناسی، به خاطر چی همه خواستگارات رو رد میکنی؟» ▪️خدا میدانست از لحظه‌ای که فهمیدم همسر دارد، هر چه روزنه رو به محبتش در قلبم بود، همه را بستم و حتی برای همان روزهایی که ندانسته، دلبسته‌اش شده بودم،‌ از خدا طلب بخشش میکردم که صادقانه شهادت دادم: «من هیچ کاری به این آدم ندارم!» ▫️سعی میکرد بخندد و پشت تمام خنده‌هایش، یک دنیا درد بود و با همان لحن لبریز از درد، دوباره خواهش کرد:«بیا بشین! من خیلی حرف دارم!» ▪️انگار با همین عکس تسلیمم کرده بود که مردد کنارش نشستم. دوباره نفس عمیقی کشید،نگاهش در نقطه‌ای ناپیدا گم شد و آهسته شروع کرد:«دفعه آخری که با هم حرف زدیم،باور کردم دیگه هیچ حسی به من نداری!برگشتم آمریکا و به خودم حق دادم ازدواج کنم!با زیباترین دختری که تو محل کارم بود ازدواج کردم؛ خیلی مهربون بود،خیلی باشخصیت بود، زنِ زندگی بود!» ▫️میدانستم از همان دختر سوری میگوید؛دلم بیقرار بود تا زودتر راز تصویر مهدی را بدانم و او با آرامشی شکننده حرف میزد:«هیچی کم نداشت، فقط یه عیب داشت؛ اون آمال نبود! هیچوقت نتونستم بهش محبت کنم،با کوچکترین حرفی عصبی میشدم و عقدۀ نبودن تو رو سر اون خالی میکردم! دو سال باهاش زندگی کردم اما فقط داشتم با خودم میجنگیدم،به خودم لج کرده بودم و فقط اون دختر رو عذاب میدادم!» ▪️شرم میکرد بگوید اما من از نورالهدی شنیده بودم چه با این دختر کرده و از تصور اینکه او را چطور کتک میزده، دلم به درد آمده بود و نمیدانستم چه خوابی برای من دیده که به سمتم چرخید،خیره نگاهم کرد و آه کشید:«مقصر تمام این روزها تو بودی آمال!» ▫️از خشم خوابیده در آرامش چشمانش ترسیدم و او با همان حال عجیبش ادامه داد:«وقتی مادرم زنگ زد و گفت چه اتفاقی برای ابوزینب افتاده به هر دری زدم تا بتونم چند روز مرخصی بگیرم و برگردم عراق پیش نورالهدی و بچه‌هاش.» ▪️شاید شرایط خواهر و سه خواهرزادۀ کوچکش دلش را سوزانده بود که قطره اشکی پای چشمش نشست، با سرانگشتش همین قطره را پنهان کرد مبادا مقابل من ضعفی نشان داده باشد و زیرلب زمزمه کرد:«نورالهدی بهم گفت اون شب پیشش بودی.» ▫️از یادآوری لحظات وحشتناک آن‌شب، حالم بیشتر به هم ریخت؛ فقط می‌خواستم زودتر حرفش را بزند و او سرِ حوصله توضیح می‌داد: «وقتی داشتم برمی‌گشتم عراق مطمئن بودم دیگه نمیخوام ببینمت اما همین که اسمت رو از نورالهدی شنیدم، دلم لرزید. با خودم گفتم هرجور شده باید پیدات کنم.» ▪️از اینهمه اشتیاقی که به قلب کلماتش افتاده بود، مستانه خندید و حرف دلش را بی‌هوا زد: «آخه دختر تو خودت خبر نداری با دل من چی کار کردی که نمی‌تونم فراموشت کنم!» ▫️از حالت نگاه و لحن کلام و حتی حرارت احساسش وحشت می‌کردم که انگار اینبار عشقش بوی جنون گرفته بود: «از نورالهدی خواستم واسطه بشه تا باهات حرف بزنم ولی هر چی می‌گفتم قبول نمی‌کرد. از دستش عصبانی شدم، بهش گفتم حتماً هنوز آمال تو فکر اون یارو ایرانیه گیر کرده که نمی‌خوای من باهاش روبرو بشم.» ▪️از اینکه هنوز تار و پود تنفر من را به نام او گره می‌زد، عصبانی شدم و او بی‌خیال خشمم، همچنان می‌گفت: «نورالهدی هم ناراحت شد و سرم داد کشید که اون ایرانی زن و بچه داره، چرا باید آمال بهش فکر کنه! منم که بی‌خیال نمی‌شدم، انقدر اصرار کردم تا برام گفت تو قضیه سیل خوزستان رفتی ایران و دوباره اون پسره رو دیدی و همونجا فهمیدید زن و بچه داره!» ▫️مطمئن بودم نورالهدی حرفی از احساس من به میان نیاورده و همین چند کلمه بهانه به دست عامر داده بود که به تمسخر خندید و با صدایی کِش‌دار طعنه زد: «آخی! حتماً خیلی غصه خوردی!» ▪️از عصبانیت تا مغز استخوانم آتش گرفته بود و فرصت نداد از خودم دفاع کنم که با بی‌رحمی حکمم را خواند: «حالا تو دوست داری زنش بفهمه با تو ارتباط داشته؟ اگه این قضیه لو بره، هم برای تو خیلی بد میشه هم برای اون عشق ایرانی‌ات...» ▫️دیگر اجازه ندادم حرفش به آخر برسد و با خشمی که گلویم را پُر کرده بود، صدایم بالا رفت: «چرا نمی‌فهمی من هیچ احساسی به اون ندارم...» ▪️و حالا نوبت او بود تا با سنگینی احساسش کلامم را بشکند: «تو چرا نمی‌فهمی که زندگی منو نابود کردی؟ چرا نمی‌فهمی هنوز دوستت دارم و نمی‌تونم فراموشت کنم؟ چرا نمی‌فهمی حاضرم هر کاری بکنم که فقط تو کنارم باشی؟ چرا نمی‌فهمی دیوونه‌ام کردی؟»... 📖 ادامه دارد...
 ۷کیلومتر پیاده روی با اسیر🌹 🥀.. بچه ها سنگر گرفتند و به سمت جیپ عراقی شلیک کردند. بعد از لحظاتی به سمت خودروی عراقی حرکت کردیم. یک افسر عراقی و راننده کشته شده بودند و بی سیم چی مجروح روی زمین افتاده بود... یکی از بچه ها اسلحه اش را مسلح کرد و به سمت بی سیم چی رفت. 🌷ابراهیم داد زد: می خوای چه کار کنی؟ گفت: هیچی، می خوام راحتش کنم. ابراهیم گفت: رفیق تا وقتی تیراندازی می کردیم دشمن ما بود اما حالا اسیر ماست. بعد هم به سمت بی سیم چی آمد و او را از زمین برداشت. روی کولش گذاشت و حرکت کرد. همه با تعجب به رفتار ابراهیم نگاه می کردیم. 🍂 یکی گفت: از این جا تا مواضع خودی ۱۳کیلومتر باید توی کوه راه برویم. ابراهیم جواب داد: این بدن قوی رو خدا برای همین روزها گذاشته ... بعد از هفت ساعت کوهپیمایی، به خط مقدم نبرد رسیدیم. در راه ابراهیم با اسیر عراقی حرف می زد... موقع اذان صبح در یک محل مناسب نماز جماعت خواندیم. اسیر عراقی هم با ما نمازش را به جماعت خواند ...  برگی از خاطرات شهدا 🌷🌷 🕊عاقبتتون ختم به شهادت 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷 در ستایش یک لبخند😔 مجاهدین فی سبیل الله ... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹جنگ روانی از نظر شهید آیت الله رییسی 🕊شادی روح بلندش صلوات 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀روایت حزن آلود رهبر انقلاب از حاج قاسم سلیمانی که اشکش را جاری کرد . 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🌷 قیام شهیدان ‌ حاج‌قاسم خرابِ چشم توییم، بی‌قرار صدای نصرالله دل ما تشنۀ زیارت توست، تشنۀ خنده‌های نصرالله انتقام همه شهیدان را از سگ هار و پست صهیونی زود با دست قدرت شیعه کاش گیرد خدای نصرالله ✍️، ۱۴۰۳/۰۷/۲۰ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به ارواح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اݪسلام‌علیک یا‌بقیة‌اللھ..🌱 🌹 مولاجـانم 🤍 مهدی‌جان! می‌دانم در دعاهای نیمه‌شبت ما هم هستیم...🌹 زمین بهار را بهانه مي‌کند، و زنده مي‌شود... و من برای زندگي تو را بهانه مي‌کنم و چشمـانم را که هر صبــح، برای زودتر دیدنت، بیـدار مي‌شوند. صبحتون امام زمانی @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر صبح یک سلام✋ روزت را زیبا کن! عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ... @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صاحب این صدا، حاج حسین غریب ساعاتی پیش در حملات رژیم صهیونیستی به لبنان به شهادت رسید. اللھم‌عجل‌ݪوݪیڪ‌اݪفࢪج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹 @shohadabarahin_amar
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم شادی روح شهدا صلوات🕊🌷 @shohadabarahin_amar
🖤خوشا آنان که با عزت ز گیتی 🤍بساط خویش برچیدند و رفتند 🖤ز کالاهای این آشفته بازار 🤍شهادت را پسندیدند و رفتند @shohadabarahin_amar
💐 امروز ۲۰ مهر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم "فرشادحسونی‌زاده " شهید مدافع حرم شهید فرشاد حسونی زاده متولد 1344 سوسنگرد شهادت 1394/7/20 قنیطریه سوریه از سن 16 سالگی در جبهه های ایران حضور داشت در عملیات های مختلف شرکت داشت چندین بار مجروح و دچار عارضه شیمیایی شد در 1366 ازداوج نمود و دارای 3 فرزند شد و عاقبت روح بلندش در سوریه با همسنگرانش آمیخت سالروز شهادت....🕊🌸 بچه ها به گوشید...؟؟؟ بهشتزهرا...قطعه شهدا..منتظریم..✋ اگه مزار شهدا رفتید ؛ التماس دعا داریم . @shohadabarahin_amar
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۲۰ مهر ماه سالروز شهادت شهید مدافع حرم "محمودسالاری" گرامی باد. 🥀🕊ای شهید ؛ گـذر زمــان ، همه چیز را با خود می‌برد جز ردّ نگاه تــو را ... 💔الهی ،حق امام وشهداء به خصوص شهدای مدافع حرم برماحلال بگردان 🌸 شادی ارواح طیبه شهدا، خصوصا مدافعان حرم صلوات. ✊🏻🇮🇷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ التماس دعای فرج وتفکر وشهادت💔 @shohadabarahin_amar
خاطرات شهید سر قبر شهید تورجی زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست... راوی : همسر شهید ڪهکشـان من ... راه شیـری نیست ! ڪهکشان من ، چشمان توست ؛ ڪہ مرا بہ آسمـــان‌ها می ‌برد ... 🌹🍃تاریخ تولد : ۱۰ دی ۱۳۵۹ 🌹🍃‌تاریخ شهادت :۲۰ مهر ۱۳۹۴ 🌹🍃مزار : اصفهان اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ @shohadabarahin_amar