فقطایـنࢪابگـوبابا
زپایمدانہدانہخارمیچیدمکجـابودے..؟!😔💔
بـابـانمیخواهدبگوییکجارفتی..
خودمازخاکسترموهایتفهمیدمکجـابودے...😭😭
باباییبہزحـمتبر،ࢪویپنجههایمایستادم...
خودمدیدم...💔
خودمدیدمکجابودی..😭💔
نانجیباومدپیشیزیدگفت:
امیرهرچقدربهاینبچهها،آبوغذاندادیمچیزینخواستند...😔
گفتشامیر...
انقدࢪتازیانهزدیمیہدفعهآخنگفتن💔😭
فقطیہموقعتازیانهبهسروصورتشونمیخورد؛دستشونرو،رویسرشونمیزاشتن...💔
چجوریدلتوناومدنامردا...؟!
بابچہییتیمیکهپدرشوشهیدکردیدآخه..؟!💔
_بایدبگمبهش
_چیومیخوایبگینازدانه؟!
_عمهمنیمیگمیمیمیرم...💔
گفـت بابا ما ڪہ شب با تشر و زجر خوابیدیم ...
صبح ها با لگد حرمله بیدار میشدیم بابایی..💔