فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و صلوات خدا بر مردی که خستگی نمی شناخت و با نمیتوانیم و نمیشود بیگانه بود...
جلسه ساعت۳ بامداد
یکی از مسئولان ارشد ثبت اسناد قم تعریف می کرد:
🌷🌷حدود دو هفته قبل از شهادت شهید رئیسی ایشان به قم سفر کرده بود.
ساعت یک بامداد در منزل بودم که طی تماس تلفنی از من خواسته شد برخی مستندات مورد نیاز در نهضت ملی مسکن و جوانی جمعیت را به محل پروژهها ببرم.
حدود ساعت ۳ بامداد به محل پروژهها در اطراف شهر قم رسیدم با صحنهای مواجه شدم که بغض کردم.
دیدم در آن ساعت #شهید_رئیسی روی زیراندازی نشسته 😔
و جلسهای تشکیل داده و با جدیت پیگیر ساخت و رفع مشکلات مربوط مسکن استان است...
گویا شهید رئیسی در برخی از سفرها، بازدید از طرح های مسکن را با توجه به تراکم برنامه ها پس از ساعت ۱ بامداد انجام می داد...
حمیدرضا ابراهیمی
#رئیسی_خستگی_ناپذیر
#سلام_خدابرشهیدان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
💥رمان #سپر_سرخ💥 🔻قسمت7⃣5⃣ ▫️من زن بودم و هیچ حسی برای یک زن تلختر از این نیست که ببیند همسر
رمان #سپر_سرخ
🌿قسمت 8⃣5⃣
▫️مدام اخبار را زیر و رو میکردم بلکه این جان به لبرسیده به کالبدم برگردد و هر لحظه با مهدی تماس میگرفتم اما یا آنتن نمیداد یا خاموش بود و من پریشان دور خودم میچرخیدم.
▪️حالم به قدری به هم ریخته بود که زینب هم متوجه شده و دوباره بیقراری میکرد.
▫️سعی میکردم سرگرمش کنم که یک لحظه کنارش مینشستم و باز از بیخبری حالم بد میشد که از جا بلند میشدم و مضطرب شماره میگرفتم.
▪️یک چشمم به صفحۀ موبایل بود تا زودتر زنگ بخورد و یک چشمم به زینب که نمیدانستم اگر مهدی از دستمان برود با یادگار او و فاطمه چه کنم.
▫️پدرم پای تلویزیون پیگیر خبری از نام شهدا بود و مادرم، تسبیح به دست دعا میکرد و من دلم برای مهدی در قفس سینه پَرپَر میزد و هر لحظه از خیال خندهها و خاطرههایش آتش میگرفتم.
▪️شام غریبان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود و میترسیدم همین امشب داغ عشقم به قلبم بماند که بیاختیار به گریه افتادم.
▫️مادرم زینب را مشغول میکرد تا اشکهایم را نبیند و من برای یک لحظه شنیدن صدای مهدی حاضر بودم جان دهم که دست به دامان حضرت التماس میکردم عزیزم را به من برگرداند و بهخدا به لطف حیدریاش معجزه کرد که همان لحظه موبایلم زنگ خورد.
▪️باور نمیکردم خودش باشد؛ دستم برای اتصال تماس میلرزید و قلبم برای شنیدن صدایش به شدت میتپید تا تماس را وصل کردم و همین که طنین نفسش به گوشم رسید، دلم از حال رفت: «تو کجایی؟ چرا گوشیت خاموشه؟ من که مردم از دلشوره!»
▫️از ارتعاش صدایش مشخص بود وضعیت به هم ریخته و میخواست به من آرامش دهد که به با لحنی نمکین سؤال کرد:«گفتی شهید شد،راحت شدم؟»
▪️سپس خندید تا من هم بخندم و من هنوز از ترس، اشک از هر دو چشمم میچکید: «حالت خوبه؟ سالمی؟ چیزیت نشده؟»
▫️مثل دخترکی ترسیده، پشت سر هم سؤال میکردم، امان نمیدادم جواب دهد و او از همین پشت تلفن طعم تلخ اشکهایم را میچشید و کاری از دستش برنمیآمد که با شیرین زبانی شوخی میکرد: «نترس! سالمم! باز برمیگردم اذیتت میکنم، اونوقت میگی کی میشه بره من از دستش راحت بشم؟»
▪️لحنش از ناراحتی آنچه در سوریه رخ داده بود، گرفته و میفهمیدم به شدت ذهنش درگیر است که بین هر جمله چند لحظه مکث میکرد و تمرکز نداشت: «خب خودت چطوری عزیزم؟ زینب چطوره؟»
▫️نخستین بار بود که مرا "عزیزم" خطاب کرد و انگار اینهمه وحشتم یخ قلبش را کمی آب کرده بود که بلاخره اندکی احساس به خرج داد اما قلب من آرام نمیگرفت و میخواستم زودتر او از سوریه برگردد که به التماس افتادم: «اونجا چخبره؟ کی برمیگردی؟ تو رو خدا زودتر برگرد!»
▪️نمیخواست پشت تلفن زیاد صحبت کند و باز به جاده خاکی زد: «سوغاتی چی دوست داری برات بیارم؟»
▫️با پشت دستم اشکهایم را پاک کردم و دیدم زینب در انتظار صحبت با پدرش به من نگاه میکند که عوض سفارش سوغاتی، تمنا کردم: «ما فقط خودت رو میخوایم! گوشی رو میدم به زینب باهاش حرف بزن آروم بشه!»
▪️موبایل را دست زینب دادم و همین اضطراب دوباره قلبش را لرزانده بود که هر چه پدرش میگفت، جز چند کلمۀ کوتاه پاسخی نمیداد و تماس مهدی قطع شد تا باز من بمانم و دلهرهای که جانم را گرفته بود و خماری خیالش.
▫️نمیدانستم چه روزی برمیگردد و او هم نمیخواست اطلاعاتی بدهد تا دو شب بعد که تماس گرفت.
▪️در این ۲۴ ساعت، فضای مجازی پُر شده بود از اخبار حملۀ اسرائیل به کنسولگری و احتمال انتقام ایران و مهدی درست وسط میدان جنگ بود که سلام کرد و من کلافه گله کردم: «پس کی برمیگردی؟ من خیلی میترسم!»
▫️صدایش خسته بود و با همان خستگی پرسید: «از چی میترسی؟»
▪️انگار میخواست زیر زبان احساسم را بکشد و من صادقانه اعتراف کردم: «از اینکه یه بلایی سرت بیاد، از اینکه دیگه نبینمت!»
▫️نفس بلندی کشید، بیرمق خندید و آهسته زمزمه کرد: «خب بیا بیرون تا منو ببینی!»
▪️یک لحظه نفهمیدم چه میگوید و شاید نمیتوانستم باور کنم برگشته که شالم را به سرم کشیدم و سراسیمه تا ایوان دویدم و دیدم آن سوی کوچه ایستاده و از همان جا به رویم میخندد.
▫️در روشنایی لامپ سردرخانه برایم دست تکان داد و دل من طوری تنگ شده بود که از روی ایوان تا حیاط دویدم و با نفسهایی که از شادی به تپش افتاده بود، در را گشودم.
▪️دلم میخواست دلواپسیهایم را بین دستانش رها کنم که خودم را در آغوشش انداختم و خبر نداشتم هنوز نمیتواند اینهمه نزدیکی را تحمل کند که کمی فاصله گرفت و حتی دستش را پس از چند لحظه مکث پشتم گرفت.
▫️سرم روی سینهاش بود، منتظر بودم نوازشم کند و به گمانم تمام احساسش پیش فاطمه و در آغوش من معذب بود که یک لحظه بعد دستش را عقب کشید و با چند کلمه، دنیا را روی سرم خراب کرد: «یه وقت یکی میبینه.»...
ادامه دارد...
برگی از خاطرات شهدا🌷🌷
●کنارشهرک محل زندگیمان باغ سبزے کاری بود،هر ازگاهی"حاج حمید"بہ آنجا سَری میزد بہ پیرمردی کہ آنجا مشغول کار بود کمک میکرد،یکبارازنماز جمعہ برمیگشتیم کہ حاج حمیدگفت: بنظرت سَری بہ پیرمردسبزی کار بزنیم از احوالاتش با خبر بشیم؟!مدت زیادی بود کہ به خاطر جابجایے خبری ازاو نداشتیم.
زمانیکہ رسیدیم پیرمرد مشغول بیل زدن بود حاج حمیدجلورفت بعداز احوال پرسی،بیل را از او گرفت مشغول بیل زدن شد،پیرمرد سبزے کار چند دستہ سبزی بہ حاج حمید داد.
●سبزیها را پیش من آورد وگفت:این سبزیها را بجاے دست مزد بہ من داد.
گفتم:ازخانمم میپرسم اگر نیاز داره بر میدارم.گفتم: نہ سبزی احتیاج نداریم.
در ضمن شما هم کہ فی سبیل اللّه کار کردی.بعدازشهادتش یکی ازهمسایہ ها به پیرمردگفتہ بود کہ حاج حمید شهید شده.
●پیرمرد با گریہ گفته بود من فکرکردم اون آدم بیکارے است که بہ من کمک میکرد. اصلاً نمیدونستم شغلی بہ این مهمی داره و سردار سپاهہ...
راوی: همسر شهید
شهآدت...آغاز خوشبختی است!
خوشبختیای که پایان ندارد
#شهید که بشوی...
خوشبختِ ابدی می شوی🌱
🌘🍁شبتون شهدایی🍁🌘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاهکارقرائت من سوره:طه
آیه:80
القاری:الاستاد:شعبان عبدالعزیزصیاد
@shohadabarahin_amar
♦️سلام امام زمانم
🔹دوست داشتن شما شیرینتریناتفاقی است که هر روز رخ میدهد ...
🔹وقتی دلم بوے یاد شما را میگیرد،
وقتی لبم به ذکر نامتان متبرک میشود،
🔹وقتی جانم به محبتتان معطر میگردد
هزار هزار شکوفه در درونم میشکفد،
بهار میشوم، آرام میگیرم
🔹و زنده میگردم ...
من با شما در نهایت خوشبختیام ...
🔹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ...
@shohadabarahin_amar
🕊سلام بر شهدا...🌷
♥️دل ڪه هوایے شود، پرواز است ڪه آسمانیت مے ڪند
دلها را راهے ڪربلاے جبهه ها مے ڪنیم به زیارت "شهــــــداء" مے رویم...
🕊 زیارتنامهی شهدا🕊
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما شکست نمیخوریم
هنگاهی که پیروز شویم پیروزیم
و هنگامی که شهید شویم پیروزیم
یاد سید شهدای مقاومت بخیر
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
سلام صبحتون شهدایی
روزتون متبرک ب نگاه شهدا
@shohadabarahin_amar
مادرِ آرمان تو معراج میگفت :
آرمان یادته همیشه مداحی غریب گیر آوردنت رو گوش میکردی ؟😭
دیدی آخرش غریب گیر آوردنت مامان💔😭
رفیق شهیدم😍😍😭😭
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
@shohadabarahin_amar
جوانها روی صحبتم باشماست...
میخوام یک از خصوصیت های شهیدو
بگم بهتون....
اقامحمدمهدی من هم زیبابود، هم
خوشتیپ بود،هم خوش هیکل بود، و
قدو بالای قشنگی داشت.....
یکبار وقتی امد خونه داشت نفس نفس
میزد، بهش گفتم باز از پله ها امدی خب
اخه چرا با اسانسور نمیای...
گفت مامان اول سوال کن بعد ناراحت شو
برای ازپله امدن من....
گفتم خب چرا؟گفت: وقتی دوتا دختر
جوان تو اسانسورهستند توقع داری منم
برم تو اسانسور و با اونا بیام بالا....
گفتم: خب صبرمیکردی اونا میرفتن بعدتو
میومدی گفت: وارد اسانسوری بشم که
بوی ادکلن این خانم ها پیچیده ...
ازپله ها راحت ترم اذیت هم نمیشم.....
عزیزان شهدا اینجوری زندگی کردن خدایی
بودن که پرکشید حواستون هست که
یک وقت شرمنده شهدانشید حواستون
هست که راه و مسیر و درست برید....
ان شاالله که هست و همیشه پیش خدا
سربلند هستید، وان شاالله که همه
شماجوانها عاقبت بخیرباشید...
الهی امین...
راوی : مادرشهید
شهید محمد مهدی رضوان
ولادت ۷۹
شهادت۱۹ آبان ۹۸
گلزارشهدا قطعه ۵۰ ردیف۱۱۸ شماره۱۲
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم
✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦
🔸️فروتنی در برابر خدای بزرگ،باعث آرامش روح و روان می گردد..
🌹شهید کریم احمد نژاد
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
شادی روح شهدا صلوات
@shohadabarahin_amar
♥️
♥️♥️
♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️♥️
♥️♥️♥️♥️♥️♥️
جوری زندگی کن
که وقتی صبح پاهات زمینرو لمس میکنه؛
شیطان بگه اوه،باز این بیدار شد...
-شهیدجهادمغنیه🌱
@shohadabarahin_amar
هدایت شده از 🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
🌷 در مسلخ عشق جز نکو را نکُشند ..🌷
"زنده نگه داشتن نام و یاد و خاطرات شهدا کمتر از شهادت نیست ..."
سلام و احترام بر همسنگران شهدایی
#کانال_همراه_باشهداتاآسمان را به دوستان خود معرفی بفرمایید .تا با ما و شهدا در ثواب نشر وصایا،تصاویر و پیامهای شهدایی سهیم باشند .↙️↙️
@shohadabarahin_amar
اَجر و عاقبتتان ختم به شهادت🌷
پایان مأموریت بسیجی شهادت است
ڪانال همراه باشهدا تا آسمان🕊🥀
زندگی نامه، وصیت نامه، خاطره ومطالب بسیار تاثیرگذار به همراه فیلمهای شهدایی وتصاویر وبرچسب های فوق العاده از شهدای دفاع مقدس ومدافعان حرم....↙️↙️
https://eitaa.com/joinchat/288358846C3478534ec2
🌷🌷 رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند.....
🌱و صبح و روز چه زیباست که به نگاه شما گره بخورد و ذهن و دل تلاقی پیدا کند با کلامتان.
#انس_باشهدا
#صبحتون_پربرکت_به_نگاه_شهدا🌷
شهید لبنانی که الگویش 🌷🌷 شهید فهمیده بود .
#شهیداحمدقصیر
🍂عملیات شهادت طلبانه احمد قصیر در تاریخ ۱۱نوامبر ۱۹۸۲ که در لبنان به روز شهید معروف است. احمد قصیر جوان ۱۹ ساله لبنانی به واسطه انفجار یک ماشین بمبگذاری شده توانست ساختمان حاکم نظامی اسرائیل در صور لبنان را به طور کامل منهدم کند.
در این ساختمان هشت طبقه شمار بسیاری از نیروهای اطلاعاتی و نظامی رژیم صهیونیستی استقرار داشتند که به واسطه این عملیات ویژه بیش از ۷۴ افسر و سرباز اسرائیلی از جمله حاکم نظامی رژیم صهیونیستی در بیروت به هلاکت رسیدند با این وجود رسانههای اسرائیلی بعد از چند روز شمار کشته شدگان را ۱۴۱ نفر معرفی کرده و گزارش دادند که ۱۰ نفر مفقود شدهاند.
🍂این عملیات حزب الله لبنان زلزله ای سیاسی و اجتماعی را در رژیم صهیونیستی به راه انداخت و دولت رژیم صهیونیستی یک روز عزای عمومی اعلام کرد. در روزهای اولیه هیچ یک از ارکان رژیم صهیونیستی نمیخواستند باور کنند که این عملیات توسط مقاومت لبنان صورت پذیرفته است. به نحوی که در میان ناظران و تحلیل گران و حتی مقامات اسرائیلی این گمان میرفت که این انفجار ناشی از یک سانحه بوده باشد.
🌷🌷نام احمد قصیر اما بنا به دلایل امنیتی تا سال 1985 از سوی حزب الله لبنان مخفی مانده بود تا اینکه سید حسن نصرالله در مراسم بزرگداشتی که در سالگرد این عملات که پس از آزادی صور لبنان در شهرک دیر قانون النهر، محل تولد این شهید برگزار شد هویت این مجاهد لبنانی را فاش کرد.
#شهیدالقدس
#شهیداحمدقصیر
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🥀چقدر این مرد دلسوز ،مظلوم و دوست داشتنی بود ...حیف که شاکر وجودش و خدماتش نیودیم 😔
مکالمه تلفنی شهید سید ابراهیم رئیسی با فرزند شهید ...
#رئیسی_عزیز
#خادم_مظلوم
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍂تو همان بغض مانده در گلویی…
#امیردیپلماسی
#شهیدحسین_امیرعبداللهیان
#یادشهداباصلوات🥀
به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️
@shohadabarahin_amar