🎋مادرش وسواس داشت و بتول مثل سایرین اورا به باد انتقاد نمی گرفت بلکه او را کودکی لجباز میپنداشت و ناچارا به خواسته هایش تن میداد گاهی هنگام آبکشی لباسها هر تکه را۹ بار در آب سرد حوض فرو میبرد تا دل مادرش آرام گردد...
#شهیده_بتول_چراغچی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
💕نائب برحق امام زمان:"
به برکت ایمان شهیدان ما و ایمان شما پدران و مادران و همسران - که شماها هم پشت سر شهدا قرار دارید؛ چون اگر پدر شهید، مادر شهید و همسر شهید با او همدل و همایمان نباشند، او نمی تواند برود بجنگد - توانستید در این مبارزه پیروز شوید. این همان درسی است که باید همواره جلوی چشم ما باشد و به آن نگاه کنیم💕....💕....
#خانواده_شهدا #همسران_شهدا #مادران_شهدا #مادر_شهید
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️کلیپ بجا مانده از #شهید_مصطفی_صدرزاده و #شهید_مرتضی_عطایی
🌹🌹🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
🍃🍃🍃
فراز هایی از #وصیت_نامه
یا حسین تا آخرین قطره خون نمی گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود.
من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) می جنگیدم تا شهید می شدم.
و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه ای لبیک گفته و از اهل البیت و پیامبر دفاع کنم...
#شهید_حامد_جوانی 🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
#شهید_مهدی_برزگری 🌹
متولد:1380/06/13
تاریخ شهادت:1401/03/23
استوری چند ماه پیش از شهادت، شهید مهدی برزگری، پلیس نیروهای مرزبانی کشور که در آن نوشته بود: «خدایا ایکاش آخر دیکته پر غلط من بنویسی، با ارفاق شهادت» شهید برزگر از نیروهای مرزبانی، در هنگمرزی سردشت هنگام پایش مین و تله انفجاری به آرزویش رسید...💔
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر_شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم.
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
⚘⚘⚘دوستانش تعریف کردند اصلا قرار نبود مصطفی همراه آنان به سوریه برود. یک بار قبل از رفتن، اشتباهی با او تماس میگیرند و او هم به جمع رفقایش میرود. وقتی او را میبینند تعجب میکنند که آنجاست. مصطفی چون میدانسته او را نمیبرند یک هفته تمام در میان آنها خوابیده و آنقدر التماس و گریه میکند تا راضی میشوند که او را هم با خو ببرند. چون سنش کم بود حتما باید از پدرش رضایت نامه میبرد تا دوستانش زیر بار مسئولیت او نروند، در واقع با این کار میخواستند مانع رفتنش شوند...
#شهید_سیدمصطفی_موسوی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
💕💕با اینکه سن و سال کمی داشت، کمک حال پدر و مادر بود و بیشتر خریدهای خونه رو خودش انجام میداد. اون روز مادر منتظر علی اصغر نشد و خودش رفت خرید.
وقتی علی اصغر برگشت، دید مادر تازه از خرید اومده!
مادرو نشوند، یه پتویی روش انداخت، بعدشم رفت آب میوه براش آورد و داد دستش و گفت: مادر جون بخور.
همون ایام، پدر داشت خونه رو تعمیر میکرد. علی اصغر، پدر رو قانع کرده بود که کارهارو بسپاره دستش.
به پدر گفته بود: من خودم هستم، شما استراحت کن...
#شهید_علی_اصغر_ابرهیمی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
🌹🌹اوایل ازدواجمون بود
برا خرید با سید مجتبی رفتیم بازارچه
بین راه با پدر و مادر آقا سید برخورد کردیم
سید به محض اینکه پدر و مادرش رو دید ، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد
روی زمین زانو زد و پاهای والدینش رو بوسید
آقا سید با اون قامت رشید و هیکل تنومند در مقابل والدینش اینطور فروتن بود
این صحنه برا من بسیار دیدنی بود ...
#شهید_سید_مجتبی_هاشمی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
✨✨✨
از در مدرسه آمد تو.
رفتم طرفش. دست دادم.
پوستش زبر بود، مثل همیشه.
درس و بازیمان که تمام می شد، می رفت پای مینی بوس کمک پدرش.
همه کار می کرد؛ از پنچرگیری تا جاروکردن کف مینی بوس.
تک پسر بود، ولی لوس بارش نیاورده بودند.
از همه مان پوست کلفت تر بود...
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن🌹🌹🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
💥💥💥
یک بار هم نشد حرمت موی سفید ما را بشکند یا بی سوادی ما را به رخمان بکشد. هر وقت وارد اتاق می شدم، نیم خیز هم که شده، از جاش بلند می شد. اگر بیست بار هم می رفتم و می آمدم، بلند می شد. می گفتم: علی جان، مگه من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت می دی؟ می گفت: « احترام به والدین، دستور خداست»...
#شهید_علی_ماهانی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️
🌈🌈🌈
رخت ها رو جمع کردم توی حیاط تا وقتی برگشتم بشویم.
وقتی برگشتم ، دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رخت ها هم روی طناب پهن شده!
رفتم پیشش گفتم: الهی بمیرم! مادر ،تو با یه دست چطوری این همه لباس رو شستی؟!
گفت: (مادر جون اگه دو تا دست هم نداشتم،باز وجدانم قبول نمی کرد من خونه باشم و تو زحمت بکشم...)
#شهید_علی_ماهانی🌹
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️